مهدی مطهرنیا، کارشناس مسائل آمریکا با اشاره به دیدار آتی ترامپ و پوتین در عربستان و محورهای این رویداد در گفتوگو با خبرنگار ایلنا اظهار کرد: رئیس جمهور آمریکا در این دوره به دنبال قدرتوارگی تهاجمی است و دکترین فشار اقتصادی، دیپلماتیک و نظامی را پیش خواهد گرفت. به بیان دیگر او به سرعت خواهان ایجاد وضعیتی است که بتواند استراتژی فشار و تقابل بر اساس سیاست انزواگرایی فعال که موجب تثبیت نظم نوین جهانی میشود را پیش بگیرد. در سال ۲۰۱۴ روسیه در پرونده کریمه به نوعی توسط ایالات متحده در یک فرایند مشخص کنترلی قرار گرفت و سپس در جنگ اوکراین تثبیت شد تا در نهایت به موازات آن بتوانند ایران را نشانه بروند. در سال ۱۹۹۵ میلادی اندیشکده رند چهار سناریو را مطرح کرد و رئیس وقت پنتاگون یعنی رامسفلد، تلفیقی از دو سناریو را در دستور کار قرار داد و در نهایت در سال ۱۹۹۷ میلادی گری هارت و رد براون استراتژی امنیت ملی ایالات متحده در قرن بیست و یکم را نوشتند و امروز را در ۲۰۲۵ نشانه رفتند و حالا ترامپ در مسیر همان معنا، بر محور قدرت وارگی تهاجمی عمل میکند.
وی ادامه داد: او آمده است که بر اساس چهار سناریوی دنیای تکقطبی، دنیای تک چند قطبی، دنیای دو قطبی منعطف و همچنین دنیای واقعیت موازی حرکت کند و حالا در این راستا باید مسئله روسیه حل شود. روسیه میبایست از اروپا دور میشد و همچنین میان این کشور و چین فاصله میافتاد و نباید میگذاشت که روسیه تقویت شود؛ اگرچه با حل شدن ماجرای اوکراین نشانهروی اصلی به سمت تهران خواهد بود. اگر هم دیده میشود که دیدار ترامپ و پوتین قرار است در عربستان سعودی انجام شود به این دلیل است که باز هم بحث تقویت پرستیژ ریاض مطرح است. در این خصوص ترامپ اعلام کرده که سه هدف اصلی را در دیدار با پوتین پیگیری خواهد کرد که نخستین هدف بازگشت دیپلماتهای دو طرف به مسکو و واشنگتن است. این مهم زمانی محقق میشود که دو طرف در کلیات به توافق رسیده باشند. این کلیات در محیط هدفهای بحرانخیز انجام میشود و مسأله اوکراین، ایران و خاورمیانه و در نهایت همکاری روسیه و آمریکا در نظم آینده از جمله سه محور اصلی محسوب میشوند. اگر این جابهجایی صورت بگیرد، از این پس باید روسیه را شریک کلیدی ایالات متحده در نظم نوین جهانی بدانیم که هموزن با اسرائیل به ایالات متحده نزدیک خواهد شد.
این تحلیلگر مسائل سیاسی تصریح کرد: در مسأله اوکراین هم باید توجه شود که این کشور در قبال سوریه و ایران به روسیه واگذار میشود؛ به گونهای که همانند استخوان در گلوی روسیه برای فشار آوردن به این متحد کلیدی از آن استفاده شود. مسأله سوم که در این دیدار ترامپ بر آن تاکید خواهد کرد، موضوعات اقتصادی به صورت دوجانبه است. در سال ۱۹۹۵ بحث بر این بود که شرکتهای سهامی ژاپنی به دنبال آن بودند که رقبا و دشمنان ایالات متحده وارد این شرکتها شوند و آنها را فتح کنند و با این نفوذ بدون لشکرکشی هدف خود را اجرایی کنند. لذا در مقابل آمریکاییها سعی کردند با کشاندن سرمایهها از ایران، چین و حتی اعراب، و ساختن نخبگانی در آنجا موجودیتی را برسازند که وابسته به ایالات متحده آمریکا باشد. در سال ۲۰۰۸ میلادی بحران مسکن در آمریکا رخ داد اما چین مجبور شد به کمک ایالات متحده آمریکا بیاید؛ چراکه آمریکا سناریوهای موجود را مورد شناسایی قرار میدهد و سناریوهای بدیل را طراحی میکند. اکنون هم بیشترین همکاری اقتصادی با پکن را آغاز میکند تا هم آنها در چین سرمایهگذاری کنند و هم چینیها سرمایه خود را به خاک ایالات متحده انتقال دهند. امروز دیگر ایالات متحده صرفاً یک کشور نیست بلکه در اتاقهای فکر این کشور از عباراتی مانند سیاست جهانی آمریکا یا اقتصاد جهانی ایالات متحده نام برده میشود.
وی در پایان خاطرنشان کرد: بر همین اساس آمریکا به دنبال آن است که از این مسیر تثبیت قدرت خود بر روی زمین را کامل و سپس گهواره قدرت را تغییر دهد. به هر ترتیب ایالات متحده در نظم نوین کنونی دو رقیب داشت که عبارت بود از اتحادیه اروپا که باید تضعیف میشد و دوم اینکه یک رکن این اتحادیه را میبایست از آن جدا میکرد که انگلیس بود. مسأله برگزیت و دامن زدن به آن در زمان دولت اول ترامپ دقیقاً همین سناریو را پیش گرفت. از سوی دیگر جنگ اوکراین و تقابل روسیه با اتحادیه اروپا باعث شد تا پرستیژ ایالات متحده بالا برود و در این مسأله باید دانست که ابعاد آن بسیار پیچیده بود. لذا آنچه در شرایط فعلی رخ داده این است که اتحادیه اروپا از متن به حاشیه رانده شد. آلمان که میخواست وضعیت اقتصادی اتحادیه اروپا را در قبال آمریکا بالا ببرد، حالا با مشکلات خاص اقتصادی خود روبهرو است. این کشور به حدی زیر فشار اقتصادی قرار دارد که حالا باید گفت تمام اقتصاد برلین به اندازه یک ایالت در آمریکا محسوب نمیشود. لذا اروپا باید بتواند که تفوق آمریکا در جهان را پذیرا باشد و سپس نوبت به چین میرسد. همانگونه که در پرونده توافق هستهای با ایران پنج قدرت جهانی مجبور شدند تا در قبال تهران موافقت ایالات متحده را کسب کنند، حالا هم همین مسأله به گونه دیگر مطرح است.