وحید عابدینی استاد علوم سیاسی دانشگاه آرکانزاس در خصوص این سوال که در دور دوم ترامپ ایران چه راهبردی را در پیش می گیرد آیا مانند دور اول عمل خواهد کرد یا خیر بیان کرد: مهمترین موضوع درباره ترامپ این است که سیاستورزی ترامپ برخلاف بایدن بیش از آنکه مبتنی بر نهادها و رویه ها باشد مبتنی بر اراده و تصمیمات شخصی خود او با مشاوره حلقه اطرافیانش است. ترامپ دور اول تجربه ریاست جمهوری نداشت و خیلی بیشتر به رویه های سیاسی جمهوری خواهان و توصیه های آنها توجه می کرد. او اکنون خود بازیگر سیاسی کارآزموده است و اهمیت کمی به مشاوره ها و فشارهای ساختارهای سیاسی نهادینه شده (اصطلاحا استبلیشمنت) خواهد داد. بنابراین ایران به جای آن که بخواهد به تاریخ روابط ایران و آمریکا و مشکلات نهادینه شده در این روابط نگاه کند باید به شخص ترامپ، ایده ها و آمال او توجه کند. ترامپ حتما میتواند برای ایران خطرساز باشد و در عین حال حتما می تواند فرصتی استثنائی باشد. ترامپ در حال حاضر با توجه به این که حزب دموکرات چندان قدرت ایستادگی در مقابلش ندارد و در عین حال کنگره هم در مقابل او ایستادگی نمیکند میتواند دست به رفتارهای انقلابی و ساختارشکننانه بزند. یکی از این رفتارها میتواند توافق با ایران باشد. اقدامی که دموکراتها به دلایل رفتارهای نهادگرایانهشان و نگرانیهای انتخاباتیشان نمیتوانستند در کوتاهمدت و به سرعت انجام دهند.
این استاد دانشگاه در پاسخ به اینکه تیم ترامپ چه تصویری به ما می دهد بیان کرد: چنانچه اشاره کردم ترامپ نهادگرا نیست و بیش از آنکه حزبی و مبتنی بر یک ایده مشخصی در سیاست خارجی عمل کند بیشتر بر وفاداری شخصی به خود او تاکید می کند. بر اساس افرادی که تاکنون بر سمت های امنیتی و سیاسی انتخاب کرده در مجموع نمی توان تصویر یکدست و هارمونیکی از سیاست خارجی ترامپ ارائه داد.
مقاله ای در شورای روابط خارجی اتحادیه اروپا، در توضیح حامیان ترامپ در حوزه سیاست خارجی آنها را به سه دسته یا قبیله تقسیم بندی می کند: لجام زنندگان (Restrainers)، برتری جویان (Primacists)، و اولویت گرایان (Prioritisers). برتری جویان به دنبال استفاده بیشتر از نیروی نظامی آمریکا هستند و مخالف خروج آمریکا از افغانستان بودند و موافق حضور قدرتمندانه آمریکا در آسیا، اروپا و خاورمیانه هستند.، در مقابل لجام زنندگان، مخالف دخالت نظامی آمریکا در مناطق مختلف هستند و معتقدند آمریکا باید تمرکز خود را بر مشکلات داخلی و مسئله مرزهای جنوبی خود بگذارد. در میانه این دو اولویت گرایان قرار می گیرند که معتقدند آمریکا باید به جای مداخله بی رویه در مناطق مختلف تمرکز خود را بر اولویت های سیاست خارجی خود بگذارد.
با دقت در میان انتخاب شدگان توسط ترامپ، افرادی نزدیک به هر سه قبیله و یا جریان فکری می توان دید. هم مایک والتز و مارکو روبیو حضور دارند که به برتری جویان نزدیک بوده اند، هم تولسی گبارد و جی. دی. ونس به جناح لجام زنندگان نزدیکند. گبارد از این منظر جالب است. او به خاطر جنگ طلبی دموکراتها از این حزب خارج شد و مخالف حمایت آمریکا از جنگ اوکراین است و از منتقدان ترور سردار سلیمانی بوده است. بنابراین، به نظر می رسد ما در این دولت شاهد کشاکش این دو قبلیه یا جریان فکری در سیاست خارجی خواهیم بود؛ ولی در مجموع به نظر میرسد قدرت برتری جویان در مقایسه با دولت اول ترامپ کمتر شده است و نه تنها افراد شاخص آن نظیر بولتون و پومپئو حضور ندارند، حتی مواضع اخیر والتز و روبیو هم به اولویت گرایان نزدیک شده است.
می توان ارزیابی کرد که با توجه به کشاکش این دو جریان، احتمالا نقطه ثقل دولت بر میانه یعنی اولویت گرایان قرار می گیرد و میتوان تصور کرد که تمرکز دولت دوم ترامپ بر رقابت اقتصادی با چین متمرکز باشد. این موضوع از این جهت حائز اهمیت است که در حال حاضر بخش عمده ای از روابط اقتصادی ما به خصوص در زمینه فروش نفت، با چین است و فشار آمریکا بر چین می تواند از این منظر برای ما نیز دشواری هایی فراهم کند.
وحید عابدینی استاد علوم سیاسی در پاسخ به اینکه با وضعیت فعلی منطقه آیا شرایط گفتگو با امریکا فراهم است یا خیر پاسخ داد: شرایط سیاست خارجی ایران دشوارتر از گذشته شده است و احتمالا در هر صورت مسائل منطقه را نمیتوان از مسائل دیگر سیاست خارجی ایران جدا کرد. با توجه به دو تنوع جهت گیری های موجود در سیاست خارجی دولت ترامپ نمی توان قطعا گفت ولی با توجه به وجود گرایش ضد جنگ در خاورمیانه در دولت ترامپ، پتانسیل کاهش تنش های منطقه ای وجود دارد. ترامپ علاقه ای به جنگ در خاورمیانه ندارد و نمی خواهد بیش از این انرژی و سرمایه آمریکا در این منطقه خرج شود. احتمالا تردیدی نیست که ترامپ چندان دست نتانیاهو را در مقابل فلسطینی ها نخواهد بست ولی احتمالا تمایلی به شکل گیری یک جنگ منطقه ای نخواهد داشت و به نظر می رسد آتش بس کنونی را هم می توان در همین راستا ارزیابی کرد.
با این حال شرایط منطقه به قبل از ۷ اکتبر بر نمی گردد. تلاش ایران همچنان باید این باشد که با دیگر کشورهای منطقه به خصوص قطر و عربستان و حتی مصر و ترکیه برای مقابله با افراطی گری نتانیاهو در منطقه همکاری کند. موضوع فلسطین نباید فقط مسئله ایران باشد و دیگر کشورهای منطقه هم را هم باید در این زمینه دخیل کرد. به نظر می رسد فضای همکاری در بین کشورهای منطقه بیش از دهه های گذشته باشد. بنابراین به نظر من سیاست منطقه گرایی که در دولت قبل آغاز شد باید به طور جدی در دولت جدید هم ادامه پیدا کند تا موضع نسبتا هماهنگی در میان کشورهای منطقه در قبال بحران غزه شکل گیرد.