احمد زیدآبادی، فعال سیاسی اصلاحطلب، با انتشار یادداشتی در هممیهن، نوشت:
شیخ مهدی کروبی از احتمال رفع حصر خود بدون رفع حصر میرحسین موسوی و خانم زهرا رهنورد اظهار ناخشنودی کرده و آن را نپذیرفته است. واکنش آقای کروبی به خبر رفع حصرش اقدامی اخلاقی و خیرخواهانه و لوتیمنشانه است هرچند که اگر حکومت تصمیم قطعی به آزادکردنش بگیرد، کافی است نیروهای امنیتی مستقر در منزل او، آنجا را ترک کنند که در آن صورت حصر عملاً به پایان میرسد و رضایت و یا عدم رضایت آقای کروبی هم تأثیری بر آن ندارد.
اگر قرار به ایجاد وفاق سیاسی در کشور باشد، بهطور قطع و یقین ادامۀ حصر سه چهرۀ سرشناس و با سابقۀ کشور نقض چنین ادعایی است. ماجرای حصر از هر زاویهای که نگریسته شود و در هر چارچوب تحلیلی که مورد بررسی قرار گیرد، فقط «خسارت محض» برای حکومت است، زیرا هیچ دلیل و علتِ حتی ناموجهی برای استمرار آن وجود ندارد.
اکنون آقای کروبی ۸۷ ساله، مهندس موسوی ۸۳ ساله و خانم رهنورد ۷۹ ساله هستند. حدود ۱۵ سال از حصر آنان میگذرد. انتخابات سال ۸۸ برای بخش بزرگی از جامعه فراموش شده و عوارض آن از یاد رفته است. محمود احمدینژاد که تمام اعتراضها و بگیر و ببندها و آزار و اذیتها بر سر پیروزی او در انتخابات صورت گرفت، سالهاست مطرود و مغضوب حکومت است و حتی برای حضور در رقابتهای انتخاباتی صلاحیت او تأیید نمیشود. حلقۀ یاران و حامیان نزدیک آقای احمدینژاد که بخشی از آتشبیاران معرکه برای تشدید فضا و امنیتی کردن آن بودند، از هم پاشانده شده و چهرههای معروف آن زندان یا منزوی هستند.
از آن تاریخ تاکنون کشور سه رئیسجمهور تازه با رویکردهای متفاوت به خود دیده و تحولات بسیاری را پشت سر گذاشته است. با توجه به چنین مؤلفههایی، ادامه و استمرار حصر سه چهرۀ معترض به انتخابات، نهفقط غیرقابل توجیه که بیمعنی است و در عین حال، انجماد و ناکارآمدی سیاسی را برای حل مسئلهای به این سادگی به نمایش میگذارد.
قاعدتاً آغاز ریاستجمهوری آقای پزشکیان باید نقطۀ پایانی بر این انجماد سیاسی و ناتوانی در حل مسائل کشور باشد. به نظرم آقای پزشکیان با کمک رؤسای قوۀ قضائیه و مقننه و حمایت نهادهای بالادستی میتواند به این ماجرا یک بار و برای همیشه خاتمه دهد. رئیسجمهور که فردی بیآلایش و بیزار از تشریفات و اهل عمل است میتواند با حضور در محل مسکونی آقای کروبی و میرحسین، ضمن ملاقات و گفتوگو با آنها، تیم مراقبان امنیتی مستقر در حریم منزل آنان را مرخص کند. با همین اقدام ساده، ماجرای حصر به پایان میرسد و در عین حال، امید به کارآمدی استراتژی وفاق سیاسی هم در برخی سطوح جامعه افزایش مییابد.
کار درست و عادلانه و امیدوارکننده همین است و هیچ حرف و حدیثی از آن نوع که همیشه چون سدی در مقابل تلاشهای پیدا و پنهان برخی مسئولان برای رفع حصر عمل کرده است، نباید مورد توجه و اعتنا قرار گیرد.
در ایران دولتی میتواند در جهت مشکلات بنیادی و بیشمار جامعه قدم از قدم بردارد که دغدغههایی مانند حصر چهرهها و چگونگی رفع آن، هیچ بخشی از دلمشغولی آن نباشد وگرنه طبق روال گذشته کار زار خواهد شد!