در دهههای اخیر زمانهایی بوده که دولتها در ایران استقبال شدیدی برای جذب ایرانیان خارج از کشور از خود نشان دادهاند و در دورههایی نیز عملا این جمعیت از یاد رفتهاند مگر در موارد نمادینی مانند سالگرد پیروزی انقلاب یا انتخابات به یادشان افتادهاند. اتفاقات داخلی در دولت سیزدهم انفکاک شدیدی در بین جمعیت ایرانیان مهاجر ایجادکرد و با تفرقهافکنی شدید از سوی شبکههای فارسی زبان همراه شد. یکی از نتایج این اتفاقات را میتوان در حوادثی دید که مقابل برخی سفارتخانه ها و کنسولگریهای ایران برای کسانی رخ داد که میخواستند رای بدهند؛ از فحاشی و هتاکی تا زد و خورد. این موضوع را با وحید عابدینی یکی از دانشجویان ایرانی که برای ادامه تحصیل به فلوریدا رفته به بررسی گذاشتیم. عابدینی که اخیرا دکترای علوم سیاسی از دانشگاه بینالمللی فلوریدا، گرفته و در همین دانشگاه مشغول به تدریس است معتقد است «در کشور ما اساسا ایرانیان خارج از کشور بیش از آنکه بهعنوان یک فرصت و سرمایه دیده شوند به عنوان یک تهدید ارزیابی شدهاند و این مانع از تاثیرگذاری مثبت ایرانیان خارج از کشور در تحولات داخلی بوده است.»
این گفتوگو را در ادامه بخوانید:
کنشگری سیاسی ایرانیان خارج از کشور، در دو دهه گذشته همگام با افزایش قابل توجه جمعیتشان نسبت به قبل افزایش یافتهاست. به شکلی که در انتخاباات ریاست جمهوری اخیر با شکل جدیدی از این کنشگری مواجه بودهایم. با نگاهی تاریخیتر به این فعالیت ها، به نظر شما مسیری که پیموده شده، از منظر کنشگری سیاسی صعودی بوده یا نزولی؟
سیر تطور مهاجران ایرانی در خارج از کشور کاملا با تحولات ایران قابل ارزیابی است. بر اساس تحولات سیاسی مختلف در ایران موج های مختلفی از مهاجران شکل گرفته است. تا دو دهه پیش، اکثریت مهاجران ایرانی در دوران انقلاب و جنگ به خارج از کشور مهاجرت کرده بودند. با این حال، با توجه به انفجار جمعیت ایران در دهه شصت، زمانی که دهه شصتیها به سن مهاجرت رسیدند، در کنار افزایش صدور ویزا برای ایرانیان در دوران اوباما و افزایش تنشهای سیاسی از جمله فشار بر دانشجویان و جوانان و وقایعی نظیر کوی دانشگاه، جنبش سبز و در نهایت تحریمهای اقتصادی در اثر تنش هستهای، نسل جدیدی از ایرانیان خارج از کشور شکل گرفت که از نظر تعداد، با نسل دوره انقلاب و جنگ قابل مقایسه است. بنابراین در حال حاضر ما در میان دیاسپورای ایرانی سه نسل مشاهده میکنیم: نسل انقلاب و جنگ، نسل پسا انقلاب (دهه پنجاهی، شصتی و هفتادی) و نسل دومیها که اساسا در ایران متولد یا بزرگ نشدهاند.
در مورد وضعیت کنشگری سیاسی میان ایرانیان، من تصور نمیکنم نسل جدید ایرانیها به اندازه نسل انقلاب از نظر سیاسی بهخصوص از نظر تشکیلاتی فعال باشند. ما اصلا شاهد فعالیتهای تشکیلاتی مثل انجمن اسلامی دانشجویان اروپا و امریکا یا کنفدراسیون دانشجویان ایرانی نیستیم. با این حال افزایش رسانههای جمعی، امکان هماهنگی و همراهی ایرانیان خارج از کشور با یکدیگر و با ایرانیان داخل را هموارتر کردهاست. شبکههای اجتماعی و شبکههای ماهوارهای به راحتی امکان تاثیرگذاری ایرانیان خارج از کشور بر فضای سیاسی داخلی را فراهم کرده است. این امکان برای نسل انقلاب به این راحتی امکانپذیر نبود. بنابراین حتما از نظر استحکام فعالیتها یعنی تشکیلات، افول صورت گرفته است اما از نظر ظهور و بروز و تاثیرگذاری در داخل، به خصوص در زمان بروز جنبشهای اجتماعی در داخل، افزایش کنشگری را میتوان مشاهده کرد.
شما از موضوع تاثیرگذاری ایرانیان خارج از کشور بر جریانات داخلی صحبت میکنید، این توان و قدرت برای تاثیرگذاری در مباحث داخلی نسبت به جمعیت مهاجر کشورهای دیگر به چه میزان است؟ بهویژه در مقایسه با دو طیف غرب و شرق آسیا؟ توان ایرانیان برای تغییر در کشور مبدا مثلا نسبت به مهاجر هندی بیشتر است یا کمتر؟
اساسا ایرانیها از این منظر با ملیتهای متناظر خود از جمله هندیها و چینیها یا ترکها قابل مقایسه نیستند. این مسئله به خصوص در مورد ایرانیان مقیم آمریکا بسیار پررنگتر است. درصد دانشجویان هندی و چینیهایی که به کشورشان باز میگردند یا ارتباط محکمی با کشورشان برقرار میکنند بسیار بیشتر از ایرانیان است. در اینباره البته میتوان دلایلی برشمرد از جمله ضعف اقتصادی، ضعف دیپلماسی عمومی و ناتوانی دولت از برقراری روابط با دیاسپورا. در کشور ما اساسا ایرانیان خارج از کشور بیش از آنکه بهعنوان یک فرصت و سرمایه دیده شوند بهعنوان یک تهدید ارزیابی شدهاند و این مانع از تاثیرگذاری مثبت ایرانیان خارج از کشور در تحولات داخلی بوده است.
در عینحال، به خصوص در سالهای اخیر مشاهده شده که کشورهای دیگر برای جهتدهی به ایرانیان خارج از کشور سرمایهگذاری کردهاند. جذب خبرنگاران و کارشناسان ایرانی خارج از کشور به شبکههایی همچون ایران اینترنشنال را باید در این راستا ارزیابی کرد که کشورهای دیگر تلاش کردهاند از ایرانیان خارج از کشور برای جهتدهی به افکار ایرانیان در راستای منافع خود استفاده کنند.
در انتخابات ریاست جمهوری اخیر، ما با گزارشهایی مواجه بودیم از درگیری مقابل سفارتخانهها و ایجاد دردسر برای رایدهندگان. میتوان گفت این سطح برخورد کم نظیر بود. چه اتفاقاتی در بین ایرانیان خارج از کشور رخ داده که این سطح برخورد را بهوجود آوردهاست؟
دلایل متعددی در شکل گیری این فضا موثر بوده است. یکی از دلایل آن قطبی شدن جوامع است. تحت تاثیر شبکههای اجتماعی و شکلگیری اتاقهای پژواک، جامعه ایرانی چه در داخل و چه خارج از ایران قطبی شده است و دو قطب همدیگر را بهعنوان دشمن یکدیگر ارزیابی میکنند. افرادی که دست به چنین اقدامات رادیکالی در مقابل هموطنان خود میزنند در اتاقهای پژواک خود (مثلا در توییتر) مورد تمجید قرار میگیرند و آنها به ادامه این مسیر تشویق میشوند.
چنانچه اشاره کردم مداخله و سرمایهگذاری کشورهایی نظیر اسرائیل و عربستان هم در این مسیر بیتاثیر نیست. تشویق ایرانیان به افراطیگری در برخورد با هموطنانشان از سوی شبکههایی صورت میگیرد که از سوی این کشورها حمایت میشوند. اینگونه اقدامات قبلا از سوی گروههایی نظیر سازمان مجاهدین خلق یا حزب کمونیست کارگری صورت میگرفت. با این حال، با تغییر رویکرد این سازمانها و بازی پیچیده رسانهای که در سالهای گذشته شکل دادهاند و حمایتهایی که از سوی کشورهای دیگر دریافت کردهاند، شاهد این هستیم که شهروندانی ناآگاه بدون وابستگی تشکیلاتی به این گروهها صرفا از روی احساسات و خشم ایجاد شده به واسطه شبکههای اجتماعی دست به چنین اقدامات خشونت باری می زنند و عملا به تشدید قطبیت در جامعه ایرانی کمک میکنند.
این مسیر را در پیش رو، چطور می بینید؟ این چند پارگی ترمیم میشود یا به نقطه جوش می رسد؟
باید توجه داشت که این رفتارها در وهله اول ناشی از فرهنگ توسعه نیافته سیاسی است. این توسعه نیافتگی فرهنگی با تغییر کشور حل نمیشود. دست یازیدن به چنین رفتارهای خشونت آمیزی در مقابل شهروندانی که میخواهند حقوق خود از جمله حق رای دادن خود را اعمال کنند، نشان می دهد که احترام به حقوق و آزادی دیگران حتی در میان ایرانیان خارج از کشور هنوز پذیرفته نشدهاست. این رفتارها همچنین به بیاعتباری جامعه ایرانی در کشور میزبان هم تمام میشود. با این حال توجه داشتهباشیم بخشی از آموزش و توسعه جوامع در اثر تجربه صورت میگیرد. تصور من این است که این رفتارها به مرور از سوی اکثریت جامعه ایرانی محکوم میشود و همانطورکه سازمان مجاهدین خلق به مرور از سوی جامعه ایرانی طرد و منزوی شدند، این افراد نیز به چنین سرنوشتی دچار میشوند.
با این حال حکومت نیز نباید نسبت به این روند بیتفاوت باشد. سختشدن حق اعمال شهروندی ایرانیان خارج از کشور به ضرر منافع ملی است. توصیه اکید من به حاکمیت این است که برای اخذ رای شهروندان خارج از کشور به صورت پستی برنامه ریزی کند. این سیستم در همه جای دنیا صورت میگیرد و این عجیب است که حکومت حاضر است این همه هزینه برای خود و شهروندان ایجاد کند ولی تن به رای پستی ندهد.
شما به عنوان دانشجوی ایرانی شناخته میشوید که در تمام این سالها تلاش کردید ریشههای خود را با ایران محفوظ نگه دارید. اکنون با انتخاب دولت چهاردهم، فکر میکنید در جامعه ایرانیان خارج از کشور تغییری ایجاد میشود؟ چگونه میتوان ایرانیان مهاجر را به پارامتر واقعی "سرمایههای کشور در خارج مرز" تبدیل کرد؟
سوال سختی است. به هر حال ما با ذهنیت های رسوب یافتهای مواجه هستیم که تغییر آنها یک شبه امکان پذیر نیست. ولی ذهنیتها نیز در یک فرایند زمانی امکان تغییر دارند. ذهنیت حاکمیت باید نسبت به ایرانیان خارج از کشور تغییر کند و آنها را به عنوان سرمایه ببیند و نه تهدید. ذهنیت ایرانیان خارج از کشور نیز باید تغییر کند و به مرور بپذیرد که حکومت ایران آنها را تهدید نمی داند. برای این تغییر دوجانبه باید برنامه گام به گامی طراحی شود. به نظر من دانشجویان و نسل دومیها نقطه شروع خوبی هستند چون هیچکدام ذهنیتهای منفی رسوبیافته ندارند. شما به برنامههای ترکیه برای جذب دانشجویان ترک و نسل دومیهای ترک نگاه کنید. هر سال تابستان ترکیه میزبان بسیاری از نسل دومیهای مهاجر است و برای آنها برنامههای تابستانی مفصلی تدارک میبیند. اجرای برنامه تابستانی مشابه برای نسل دومیهای ایرانی چه به صورت حضوری و چه به صورت آنلاین میتواند برای جذب آنها به فرهنگ ایرانی بسیار موثر باشد. دولت باید برای دانشجویان هم برنامه منسجمی داشته باشد. چه برای حفظ رابطه دانشجو با دانشگاههای کشور مبداء و چه برای بازگشت این دانشجویان هیچ برنامه ریزی نمیشود. دولت چهاردهم از این منظر از وضعیت بهتری در مقایسه با دولت سیزدهم برخوردار است.
شما به حفظ ریشه ها اشاره کردید. باید توجه داشته باشیم توسعه شبکههای ارتباطی منجر به این شده که در بسیاری از مواقع مهاجرین صرفا به طور فیزیکی مهاجرت کنند و نه به صورت روانی و ذهنی. به عبارت دیگر دنیای پسا کرونا، شرایطی را فراهم کرده است که مرزهای فرهنگی و هویتی بین داخل و خارج بسیار کمرنگ شده است. به همین دلیل است که شما می بینید که آقای جلیلی و پزشکیان در میان ایرانیان خارج از کشور نیز رقابت میکنند و اینگونه نیست که ایرانیان خارج از کشور صرفا مثلا به کاندیدای اصلاح طلب تمایل داشته باشند. گرایشهای ملی گرایانه یا مذهبی در بخشی از ایرانیان خارج از کشور بسیار پررنگتر از بعضی از ایرانیان داخل است و نمونههای اینرا میتوان به وفور مشاهده کرد. بنابراین حفظ ریشهها در جهان کنونی راحتتر از گذشته شده است. شاید برایتان جالب باشد اینکه والدین من در شهری کوچک در اصفهان زندگی میکنند و هر بار که من با آنها صحبت میکنم از خبرهای محلی شهر میگویم که آنها مطلع نیستند. در واقع من از طریق شبکههای مجازی بیشتر از آنها که ساکن آن شهر هستند از وقایع محلی مطلع میشوم. این وضعیت در مورد تاثیرگذاری هم به همین شکل میتواند وجود داشته باشد. بنابراین باید نسبت به بکار بردن تعابیر «داخل» و «خارج» دقت کرد. به راحتی میتوان افرادی را در داخل یافت که از نظر ذهنی در خارج از ایران زندگی میکنند و برعکس کسانیکه هرچند در خارج از کشور زندگی میکنند ولی به لحاظ ذهنی داخل ایران هستند.