به گزارش مردم سالاری آنلاین، «حشمتالله فلاحت پیشه»، رئیس سابق کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی که هماکنون در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی مشغول تدریس میباشد.
او که برای شرکت در انتخابات مجلس شورای اسلامی دوره دوازدهم نیز ثبت نام کرده بود، به تازگی رد صلاحیت شده است. وی معتقد است صحبتهای او در خصوص سیاست خارجی کشور باعث خشم شورای نگهبان و رد صلاحیتش شده است.
ما در پایگاه خبری جماران به بهانه عملیات هفتم اکتبر با وی به گفت و گو نشستیم.
از عملیات 7 اکتبر تا الآن بیش از صد روز میگذر و تقریبا نزدیک 110 روز میشود. جمهوری اسلامی ایران در ابتدای این ماجرا عنوان کرد که این عملیات را حماس برنامهریزی کرده و از صفر تا صد آن را نیز خودش علیه مواضع اسرائیل و رژیم صهیونیستی انجام داده است. شاید هیچ کدام از کشورهایی که فکر میکردند به عنوان حتی بازوی مقاومت باشند، در جریان ماجرا نبودند. سید حسن نصرالله نیز بلافاصله دو مرتبه -با فاصلهای نزدیک- موضوع گرفت و گفت که ما هم از این عملیات خبر نداشتیم. ممکن است ما واقعا از عملیات خبر نداشتیم، ولی الآن که بیش از صد روز از ماجرا میگذرد، دامنه این درگیری به جاهایی کشیده شده است که ایران و رژیم صهیونیستی نیابتا اهداف همدیگر را مورد حمله قرار میدهند؛ مشخصا، در هفته های گذشته دو تن از سرداران نیروی قدس ما که علی الظاهر از فرماندهان رده بالا بودند، به شهادت رسیدند و ما هم پاسخهایی دادیم؛ مثل حمله موشکی به اربیل عراق. آیا ممکن است بگوییم که ما شاید از شروع ماجرا خبر نداشتیم، اما میتوانستیم این ماجرا را با مشورتهای مان به سمتی ببریم که دامنه این اتفاقات به داخل کشور نکشند یا پای ما اینقدر واضح به بازی ک
جمهوری اسلامی در جریان عملیات هفتم اکتبر به مراتب بهتر میتوانست عمل کند
حتی حماس هم برخی از رفتارهای افراطی عملیات هفتم اکتبر را گردن نمیگیرد
نتانیاهو میخواهد ایران را به سمت جنگ بکشاند
او در نهایت به دنبال جنگ میان ایران و آمریکاست
ما باید در سیاست خارجی یک تحلیل راهبردی داشته باشیم و طبق آن راهبرد حرکت کنیم. باید بگویم که بنده با اینکه از مدافعان سیاست دفاعی کشور بودهام و معتقدم که کشور در حوزه دفاع خوب عمل کرده است، ولی در حوزه سیاست خارجی منتقدم و مهمترین بخش انتقادم هم این است که در برخی از موارد، راهبرد سیاست خارجی تحت الشعاع یکسری تصمیمگیریها و موضعگیریهای مقطعی قرار میگیرد. بههرحال، وقتی یک کشور میخواهد موضعی بگیرد یا تصمیمی را اتخاذ کند، باید این تصمیم در دل یک راهبرد شکل بگیرد؛ آثار اقتصادی، اجتماعی، حقوقی و... آن در قالب منافع ملی باید ارزیابی بشود. لذا نقد بنده در برخی از موارد این است که ما عمومیت این شاخصها را در درون منافع ملی و به سود ملت کمتر میبینیم.
در مورد 7 اکتبر من معتقدم که جمهوری اسلامی ایران میتوانست خیلی بهتر عمل کند. من دارم از امروز که صد و چند روز از آغاز آن گذشته است، میگویم؛ شما میدانید که دیروز حماس بیانیهای داد و در آن، مسئولیت برخی از رفتارهای افراطی روز 7 اکتبر را بر عهده نگرفت و گفت این رفتارهای افراطی جزو سیاست ما نبوده است.
بههرحال، قبول داریم که 7 اکتبر حاصل بغض فلسطینیها در بزرگترین زندان رو باز دنیا –غزه- بود؛ اما صهیونیستها و بهویژه نتانیاهو که یکی از جنایتکاران قرن علیه فلسطینیها بودهاند، با تمسک به این رفتارهای افراطی، 7 اکتبر را تبدیل به یک 11 سپتامبر برای اسرائیل کرد.
من معتقدم که در تاریخ معاصر دو مقام سیاسی خیلی به هم شبیهاند: یکی بوش پسر و دیگری هم نتانیاهو. بوش پسر 11 سپتامبر را برای تحمیل 11 سال جنگ به دنیا به کار گرفت که تبعات آن بیش از این 11 سال است. نتانیاهو نیز 7 اکتبر را به عنوان یک 11 سپتامبر جدید در اختیارش گرفت. یکسری اتفاقاتی که در روز اول این عملیات شکل گرفته بود، وی هرکدام را داستانسازی و بهانهسازی کرده و یک جنگ بی پایان را با شعار آزادی گروگانها –که هنوز هم ادامه دارد- شروع کرده است. به همین دلیل، من معتقدم که اگر دنیا در مسیری که نتانیاهو شروع کرده مانع ایجاد نکند، ما به سمت یکی از عظیمترین جنگها بعد از جنگ جهانی دوم حرکت خواهیم کرد. نتانیاهو هنوز جنگ در غزه را تمام نکرده، جنگ در لبنان و در سوریه را شروع کرده است. در حالی که جنگ با نیروهایی مقاومت همچنان ادامه داشته و در اوجش به سر میبرد، نتانیاهو دارد این را به سمت ایران میکشاند؛ حملاتی که علیه مستشاران ایرانی انجام میدهد، بیسابقه است.
از طرفی، او توانسته حمایت آمریکا و متحدانش را هم جلب کند؛ آمریکا و انگلستان بخشی از ناتو را به عنوان پشتیبان در مدیترانه و در دریای سرخ مستقر کرده است. خیالش هم راحت است که اگر جنگی بین ایران و اسرائیل شکل بگیرد، آمریکاییها مجبور به حمایت از اسرائیل هستند و لذا دارند به سرعت به این سمت پیش میروند. من معتقدم برای نتانیاهو پایان جنگ، جنگ ایران و آمریکا است. سیاست نتانیاهو این است؛ یعنی هدفش این است که این جنگ پایانش جنگ ایران و آمریکا باشد. من شما را ارجاع میدهم به سخنرانی که ما در جماران داشتیم؛ آنجا شما یکسری از مسئولان را دعوت کرده بودید که من هم صحبت کردم و چندتا هشدار دادم: گفتم در میدانی بازی نکنیم که نتانیاهو طراحی کرده است. آن زمان که تنها چند روز از آغاز این جنگ گذشته بود - الآن صدوچندروز گذشته- عرض کردم که هدف نتانیاهو این است که ایران و آمریکا با هم دچار تقابل بشوند و تحولات نیز به این سمت دارد حرکت میکند.
من این را در همان زمان هشدار دادم و الآن نیز همین هشدار را دوباره تکرار میکنم. البته این هشدارم هم به ایران است و هم به آمریکا؛ چون من معتقدم که سیاستهای دفاعی ایران براساس مقابله با یک تهدید فرامنطقهای چیده شده است و لذا اگر جنگی بشود، آن زمان مدیریت این جنگ الزاما در اختیار آمریکا نخواهد بود. به بایدن نیز بارها هشدار دادم که ترک میز مسقط توسط آمریکاییها یک اشتباه راهبردی است. البته چیدمان سیاستهای دفاعی ایران یکی از موانع جدی در مقابل جاهطلبی نتانیاهو و جریان حریدی تندرو در سرزمین اشغالی نیز میباشد که عملا برداشته شده است. اینها شرایطی است که شکل گرفته و من معتقدم که ما باید سیاست خارجی را با یک دید راهبردی ببینیم و آنموقع میتوانیم تبعات هر اتفاقی را برای منافع ملی به حداقل برسانیم.
یک طرف تمام تنشهای دنیا جمهوری اسلامی قلمداد میشود
روسها ما را به جنگ اوکراین کشاندند؛ جنگی که هیچ ربطی به ما نداشت
نتانیاهو بهترین زمان را برای پیاده کردن برنامههایش پیدا کرده است
فرمودید که موضع ما از ابتدا میتوانست خیلی بهتر باشد، میشود این را مقداری تبیین کنید؟
من اعتقادم بر این است که خیلی از تنشهایی که در دنیا شکل میگیرد و ایران به عنوان یکی از طرفهای تنش در آن مطرح میشود، به خاطر این است که ما دید راهبردی به تحولات دنیا نداریم؛ آنهم تنشهایی که اصلا ربطی به ما ندارد، مثل موضوع اوکراین. در موضوع اوکراین، بعد از روسیه، بیشترین هجمهها به ایران صورت میگیرد؛ دلیلش این است که متأسفانه ملاحظات لازم صورت نگرفت و روسها پای ما را به جمعی کشاند که هیچ منفعتی برای ما ندارد. در موضوع فلسطین هم ایران اولین کشوری بود که غافلگیر شد و مسئولان ایران هیچگونه اطلاعی از این تحولات نداشتند. اما دیپلماتهای ما به جایی اینکه سعی کنند تا بحران مدیریت بشود، دیدیم که بیشتر در خدمت توجیه شرایطی قرار گرفتند که حتی الآن حماس هم از آن تبری میجوید؛ این را در بیانیه چند روز پیش حماس دیدیم که خودش میگوید در آن قضایا ما نقشی نداشتیم. حماس میگوید خود نیروهایی اسرائیلی با هلیکوپترهایشان آمدند یکسری افراد را کشتند و همینطور میخواهند بگویند که اگر یکسری افراطگراییهایی هم صورت گرفته، جزو برنامه حماس نبوده است.
لذا من اعتقادم بر این است که اگر ما از همان ابتدا موضع واقعگرایانه خود را حفظ میکردیم که اطلاعی از موضوع نداریم اما میتوانیم به مدیریت تحولات کمک کنیم، آن موقع، تحولات به گونهای پیش نمیرفت که نتانیاهو آن را میخواست و مثل الآن که جنایات خودش را ادامه میدهد و سعی میکند جنگ را گسترش بدهد. بیست سال است که نتانیاهو شعار جنگ آخر الزمانی را مطرح میکند، ولی هیچ وقت زمینه برای اجرای این برنامههای افراطی او فراهم نشد، اما الآن او فکر میکند که این زمینه فراهم شده و به دنبال این سیاست است.
فرمودید در این زمینی که داریم حرکت میکنیم، آنهم با این سرعت، ممکن است باز هم تنشها بیشتر شود. میبینیم که در این 70-80 روز گذشته، ابتدا دامنه این جنگ به ایران کشیده نشد، ولی هرچقدر که ماجرا پیشتر میرود، دامنه درگیریها وسعت پیدا کرده و پای ایران بیشتر وسط ماجرا کشیده میشود؛ شما دیدید که در این اواخر، شهید سید رضی را هم زدند. اتفاقا شما یک توئیتی هم زده بودید که دامنه این جنگ ممکن است اینقدر وسعت پیدا کند که اصلا نشود جلوش را گرفت. فکر میکنید در این جاده با چه دستاندازی میتوانیم خودمان را متوقف کنیم تا در تله اسرائیل نیفتیم؟ پادزهر این ماجرا الآن کجاست؟
من معتقدم که هرچه زمان میگذرد، موضوع از حوزه مدیریت بحران خارج میشود. البته معتقدم که ایران و آمریکا اگر به میز مسقط برگردند امکان مدیریت تحولات است. هرچند که به نیات خود آمریکا هم واقعا شک دارم؛ چون اولین بار تقریبا روز نهم اکتبر -دو روز بعد از 7 اکتبر- بود که آقای بایدن آمد و گفت حماس و حزب الله باید از بین بروند؛ یعنی ایشان این خط را داد و لذا این تردید نسبت به نیت آمریکا وجود دارد. اگرچه آمریکاییها به شدت تحت فشار افکار عمومی قرار گرفتند و بایدن هم میداند که گسترش یک جنگی در آستانه انتخابات ممکن است شرایط را برای مدیریت انتخاباتش سخت بکند و لذا موضوع ایشان یکمقداری تعدیل هم شد، ولی نتانیاهو چراغ سبز را از آمریکا گرفت و بر همان اساس دارد پیش میرود.
من معتقدم که الآن راه سومی وجود ندارد و راه سوم تا قبل از 7 اکتبر بود که عبارت بود از توازن مقابله؛ یعنی یک ضربه را گروههای مقاومت میزدند و یک ضربه را هم طرف مقابل میزد و بدین شکل، توازن حفظ شده بود و همین توازن مانع جنگ تمام عیارشان میشد. اگر هم جنگی شکل میگرفت، به یک ماه نمیکشید و تمام میشد؛ چون محدود بود. حتی ما میبینیم که خود طرفین سعی میکردند یکسری حملات را انجام ندهند تا جنگ عمق پیدا نکند. ولی بعد از آن که نتانیاهو مسیر جنگ تمام عیار و سیاست زمین سوخته را مشخص کرد و یک جنگ آخر الزمانی و فراگیر را در پیش گرفت، به نظر من هدف نتانیاهو کشاندن پای ایران و آمریکا در جنگ است.
برای جلوگیری از گسترده شدن این جنگ، فقط یک راه وجود دارد و آن آتشبس است. در شرایط آتشبس، میتوان از آن جنگ پرهیز کرد. اینکه الآن ایران یک مقدار وضعیت را مدیریت میکند، چون میداند که هدف اسرائیل جنگ اسرائیل و ایران نیست، بلکه جنگ ایران و آمریکا است. مقامات ایرانی علیرغم اینکه خیلیها در داخل ایران انتقاد میکنند که چرا ایران اقدام به مقابله نمیکند، به خاطر تجربیاتی که از جنگهای گذشته دارند، سعی میکنند فعلا این جنگ فراگیر نشود.
ولی من معتقدم که اگر آتشبس شکل نگیرد و مسیر اول پیش برود، طبیعتا ایران یک پیام هشداری را به آمریکا خواهد داد مبنی براینکه اگر آتشبس در یک فرجه زمانی صورت نگیرد، معنایش گسترش جنگ به تمام منطقه است. کمااینکه من معتقدم اگر خود جریان مقاومت میدانست که نتانیاهو میخواهد جنگ را به این سمت بکشاند، از همان ابتدا حزب الله هم با تمام توان وارد جنگ میشد. ولی الآن میبینید جنگی که خیلیها فکر میکردند برای اسرائیل فرسایشی شده، نتانیاهو دارد آن را برای زدن نیروها و استحکامات مقاومت فرسایشی میکند.
یعنی فکر میکنید طراحان حملات 7 اکتبر نیز چنین تصوری نداشتند که دامنه جنگ اینقدر طولانی بشود؟
البته این را باید از خود طراحانش پرسید، ولی پیداست که طراحان در یک فضای نامعلومی موضع گرفته اند؛ زیرا الآن میبینیم که خود مسئولان سیاسی حماس هم میگویند ما اطلاعی نداشتیم. معنایش این است که یک جمعی که بغض جمعی در آنها صورت گرفته بود، سعی کردند این حصار را بشکنند. حتی فکر میکردند که اگر 12کیلومتر دیگر میرفتند میتوانستند غزه را به کرانه باختری وصل کنند.
من معتقدم کمتر کسی فکر میکرد که جنگ در این حد گسترش پیدا کند؛ یعنی براساس تجربیات گذشته هم میدانید که اسرائیلیها به خاطر یک گروگان آمدند حدود 1030 نفر را آزاد کردند و آقای سنوار که الآن رهبر جنگ در غزه است، یکی از این 1030 گروگان بود. نتانیاهو منتظر یک چنین فرصتی بود و الآن نیز با اینکه نارضایتیها و اعتراضات خانوادههای گروگانها و همینطور تظاهرات چند صد هزار نفری مردم علیه خودش را میبیند، اما توجهی نمیکند؛ چون او میداند که بعد از این جنگ آیندهای ندارد. حالا ممکن است یک کسی بگوید نتانیاهو هم یک سیاستمدار است؛ من میگویم نتانیاهو یک کسی است که بیست سال عملا بازیگر اصلی سرزمینهای اشغالی بوده است. او سوار بر یک موج افراطی آخر الزمانی هم است و به همین دلیل، نمیخواهد از این موج پایین بیاید.
بنابراین، من معتقدم که اگر آتشبس صورت نگیرد، حتما جریان مقاومت و حتی ایران به این نتیجه میرسند که اینبار یک ضرب الاجل مشخص کنند تا اگر در یک فرجهای زمانی آتشبس شکل نگیرد، آنموقع بدون اینکه مسئولیتی را بپذیرند، در قالب حتی منشور ملل متحد، جنگ فراگیر را شروع کنند.
در موضعگیریهای آمریکاییها هم حرف زیاد بوده است؛ آمریکاییها در همان روزهای اول -شاید در پانزده بیست روز اول- چهار بار وزیر امورخارجهشان به مناطق اشغالی سفر کرد. خیلیها معتقد بودند که آمریکا میخواهد جنگ را تمام کند، خیلیهای دیگر هم معتقد بودند که نه، آمریکا گفته که تا ته ماجرا بروید. پیشبینی آخر شما از موضع آمریکا در این جنگ چیست؟
من اعتقادم بر این است که آمریکاییها میدانند اگر از سیاست دو کشوری عقبنشینی کنند، تمام متحدان منطقهایشان و حتی خیلی از کشورهای اروپایی در حمایت از اسرائیل یا حداقل عدم حمایت از مقاومت، همراه آمریکا نیستند. لذا دارند یک کشوری بیروح و بدون حاکمیت را به اسم «فلسطین» میخواهند تعریف کنند. به همین دلیل، تمام استحکامات غزه را سعی میکنند از بین ببرند تا مثل کرانه باختری که فلسطینیها در آنجا فقط پاسبان دارند و اصلا نیرو و ارتش ندارند، همین اتفاق در غزه هم شکل بگیرد.
آمریکاییها سعی دارند تا کیان امنیتی غزه شبیه رفح بشود که هر ارتباطی را اسرائیلیها در آنجا کنترل کنند؛ یعنی با اینکه رفح در ظاهر مرز مصر و فلسطین است، ولی کنترل آن دست اسرائیلیها است. امروز در غزه تمام استحکامات از بین رفته است و طبیعتا منتظرند که حماس هم تسلیم بشود.
این نوعی همراهی با سیاست سرزمین سوختهای است که نتانیاهو دارد شکل میدهد؛ ولی این سیاست آمریکاهیها یک قالبی دارد به نام دو کشوری با این تعریف که در کشوری به نام فسلطین هیچ حاکمیت و هیچ ارتشی وجود نخواهد داشت؛ فقط یک عدهای در آنجا باشند که عمدتا به عنوان کارگران اسرائیلیها زندگی خواهند کرد. این چیزی است که الآن آقای بایدن دنبالش است و شاید در عمل تفاوت زیادی با نظریه نتانیاهو نداشته باشد. به همین دلیل، بایدن گفت که نتانیاهو با نظر من موافق است. بیشتر میخواست این را بگوید که من با نظر نتانیاهو موافقم اما نتانیاهو این را هم نپذیرفت؛ یعنی میداند که اگر بحث دو کشوری را مطرح کند، این موج افراطی را که شکل داده، ممکن است تضعیف بشود.
موضع رسمی جمهوری اسلامی طرح رفراندوم در سرزمینهای اشغالی است. خیلیها نظرات متفاوتی دارند و میگویند این راه حل جمهوری اسلامی عملا اجرایی نیست؛ اگر به سمت دو دولتی برویم شاید بهتر باشد. خیلیهای دیگر هم میگویند که طرح دو دولتی شکست خورده است. نظر شما در مورد راهکار عملی طرح رفراندوم یا طرح دو دولتی چیست؟
با شرایط کنونی، شما اصلا نمیتوانید از طرح دو کشوری هم صحبت کنید؛ حتی آنچیزی که آقای بایدن میگوید، بیشتر دیپلماسی عمومی است نه دیپلماسی عملی و این قابلیت عملی شدن را ندارد. بحث رفراندوم را هم که شما اشاره کردید، بههرحال یک سیاست کلی بود؛ چون ایران به خاطر مخالفت با طرح دو کشوری، تحت انتقاد قرار دارد که هم همچون افراطیهای صهیونیست مخالف شکل گرفتن کشور فلسطینی است.
ایران این بحث را مطرح میکرد که از زمان شکل گرفتن طرح دو کشوری در سال 1948 میلادی به بعد، در این سرزمین هر دهه یک جنگ بوده است: 48، 56، 67، 73، 82 و بعد هم جنگهایی که با مقاومت شکل گرفته است. در هر دورهای فقط سرزمینهای فلسطینی بوده که آب رفته و اسرائیل پیش آمده است. لذا ایران میگفت که عملا طرح دو کشور منجر به شکلگیری یک دولت فلسطینی نخواهد شد.
براین اساس، ایران بحث رفراندوم را مطرح کرد؛ اینکه همه بیایند رأی بدهند. این طرحی بود که در سازمان ملل متحد هم سابقه دارد؛ حتی ایران خودش هم در قبال بحرین این سابقه را دارد. البته قضیه بحرین بهگونهای دیگر شکل گرفت و آن یک نظرسنجی بود نه رفراندوم. ولی این طرح رفراندوم یک طرح دموکراتیک بود که ایران مطرح کرد. شاید در شرایط کنونی امکانش فراهم نباشد، ولی حداقل اسرائیلیها از عملی شدن آن نگران هستند؛ چون آنها میدانند که جمعیت فلسطینیها الآن حتی در اردن از خود اردنیها هم بیشتر است و همین طور جمعیت فلسطینیهایی رانده در دیگر نقاط دنیا که تعدادشان اکثریت جمعیتی فلسطین را در سرزمینهای اشغالی رقم میزند. اینها نمیتوانند بگویند که ما نسبت به سرنوشت فلسطین بیتوجه یا بیخیال هستیم و رفراندوم این مسائل را میبیند. هرچند که امروزه در روی زمین، کل طرحها -از رفراندوم تا طرح دو کشوری- تحت الشعاع میلیتاریسم و نظامیگری قرار گرفته است.
وقتی دولت سیزدهم در صحنه انتخابات وارد زمین شد، از سیاست -به تعبیر خودشان- تکوارهای دولت آقای روحانی خیلی انتقاد کردند و گفتند که نگاه ما فقط به برجام نیست و شما زندگی مردم را به برجام و چند کشور اروپایی گره زدهاید؛ ولی شعار اصلی ما در سیاست خارجی همزیستی مسالمتآمیز با همسایهها بوده و نگاه ما به همسایهها است. اما در این ده روز اخیر دیدیم که ما با دو تا از همسایههای خودمان که حداقل در این چند وقت اخیر با آنها مشکل نداشتیم، دچار مشکل شدیم. شما به عنوان کسی که سکاندار سیاست خارجی و امنیت ملی ما در مجلس بودید، در خیلی از ماجراهایی مثل برجام، افایتیاف و موضوعاتی مثل آن درگیر بودید و در جلسات مجمع نیز حضور داشتید، میخواهم از شما بپرسم که آیا این دولت در این شعارهایش موفق بوده است؟ تحلیلتان در ارتباط با ماجرای پاکستان و اربیل عراق چیست؟ آیا فکر میکنید که ما در خصوص پاکستان و اربیل عراق سیاست نظامی درستی اتخاذ کردیم؟
دولت آقای رئیسی در سیاست خارجی موفق نبوده است
روسها با یک دست پوچ، سه کارت عمده از ایران را گرفتند
برجام فدای منافع روسیه شد
روسها با طرح موضوع پهپادها، هم ما را متهم و هم تحقیر کردند
روسیه منافع اقتصادی سوریه را از ایران قاپید
بعد از بمباران اربیل، بزرگترین تظاهرات ضد ایرانی تاریخ در آنجا برگزار شد
باید هوشمندانهتر عمل میکردیم
من اعتقادم براین است که دولت آقای رئیسی در سیاست خارجی موفق نبوده است و این نگاه کلی بنده است. در شروع این دولت، نوع نگاهی که به روسیه شکل گرفت با تاریخ مناسبات ایران و روسیه همخوان نبود و روسها یک دست پوچ را با سه کارت ایران عوض کردند؛ یعنی یک دست پوچ دادند و سه تا کارت و کار عمده را از ایران گرفتند.
اولین کارت یا برگ، برجام بود؛ من هنوز هم معتقدم که برجام فدای روسیه و جنگ اوکراین شد. در برجام شما سه تا سند دارید: یک، سند تعهدات ایران در موضوع هستهای؛ دو، سند تعهدات طرفهای مقابل به ویژه آمریکا در موضوع پایان دادن به تحریمها؛ سوم، اجرای این تعهدات. در دو سند، دو کارگروه اول اسنادشان را کامل کردند؛ اما وقتی برای اجرا آمد، جنگ اوکراین و تحریمهای روسیه شروع شده بود. میدانید که براساس این تعهدات، ایران باید بخشی از تولیداتش را مثلا سوخت 20درصد و 60درصد را مثل قبل به روسیه میداد و روسیه نیز به ایران کیک زرد میداد یا همکاریهای دیگر میکرد.
اما شما دیدید که آقای اولیانوف نماینده روسها آمد و گفت ما نمیتوانیم همکاری بکنیم؛ چون به خاطر جنگ اوکراین تحریم هستیم. در گذشته آمریکاییها حتی در زمان ترامپ هم تحریم مربوط به این موافقتنامهها و همکاریهای هستهای را تعلیق میکردند؛ مثل تحریم سوخت بوشهر و غیره. اولیانوف هم میدانست که این مورد شامل تحریمهای اوکراین نمیشود. ولی لاوروف وزیرخارجه روسیه 8 ساعت بعد در مصاحبهاش، زمانی که دید قلابشان گیر کرده است، آمد از آب گل آلود ماهی گرفت و گفت علاوه بر مناسبات هستهای با ایران، باید کل مناسبات با ایران همچون مناسبات اقتصادی، تجاری و حتی نظامی از تحریمهای اوکراین معاف بشود؛ یعنی عملا شبیه دوران جنگ جهانی دوم میخواست ایران را پل پیروزی برای غلبه بر تحریم علیه خودش به خاطر جنگ اوکراین بکند.
طبیعتا با این خواسته موافقت نمیشد و این کارشکنی از سوی آنها صورت گرفت. من متأسفم برای آن دسته از ایرانیهایی که آن موقع رفتند در خود مسکو مصاحبه کردند و گفتند نه، روسها مانع نبودند، ما اختلافات دیگری داریم و اختلافات دیگر را آمدند مطرح کردند؛ اختلافاتی که بعد از مذاکرات اضافه شد و برجام برگ اول ایران بود که فدای روسیه شد.
برگ دوم: در جنگ اوکراین، اولین بار روسها مسأله پهپادهای ایرانی را مطرح کردند؛ طرف روسی آمد گفت از عمل کرد پهبادهای ایران در جنگ راضی نیستیم. آنها با این نوع گفتارشان هم توهین و تحقیر ایرانیها را مطرح کرد و هم اینکه به عبارتی گفت که ایران پهباد انتحاری میدهد. این پهبادها را نیز که مدعی شدند که اینها مال ایران است، برای بدترین عملیاتهای جنگیشان به کار گرفتند؛ حمله به مناطق غیر مسکونی، حمله به نیروگاهها و غیره. اینجا است که درد و زجر مردم اوکراین از ایران بیشتر میشود؛ درواقع، روسها دنبال شریک جرم بودند.
برگ سوم، نفوذ در عمق استراتژی ایران بود. از سوریه تا فلسطین، موضوع روسها در قبال عمق استراتژی ایران موضع خیانت بوده است؛ مثلا در سوریه در منطقه در طرطوس، بندر نزدیکتر به خاک اسرائیل را گرفتند. روسها از همان ابتدا اجازه مبادله به ایران را از طرطوس ندادند؛ طرطوس را قرق نظامیکردند و ایران را فرستادند سمت لاذقیه؛ یعنی بندر پائینی که خودشان یک واسط باشند و امتیاز از دو طرف -اسرائیل و ایران- بگیرند.
همینطور مسائل دیگری که بعدا مطرح شد. اطمینان بیش از حد به روسیه نتیجهاش این بود. موضوع فلسطین و جنگ غزه که مطرح شد، فشار جنگ اوکراین را کاهش داد و اصلا جنگ اوکراین تحت الشعاع قرار گرفت. آخرش هم لاوروف آمد حقانیت خودشان را در اوکراین با حقانیت اسرائیل در فلسطین مقایسه کرد.
این بود سه برگ اصلی و عمدهای ایران که روسها آنها را گرفتند و یک دست پوچ تحویل ایران دادند. کدام ابزار نظامی را به ایران دادند؟ کدام موضع حمایتی را کردند؟ روسها نه تنها از ایران حمایت نکردند، حتی یک ضربه هم زدند؛ در قضیه جزایر در دام یک سیاست ضد ایرانی افتادند که این هم خودش یک واقعیت دیگر. همه اینها ناشی از این است که متأسفانه یک دید راهبردی که در آن تجربه تاریخی وجود نداشت تا منافع امروز در آن دیده بشود و در سیاست خارجی ما بعضا از آن غافل بودیم.
همین وضعیت در مسائل دیگر هم است. من معتقدم اختلافات اخیر با عراق و پاکستان قابل پیشگیری بود. ایران در طول پنج شش سال اخیر چندین بار تجربه ضربه زدن به نیروهای تروریستی در شرق را در داخل خاک کشورهای همسایه دارد و این کار را انجام میداد. آیا لزومی داشت که این کار در این شرایط شکل بگیرد؟ آیا کسی که مشورت میدهد تا این کار صورت بگیرد، همه تبعات آن را دیده بود که ما دو تا کشور کاملا دوست در منطقه هستیم؟ میخواهم این را بگویم که معمولا برای سفارتخانهها یک رسم بوده است که اولین کشوری که شما را به رسمیت شناخته است، به پاس این حرمت، پلاک ماشین سفارت آن کشور را به شکل دو صفر یک، دو صفر دو، و... قرار میدهند. اولین کشوری که جمهوری اسلامی پاکستان را به رسمیت شناخت، ایران بود و پاکستان هم جزو اولین کشورهایی بود که انقلاب اسلامی در ایران را به رسمیت شناخت.
ما هیچ وقت تجربه جنگ نداشتیم، ولی الآن دچار این موضوع میشویم. میشد بهتر عمل کرد؛ هرچند که من هم معتقدم بارها هم گفتم که سازمان اطلاعات محرمانه ارتش پاکستان هم به سیاست در داخل پاکستان ضربه زده است، هم به مناسبات خارجیاش و حتی بعضا اطلاعات هم میفروشند. ولی بههرحال، شما در یک کشور میتوانید سازوکارهای دیگری را غیر از مسائلی که شکل گرفت، دنبال کنید.
در مسأله عراق و اربیل نیز من معتقدم که ما میتوانستیم آن را خیلی بهتر پیش ببریم. من بهعنوان کسی که در اوج جنگ، چندین بار به عراق رفتم و در شروع شکلگیری دولتها نیز از اولین کسانی بودم که به عراق رفتم، به رفتار خوب و دوستانه عراقیها را نسبت به ایران دیدهام.
مثلا یادم است که در اولین روزهای مرحوم جلال طالبانی به عنوان رئیس جمهور، در ضیافت شامی که نشست بودیم -ایشان با من که اصلا کردی حرف میزد- آنجا به چند نفر از نظامیان ایرانی که در آن ضیافت بود، گفت یادش بخیر، یادتان است که روی کوه و کمر چه غذاهایی با هم میخوردیم، یاد آن دوران بخیر. ما با کردها در زمان جنگ ایران و عراق و بعد از آن، تجربه همرزمی را داریم و همین حالا هم بخش اعظم صادرات غیر نفتی ایران به کردستان و اقلیم عراق صورت میگیرد.
باید در هر سیاستی ابعاد اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آن را ببینیم، نه اینکه سیاست ما به گونهای باشد که یکباره بزرگترین تظاهرات علیه ایران در جایی شکل بگیرد که اصلا توقعش نمیرود؛ زیرا از لحاظ تاریخی، خون ایرانیها با کردها قاطی شده است. حالا من قبول دارم جریاناتی در کردستان عراق سعی کردند دشمنان ایران را جمع کنند که این مسأله قابل انتقاد و مقابله است.
ولی من معتقدم میشد خیلی بهتر هم عمل کرد. میدانید که یکی از معدود مقامات عراقی که در مقابل همان جریانات اول است، همین جریان آقای طالبانی است. زمانی که دولت عراق تازه شکل گرفته بود، کسانی مثل طارق هاشمی و دیگران آمدند قرارداد 1975 ایران و عراق -قرارداد الجزایر- را زیر سوال میبرده و رد میکردند. آن زمان آقای طالبانی رئیس جمهور عراق بود، آمد جلو تلویزیون خود صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران نشست و گفت: 1975 بین ایران و عراق قرارداد تاریخی و متقنی است. اما کشیده شدن مناسبات از آن سطح به این سطح، یعنی یک اشتباه در سیاست خارجی. بدون اینکه از هم ناراحت بشویم، باید بپذیریم که بخشی از آسیب نزد ما است.
ما نباید در عراق به گونهای عمل بکنیم که اختلافات داخل عراق تبدیل به یک سیاست در ایران بشود. من مثال عرض میکنم: برای عراق یک طرح چهار خطه راه آهن داده بودم تا از همان ابتدا ما از چهار سو به عراق وصل بشویم تا ایران و عراق جزو کرویدور اصلی شرق و غرب بمانند؛ یکی همدان-سنندج و اقلیم کردستان بود؛ دومی، یعنی خط پایینتر: خط خسروی-بغداد بود؛ خط پایینتر: مهران-کربلای و نجف بود و خط آخر نیز: شلمچه-بصره بود. به دلایل سیاسی که در داخل عراق بود، در ایران سه خط بالا تقریبا متوقف ماند و خط پایین را بردند تا شلمچه و آن موقع یک عده در عراق روی کار آمدند که بر سر اروند رود اختلاف دارند و هنوز مانع سازی میکنند که این خط به هم و طور کامل وصل نشود. حالا ما چه کار کردیم؟ همان زمان که زائران ما برای زیارت عتبات اذیت میشدند، مرز خسروی را میبستند. من میدانستم که مانعش آنور، به خاطر اختلافات داخل عراق است، اما به ایران میگفتند ناامن است.
بنده در یک سالی که رئیس کمسیون بودم، اتفاقا دوستانی که من تا عمر قدردانشان هستم، حتی همه کسانی که برای انتخابات رئیس کمیسیونی به من رأی نداده بودند، با من آمدند به همراه یکسری از نمایندگان دیگر، ده دوازده نفر ما رفتیم گفتیم میخواهیم از راه زمینی و از همین مسیری که میگویند نا امن است، به زیارت برویم. همان دوستان نماینده هم آمدند و ما هم رفتیم.
جالب است که هنوز تیم بدرقهکننده ما در خسروی پخش نشده بودند که من بعد از یک ساعت و ده دقیقه از کاظمین از طریق واتساپ با اینها تماس گرفتم. ما بعد از یک ساعت و ده دقیقه این مسیر را رفتیم با اینکه هنوز یکسری موانع هم وجود داشت. البته الآن این مسیر باز است. دید ما به مناسبات با همسایگان باید اینجوری باشد. بههرحال، هر کشوری در سیاست خارجیاش مستقل است؛ ممکن است مناسباتی داشته باشد که اگر هم تبدیل به تهدید علیه شما شد، اگر شما موافقتنامه امنیتی با آن کشور دارید، میتوانید در قالب آن عمل کنید. وگرنه، در سایر موارد باید همه مسائل را با هم ببینید.
یک موضوعی است که میگویند هر وقت بحث انتقام شده، ما بیشتر از اینکه بتوانیم یک انتقامی بگریم یا کاری انجام بدهیم، این کار بیشتر حاشیهسازی برای خودمان شده است؛ از همان ماجرای بعد از ترور سردار سلیمانی تا این دوتا ماجرای اخیر. فکر میکنید بحث انتقام بیشتر ناشی از فشار افکار عمومی است که با توجه به توقعاتی که خودمان در داخل کشور بالا میبریم، اینگونه میشود؟ بعد از ماجرای ترور و شهادت سردار سلیمانی اتفاقاتی پیش آمد که منجر به ماجرای هواپیمای اوکراینی شد. در این دو تا انتقام اخیر هم مسائلی پیش آمد؛ اربیل را زدیم، آن ماجراها پیش آمد. پاکستان هم که زدیم، آنها آمدند مقابله به مثل کردند و در مقابل نه نفر از کسانی را که در داخل کشور ما بودند، کشتند. حالا جالب هم این است که که از صداوسیما و رسانه ملی اعلام میشود که خدا را شکر اینها ایرانی نبودند! بالاخره اینها کشته میشوند و حریم هوایی کشور ما نقض میشود. فکر میکنید این ناشی از کجاست؟ چه اتفاقی پیش میآید که ما اینجور رفتار میکنیم؟ فشار رویمان زیاد است که میخواهیم این کار را انجام بدهیم، یا نه، استراتژی و مدیریتمان در صحنه همین است؟
البته در موضوع انتقام خون شهید سلیمانی من معتقدم که در ایران به شهید سلیمانی خیلی ظلم شد؛ یعنی شما بروید بیابانهای شام و عراق را ببینید، آن موقع میدانید که به این بنده خدا ظلم شد. ایشان کسی بود که تهدید امنیتی را برای ایران و برای منطقه از بین برد و من اعتقادم بر این است که ایشان یکی از مظلومترین سردارهای تاریخ ایران بود. در قضیه انتقامش هم خوب عمل شد؛ یعنی به عین الاسد حمله شد. اگر ایران به عین الاسد حمله نمیکرد و حتی قبل آن اگر ایران پهپاد آمریکایی را نمیزد، مثل امروز یمن میشد. آمریکاییها اینجوری هستند؛ مثل دهه 1990 عراق، یک حمله میکنند، اگر مقابله به مثل نبینند، دیگر هرچند روز یکبار به یک بهانهای میزنند. زمانی که رئیس جمهور بعدی در آمریکا آمد، یکبار 80 تا موشک به عراق زد؛ گفتند چرا؟ گفت من متوجه شدم که رئیس جمهور قبلی ما را میخواستید ترور کنید. همینجوری بدون دلیل قانع کنندهای میزدند؛ برای اینکه عراقیها یادشان بمانند که ضربه میخورند. لذا من معتقدم که حمله به عین الاسد، یک کارها بزرگی بود که آمریکاییها در آن تحقیر شدند؛ ضمن اینکه فهمیدند که ایرانیها اگر بخواهند بجنگند، میتوانند بجنگند.
من بارها عرض کردم، الآن هم میگویم که من از سیاستهای راهبردی تجهیزاتی و دفاعی کشور بارها دفاع کردم و بودجه هم دادم. شاید به این دلیل باشد که خودم در دوران نوجوانیام زیر جنگ و در اوج مظلومیت مرزهای کشور، هر روز بمباران میشدیم. همانجوری که سیاست خارجی را نقد میکنم، از سیاست دفاعی کشور دفاع کردم. این قضیه زدن عین الاسد هم خوب صورت گرفت.
آنچه که در سقوط هواپیمای اوکراینی رخ داد، یک اشتباه، تقصیر، قصور یا هرچیزی دیگری بود که باید مورد پیگیری لازم قرار بگیرد. آن مسأله ربطی به موضوع ما ندارد؛ به نظر من یک بحث دیگری است که نباید مرتبط کنیم. منتها در قضایای اخیر، به نظر من یک مقدار میشد دقیقتر و مقدار هماهنگشدهتر عمل کرد. بههرحال، به خاطر ظلمی که به مردم کرمان شد و همین طور دوتا ظلمی که در شاه چراغ شیراز شده بود، مردم ایران عصبانی بودند و دولت ایران هم عصبانی بود. اما میشد به گونهای دیگر هم این کشورها را تحت فشار قرار داد.
به عنوان مثال عرض میکنم که همین حالا پاکستان دستش زیر سنگ ایران است؛ به خاطر قضیه گاز هجده میلیارد دلار باید به ایران غرامت بدهد. علاوه بر اینکه پاکستان خودش کلی مشکل ناامنی مرزی با تحریک طالبان و گروههای آزادیبخش -به اصطلاح خودشان- دارند. به نظر من در این قضیه هم میشد بهتر عمل کرد. به هر حال، این کار صورت گرفت و من نمیتوانم از طرف آن کسانی که تصمیم گرفتند، صحبت کنم. کسانی که تصمیم گرفتند شاید خودشان بیایند دفاع کنند و صحبت کنند. ولی شما در عرصه سیاست خارجی یا حتی در مسائل انتقامی باید به گونهای عمل کنید که منافع مختلف کشور را ببینید و واقعا نقطه زنی کنید.
من فکر میکنم قاطبه ملت ایران همانقدر که برای مردم کرمان ناراحت شدند، برای شهدای مظلوم و بچههای مظلومی که در بلوچستان ایران شهید شدند هم ناراحت شدند. شاید مظلومتر از همه شهدا، اینها باشند؛ زیرا هیچ تبلیغاتی رویشان صورت نگرفت. بعدا هم گفتند بیشناسنامه یا خارجی بودند که دیگر خیلی بدتر. در مورد آن مجری بنده خدا نیز چون زیاد بحث میشود، میتوان گفت شاید او هم در صداوسیما یک مقداری غافلگیر شد؛ چون اگر دقیق نگاه کنید، فکر کنم اول یک گزارش از معاون امنیتی میآید که میگوید آنجا چند نفر غیر ایرانی کشته شدند، بعد دوباره ایشان میپرسد که تلفات ایرانی چه؟ میگوید تلفات ایران نداشتیم، ایشان میگوید: خدا را شکر. فقط پاسخ این جمله آخر را میدهد. حالا من نمیخواهم توجیه کنم، ولی میخواهم این را عرض کنم که همگان دلشان برای این موضوع سوخت. ولی میشود جلو این کار را گرفت؛ چون ما موافقتنامه امنیتی داریم. در سیاست خارجی موافقتنامه امنیتی بالاترین سطح موافقتنامهها است؛ شما وقتی با یک کشور به توافق رسیدید که در اینگونه قضایا تبادل اطلاعات امنیتی و عملیات مشترک داشته باشید، یعنی شما به سطح بالایی از همکاری رسیدهاید.
مثلا چرا ایران با آمریکا موافقتنامه امنیتی ندارد؛ چون در آن سطحی از روابط نیستیم و حتی دشمن هستیم. ایران با خیلی از کشورهای دوست هم، چنین موافقتهایی ندارد، ولی با پاکستان و حتی عراق دارد. وقتی داریم، میتوانیم در این زمینه پیش برویم. هرچند که عرض کردم در مورد بعضی کارشکنیهایی وجود دارد، رفتار مقابله به مثل جواب این کارها است.
آقای دکتر! شما در تارپود سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران و امنیت ملی حضور دارید، فکر میکنید با توجه به جایگاه نهادهای نظامی در سیاست خارجی، دستگاه وزارت خارجه تضعیف شده است؟
برای اینکه ما تضعیف دیپلماسی در مقابل حوزه نظامی را نبینیم یا برعکس، تضعیف حوزه نظامی در مقابل دیپلماسی کشور را نبینیم، قانونگذار میآید شورای عالی امنیت ملی را تعریف میکند. شورای عالی امنیت ملی تصمیمگیرد که چه کار صورت بگیرد. در آنجا مسئولان نظامی، امنیتی، سیاسی و خارجی –دیپلماسی- همه هستند. اینها جنبههای مختلف را ارزیابی میکنند و با هم تصمیم میگیرند؛ وقتی تصمیمی گرفته شد، مسئولیتش بر عهده همه این جریانها است.
ولی من در کل، معتقدم دیپلماتها الآن حاشیهنشین شدهاند؛ یعنی یکی از مسائلی که در جامعه ما وجود دارد این است که بخش عمدهای از دیپلماتهای کارکشته کشور، به نظر من حاشیه نشین شدهاند. و بخشی دیگر هم بیش از اینکه نقش دیپلمات را بازی کنند، متأسفانه بیشتر نقش یک غیر دیپلمات را بازی میکنند. حتی برخی از دیپلماتهای ما به حدی موضع تند میگیرند که فقط یک اسپری فلفل کم دارند. در صورتی که دیپلماسی در دنیا یعنی اینکه اگر یک رابطهای به مو رسید، پاره نشود و مسئولش دیپلماتها هستند.
دیپلماتها در همه مسائل، ادبیاتشان، رفتارشان و به ویژه ارتباطاتشان باید به گونهای باشد که اگر در حوزه نظامی و امنیتی خیلی چالش جدی شد، اینها یک امکان مذاکرهای داشته باشند تا این چالش تبدیل به یک جنگ مدیریت ناشده، نگردد.
ما باید چه کاری کنیم که از تهدیدهای این تیپی که در این دو سه هفته اخیر شدیم و حتی ترور برخی از فرماندهان ما را دیدیم، در امان بمانیم؟ سوال آخر هم اینکه تأثیر توافق نانوشته ایران و آمریکا بر مسائل تحریم و تنشها در منطقه چجوری است؟ ما یک گزارشی برای آذر ماه دیدیم که فروش نفت ایران یک رقم خوبی نسبت به دولت آقای روحانی شده بود؛ فکر میکنم یک توافق نانوشتهای پشت ماجرا باشد که شاید سیاست ایران در موضعگیریهای اصلیاش -که خیلیها هم به آن معتقدند- این بوده که ما دخالتی در منطقه نداریم و وارد تنش نمیشویم. تحلیل شما چیست؟
من معتقد به توازن در سیاست خارجی هستم. یکی از دلایلی که نوع تعامل چینیها با دولت آقای رئیسی کاملا متفاوت با تعامل دولت روحانی بود، این بود که در زمان برجام، دولت روحانی به یک باره حدود 70 میلیارد یورو با کشورهای اروپایی قرارداد بست و چینیها از این قضیه ناراحت بودند. همینطور برای اولین بار ما در تاریخ ایران میبینیم که حدود یک سوم کابینه ایران با هیئتی به چین میرود که در رأس آن هیئت، رئیس مجلس ایران است و نه رئیس جمهور؛ با اینکه در این رابطه موافقت نامه همکاری بلند مدت ایران و چین بسته میشود. اما بعد از آن، در دولت کنونی -دولت آقای رئیسی- به دو دلیل همکاریهایی با چین صورت گرفت که تحریم شکن بود؛ یکی اینکه چینیها از این دولت به گونهای استقبال کردند که سیاست نگاه به شرق آن خیلی جدیتر بود. دوم اینکه در دنیا قیمت نفت به یکباره روزانه یک و نیم تا دو میلیون بشکه کمبود مواجه شد و آمریکاییها برای اینکه هم بازار نفت را تغذیه کنند و هم به خاطر جنگ اوکراین قیمتها بیش از حد بالا نرود، از فروش نفت ایران در خیلی از موارد چشمپوشی کردند؛ چون ایران نفتش را با تخفیف میفروخت و بعد از آن، تخفیف نفت روسیه هم به بازار آمد، این باعث شد که قیمت نفت –که معمولا در بحرانها قیمت نفت ده پانزده دلار بالا میرفت- این بار زیاد بالا نرود؛ در نتیجه، یکنوع همسودی بین دشمنان شکل گرفت و این شرایط به وجود آمد.
ولی باید گفت که این نمیتواند تبدیل به یک شرایط اقتصادی پایدار در اقتصاد خارجی کشور بشود؛ چون ممکن است بازار نفت دوباره دچار نوسان بشود، آن موقع آمریکاییها سودشان را در این میبینند که بیایند کارشکنی کنند. اینها مواردی است که وجود دارد؛ ولی من یک اعتقادی کلیتری دارم که ما بارها فرصت داشتیم تا با استفاده از این فرصتها کشور را از شرایط بحران در سیاست خارجی بیرون کنیم.
الآن هم معتقدم که فرصتهای تنشزدایی زیاد است؛ مثلا همین حالا در زمان جنگ اوکراین و به ویژه بعد از جنگ غزه، چین بیشترین اختلافات تجاری خود را با آمریکا کنار گذاشته است. وزیر خارجه چین در واشنگتن میگوید ما با ایران همکاری میکنیم که در خاورمیانه کار پیش برود؛ یعنی کارت ایران را چینیها به آمریکا میفروشند. در صورتی که شما امکاناتی مثل بخش خصوصی دارید، پارلمان و دیپلماسی پارلمانی دارید، چند بخش در پارلمان ایران مثل گروههای دوستی، اتحادیه بین المجالس و کمیسیون سیاست خارجی را دارید، اما الآن هیچ کدام از اینها هیچ نقشی در تنشزدایی در سیاست خارجی کشور ندارند.
دلیلش این است که متأسفانه بعضیها در ایران حاضرند تا امکان استفاده از کارت ایران در سیاست خارجی را برای کشورهای دیگر فراهم کنند، ولی امکانات و ابزارهای داخل ایران و حتی در خارج از ایران مثل ایرانیان خارج از کشور و خیلی از کسانی دیگر که میتوانند تنشزدایی بکنند را به کار نگیرند. اینها مواردی است که من معتقدم نیازمند یک سیاست کلان است.
اما در مورد برونرفت از بحران کنونی باید گفت که من در کمال تأسف عرض میکنم که مسیر تحولات به گونهای پیش میرود که نتانیاهو آن را میخواهد و سعی میکند آن را به سمت دلخواهش پیش ببرد. این همان چیزی است که من در سخنرانی 100 روز پیش خود در نشست مشورتی خدمتتان عرض کردم و در جماران هم منتشر شد که متأسفانه آن پیشبینیها نیز تقریبا همهاش درست بوده است. دو مسیر وجود دارد: یک، آتش بس؛ دو، جنگ. اگر ایران به این نتیجه برسد که دارند پایگاهها و نیروهایشان را میزنند، مجبور است برای آمریکاییها در روزهای آینده یک ضرب الاجل را اعلام کند؛ مبنی بر اینکه این جنگ دارد به سمت ما میآید و ما نمیتوانیم عقب بینشینم. به نظرم، این کار باید صورت بگیرد؛ وگرنه، نتانیاهو با چراغ سبز بایدن پیش میآید و سعی میکند روز به روز تلفات و ضرباتش را بیشتر کرده و حتی متوجه ایران و حزب الله هم بکند. این شرایط خطرناکی است که فقط با رویکرد عملگرایانه باید جلو آن را گرفت.
بعضا قبل از انتخابات 1400 شنیده میشد که یکی از فواید و میوههای حاکمیت یکدستی این است که در سیاست خارجی به یک اتفاق نظر میرسیم، اما حالا که تقریبا دارد سه سال از آن میگذرد چیزی خاصی دیده نمیشود.
بله، درست است. شما در مورد بحران الآن گفتید؛ من بحران الآن را در اول هم گفتم که قضیهاش به این سمت پیش میرود. ولی در مورد گذشته عرض کردم که ما چه کارتهای تنشزدایی را از دست دادیم و کارتهای مان را در اختیار دیگران قرار دادیم. ولی الآن در قبال بحران کنونی، من معتقدم که نتانیاهو خودش را در یک موقعیتی میبیند که هرچه بیشتر در مقابلش عقبنشینی صورت بگیرد، یک مقدار گستاختر میشود و قبل از اینکه سیاستهای نتانیاهو منجر به یک جنگ فراگیر بشود، حتما باید یکجایی او را متوقف کرد. در مورد این توقف هم من قبلا گفتم یکی از راهکارهای اصلی آن، بازگشت ایران و آمریکا به میز مسقط در عمان است.