برای اینکه به فهم کاملتر این موضوع برسیم ابتدا نیاز است که معنا و انواع پرخاشگری را بدانیم.
بارون و ریچاردسون پرخاشگری را اینگونه تعریف میکنند: هر رفتاری که به هدف آسیب رساندن به موجود زنده دیگری باشد. این تعریف ساده چند مولفه مهم دارد:
1- پرخاشگری یک رفتار است، نه یک فکر، ایده یا نگرش( بر خلاف عصبانیت یا خصومت)
2- پرخاشگری خودآگاهانه و عمدی است و آسیب تصادفی به دیگری پرخاشگری حساب نمیشود.
3- پرخاشگری متضمن قصد آسیب است و این آسیب ممکن است اشکال مختلفی داشته باشد که شامل پرخاشگری مستقیم، غیرمستقیم و منفعلانه است.
_ پرخاشگری مستقیم: شامل پرخاشگری فیزیکی، حمله کلامی، ضربه زدن، اعمال آزاردهنده و فریاد زدن
_ پرخاشگری غیرمستقیم: به معنای آسیب به فردی نه به شکل مستقیم بلکه به واسطه فرد یا شیئی دیگر مانند شایعهپراکنی، تهمت و آسیب رساندن به اموال. پرخاشگری غیرمستقیم بسیار شبیه به مفهوم پرخاشگری اجتماعی است که به معنای آسیب رساندن با برهم زدن و لطمه زدن به روابط دیگری.
پرخاشگری منفعلانه: این نوع پرخاشگری شامل مواردی مانند دیر جواب دادن یا جواب ندادن زنگها و پیامها، بیتوجهی و بیمحلی به دیگری است که در آن سعی میشود به شکل منفعلانه و انجام ندادن یک سری کارها به دیگری آسیب رساند. این نوع پرخاشگری در روابط عاشقانه بیشتر دیده میشود.
حال که با انواع مختلف پرخاشگری آشنا شدیم باید به بررسی این موضوع بپردازیم که کدام نوع پرخاشگری در روابط با افراد نزدیک و در خانه بیشتر دیده میشود.
دکتر ریچاردسون؛ روانشناس، استاد دانشگاه و عضو هیئت تحریریه رفتار پرخاشگرایانه و مجله روانشناسی اجتماعی بالینی پس از چندین سال تحقیق نتیجهگیری کرده است که پرخاشگری افراد به نزدیکان خود بیشتر از نوع پرخاشگری مستقیم است و شامل بدرفتاریهای مختلف از جمله فریاد، آزار کلامی و فیزیکی میشود. ریچاردسون میگوید:«ما نسبت به کسانی که دوستشان داریم، بیرحمتر هستیم».
اما این گونه رفتارهای ما چه دلایلی میتواند داشته باشد:
_ نزدیکان ما بیشتر ما را عصبانی میکنند زیرا که توقع ما از نزدیکان خود بسیار بیشتر است
ما سالها کنار آنها زندگی کردهایم و انتظار داریم نسبت به افکار و احساسات ما شناخت بالایی داشته باشند. به همین خاطر وقتی رفتاری که باب میل ما نیست از نزدیکمان سر میزند بیشتر احتمال دارد که نسبت به آنها پرخاشگری داشته باشیم در صورتی که همان رفتار از یک غریبه باعث رفتار پرخاشگرایانه ما نمیشود زیرا توقعی نداریم که آنها نسبت به ما شناخت داشته باشند. مثلا فرض کنید به خاطر کمردردی که دو سه روز است دارید تا حد زیادی بیحوصله هستید و وقتی مادرتان درخواست خرید از شما میکند بسیار عصبانی میشوید اما وقتی همکارتان درخواست کمک برای جابجایی میز خود را از شما میکند بدون عصبانیت به او پاسخ میدهید زیرا انتظار دارید مادرتان درک کنید که شما کمردرد دارید ولی چنین توقعی از همکار خود ندارید.
_ ما ترس کمتری درباره از دست دادن افراد نزدیک خانواده خود داریم
خانواده ما افرادی هستند که همواره کنار ما بودهاند و هستند و هر چقدر هم که با آنها بدرفتاری کردهباشیم احتمال زیاد ما را طرد نکرده و نخواهند کرد و هر طور که شده در نهایت به مراقبت از ما پرداختهاند. به همین خاطر این پیشفرض در ذهن ما شکل گرفته است که هر چقدر هم بدرفتاری کنیم باز ترک نخواهیم شد و همین موضوع باعث میشود با خیال راحتتر به خود اجازه میدهیم که با آنها بدرفتاری کنیم.
_ اما ما نسبت به غریبهها هم ترس از طرد شدن داریم و هم تحت فشار اجتماعی خود را میبینیم که باید درست برخورد کنیم
به عنوان مثال خیلی از افراد قبل از ازدواج و در دوران نامزدی در جهت کسب تایید دیگری تلاش میکنند و بسیار خوشبرخورد و بااخلاق هستند اما پس از ازدواج رفتار آنها تغییر میکند.
_ جابجایی
ممکن است از خشمی که نسبت به افراد بیرون از خانه داریم را به خانه آورده و به شکل جابجا شده پرخاشگری خود را به آنها ابراز کنیم و اصطلاحا خشم خود را سر آنها خالی میکنیم. به عنوان مثال فردی که از دست رئیساش عصبانی است و عصبانیت خود بر سر همسر خود خالی میکند زیرا عواقب و پیامدهای کمتری برای او خواهد داشت.
_ تعارضات حلنشده بین ما و افراد نزدیک خود
مثلا پسر جوانی که با پدر خود تعارضات حلنشدهای را از کودکی حمل میکند ممکن است نسبت به او بسیار پرخاشگر باشد اما بیرون از خانه و با دوستان خود روابط اجتماعی خوبی را برقرار کند.
هر کدام از این دلایل میتوانند به طور جداگانه باعث شوند که ما نسبت به نزدیکان خود بدرفتاری بیشتری داشته باشیم که حل و فصل آنها در مرحله اول نیز به تفکیک و شناسایی و تلاش برای تغییر آن دارد.