اینجا کسی فریاد نمیزند برای تبلیغ به ردیف ایستادهاند و جمعیت آن قدر زیاد است که نمیتوان به راحتی ایستاد و نگاه کرد. بازدید کنندگان یا مشتریان به صورت ریلی حرکت میکنند یک ردیف برای رفت و یک ردیف برای برگشت.
مرکز شیرمرغ تا جون آدمیزاد که میگویند همینجاست. از شاخ گل، ماشین تایپ و سنگهای قیمتی گرفته تا زیور آلات پارچهای در این پارکینگ طبقاتی بساط کردهاند.
فردی در دفتری که دستفروشان «دفتر شهرداری» مینامند، نشسته بود میگوید جا برای فروشنده جدید نداریم مگر این که صبح جمعه بیایی تا قبل از جا گرفتن فروشندگان جایی برای خودت بیابی. در جواب سوال اینکه مجاز به فروش چه نوع کالایی هستیم میگوید: فقط و فقط صنایع دستی باید باشد نوعش فرقی ندارد.
مرد پشت میزنشین پارکینگ پروانه میگوید: ۳۰ درصد فروشندگان در پارکینگ زن هستند.
طبقه اول بورس عتیقه است. اینجا همه چی در همه، از عینک پیرمرد سکته کرده تا تله موش زهوار دررفته موجود است. گاهی فروشندگان در جواب سوال «این چیه» میگویند نمیدانم!
فقط خریدهاند تا کسی بیاید و ببیند. قیمتها نیز تقریبا مستبدانه تعیین میشود و هیچ توجیهی برای آن وجود ندارد. اما در عین حال جمله "با هم کنار مییایم" یکی از جملات پرکاربرد این طبقه است. وقتی قیمتها را اعلام میکنند باید منتظر هر جوابی باشی قلمدان ۵۰۰ هزار تومانی، لاله عباسیهای ۲ میلیونی و ظروفی که قیمتهای آن برق از سر میپراند.
جمعه بازار
پیرمرد ۶۰ سالهای که بساط سنگهای رنگی دارد میگوید: ۸ سال است که در اینجا هستم و قبل از آن در خیابان ناصر خسرو کار میکردیم از این که امروز در جایی مشخص و بدون اینکه ایرادی به من بگیرند هستیم راضیام.
پسر جوانی که بساط عتیقه فروشی دارد و خوش برخورد است میگوید: سه سالی میشود که جمعهها اینجا میآیم، چند ماه قبل به بهانه این که ظاهر اسلامی ندارم و صلیبی به گردن میآویزم گفتن فعلا نیا اینجا. قبلا اداره این پارکینگ با شهرداری بود اما چند سالی است که به پیمانکار واگذار شده است.
او در رابطه با میزان اجاره روزانه میگوید: قبلا ۵۰۰۰ تومان بود اما پس از آن ۹۰۰۰ تومان، ۱۲ هزار تومان و حالا ۲۰ هزار تومان بابت هر روز میگیرند.
فضا گرم است و تهویه مناسبی ندارد اما فروشندگان مشکل چندانی ندارد مردم هم مشکلی ندارند چون اینجا برای آنان جذاب تر از مراکز خرید دیگر است که تفریح صبحهای جمعه هم محسوب میشود.
جمعه بازار
طبقه دوم اما بیشتر لباس میفروشند. در نگاه اول با این دیدگاه که چون اتاق پرو وجود ندارد مشتری چشمگیری نخواهد داشت، این همه فروشنده تعجب آور است اما با گذشت زمان متوجه شرایط متفاوت خواهید شد.
دختری که مانتویی را روی مانتوی خودش میپوشد تا از اندازهاش مطمئن شود میگوید: آنقدر طرح قشنگی دارد که مطمئن نیستم در مغازهها هم از چیزی مثل این خوشم بیاد برای همین حاضرم این طور خرید کنم.
در میان فروشندگان لباس مرد میانسالی با انگشتر و تسبیح قدیمی بساط پهن کرده است میگوید: این که همه دستفروش رو جمع کردند اینجا ایده بدی نبوده اما چرا رسیدگی نمیکنند. امکاناتی برای این همه جمعیتی که اینجا میآیند وجود ندارد و تنها ۴ سرویس بهداشتی داریم. محل قرار گرفتن فروشندهها هم که میبینید نه خط کشی مشخص دارد و نه برنامه خاصی برای کنار هم قرار دادن فروشندگان هر صنف. بعضی فروشندگان فضای زیادی اشغال میکنند و جا برای کنار دستی او تنگ می شود اما بااین وجود راضی هستیم.
او کارتی را نشان میدهد که ثابت کند دستفروش رسمی جمعه بازار است و میگوید: هفت سال است که جمعهها اینجا میآیم و قبل از آن هم در خیابان ناصرخسرو و پارک خواجوی بساط پهن میکردم. میگوید: روزهای دیگر هفته دستفروشی نمیکند و در یک شرکت خصوصی مشغول به کار است اما جمعهها برای علاقه شخصی بساط گستر شده است.
زن میانسالی که میگوید قبلا با شهرداری کار می کرده نیز میگوید: ما یک گروه ده نفره بودیم که برای کارآفرینی زنان ایده ایجاد چنین بازاری دادیم و "باصری" که در آن زمان هم معاون فرهنگی و اجتماعی شهرداری منطقه ۱۲ تهران بود هم با این ایده موافقت کرد و محلی در خیابان ناصر خسرو در اختیار ما قرار داد.
او میگوید: یک بار یک دختر کانادایی به اینجا آمد و از این محل فیلمبرداری کرد و چند و چون آن را پرسید. بعد از مدتی که برگشت گفت من این ایده را در کانادا برای دستفروشان پیاده کردم و شهرداری شهرمان از من تقدیر کرد.
او در ادامه نسبت به تبعیض بین فروشندگان گله میکند و میگوید: بعضی از فروشندگان به نون شب محتاج هستند ولی بعضی دیگر نه. این بازار برای آن بود که این افراد وضع بهتری داشته باشند اما این طور نشد.
یکی از فروشندگان که ساعتهای قدیمی میفروشد در جواب به این سوال که امنیت اجناسشان چگونه تامین میشود میگوید: اینجا هم مثل خیابان باید مراقبت اجناسمان باشیم همان طور که مشتریان باید مراقب باشند هر چند ساعت یکبار مامور نیروی انتظامی گشت میزند اما در وهله اول خودمان باید کلاهمان را نگه داریم.
صدای مکالمه به زبان دیگری شنیده میشود. راهنمایشان توضیحاتی راجع به اجناس شیشهای میگیرد و برای دیگران تعریف میکند. او به خبرنگار ایسنا میگوید: این گروه تنها امروز در تهران هستند و گفتند عکسهایی از این بازار در اینترنت دیده اند و حتما میخواهند اینجا را ببینند. یکی دو سالی است که خیلی از گردشگران دوست دارند از آن دیدن کنند و به نظر من حق دارند.
محمد باصری معاون اجتماعی شهرداری منطقه ۱۲در این رابطه به خبرنگار ایسنا میگوید: ما تلاش کردیم تا ظرفیتهایی را برای کارآفرینی زنان سرپرست خانوار ایجاد کنیم تا زنان سرپرست خانوار بتوانند فعالیت اقتصادی و درآمدزایی داشته باشند.
باصری با بیان این که مقدمات ایجاد پارکینگ پروانه یا جمعه بازار از ۲۰ سال قبل در این منطقه فراهم شده است، گفت: اولین بار در خیابان ناصرخسرو فروشندگانی را دیدهام که عقیق میفروختند ولی به دلیل سد معبر با آنها برخورد میشد، پیشنهاد دادم که آنها را به انتهای خیابان ناصرخسرو در یک زمین خالی هدایت کنند و پس از آن سه بار جای این افراد را عوض کردیم تا اکنون در خیابان سعدی و در پارکینگ مجتمع تجاری پروانه آنها را ساماندهی کردیم. از این راه هم محلی به عنوان جاذبه گردشگری ایجاد شد و هم اینکه برخی از این کارآفرینان فعالیت خود را گسترش دادند.
جمعه بازار اینروزها میدانی برای عرضه اندام تولیدکنندگان کوچک و عتیقه فروشان خرده پا شده است. عده ای برای تفریح و گشت و گذار و عده ای برای معرفی محصولات خلاقانهشان به اینجا می آیند. اینجا دستفروشان نسبتا راضی اند و مردمی که نمی خواهند در شلوغی حرکت کنند به این پارکینگ نمی آیند.
جانمایی این دستفروشان در اینجا به نظر معامله "برد -برد" می آید.