به گزارش مردم سالاری آنلاین، عبدالله گنجی در سرمقاله امروز روزنامه جوان نوشت: حادثه هشتم مهر ۱۴۰۱ زاهدان بسیار تلخ بود و طبیعی بود که نظام نسبت به آن واکنش شایسته داشته باشد. این حادثه چهار علت اصلی داشت که شاید بسیاری از مردم ندانند.
۱- با شایعه تجاوز/تعرض به یک دختر در چابهار طبیعی بود که زمینههای قومی-مذهبی برای بهرهبرداری دشمنان و تحریک اجتماعی محیط مذکور فراهم شود. نگارنده شخصاً به فرمانده محترم وقت فراجا و مسئول بازرسی آن عرض کردم نسبت به این موضوع اقدام رسانهای کنید و آنان موضوع را حقوقی میدانستند که باید صحت و سقم در دادگاه روشن شود. حقیقت این است که اگر درباره این موضوع اقدام مؤثر رسانهای انجام و ادعاهای کذب بیان میشد یا مسئولیت (در صورت صحت) پذیرفته میشد، موضوع برای نمازگزاران محترم روز هشتم مهر زاهدان تازگی نداشت.
۲- عامل دوم کشاندن موضوع به نماز جمعه از سوی خطیب آن روز بود. او یا نمیدانست بعد از این تحریک کنش اجتماعی چه خواهد بود یا میدانست و دست به این اقدام زد. محتمل بود که جوانان مذهبی و همقوم آن دختر عواطفشان تحریک شود و دست به هجوم به بازار و ادارات و کلانتری نزدیک نماز جمعه بزنند و میلیاردها خسارت به همشهریان خود وارد نمایند.
۳- عامل سوم آماده نبودن پلیس و کلانتری برای مواجهه یا برآورد اتفاقات بعد از خطبه بود. قبلاً بارها نوشتهام که یکی از عوامل تلفات انسانی در حوادث ۱۳۸۸، ۹۶، ۹۸ و ۱۴۰۱ هدایت معترضان توسط افراد حرفهای به سمت مراکز نظامی-انتظامی است. هدایتکنندگان میدانند نیروهای مسلح موجود در مرکز نظامی هم از سلاحی که در ساختمان هست میترسند (که به دست مردم نیفتد) و هم از جان خود بیم دارند. بنابراین، پس از ایست اولیه اقدام به شلیک میکنند. اگر پلیس از میزان جمعیت یا میزان افراد مسلح حاضر در جمعیت اطلاع داشت میتوانست با تکتیرانداز از پشتبام صرفاً افراد مسلح را هدف قرار دهد و شعاع تیراندازی را محدود نماید.
۴- عامل چهارم اختلاط افراد مسلح و مردم معترض بود. هم واقعیت است و هم ذهنیت پیشینی وجود دارد که عناصری از گروههای تروریستی معلومالحال بخواهند از اعتراض مردم در این شهر کلاهی برای خود بدوزند. شهادت سردار هاشمی، مسئول اطلاعات سپاه استان در آن مکان تردیدی باقی نمیگذارد که افراد مسلح در میان مردم حضور داشتهاند و از قضا هوشمندانه ترور کردهاند.
اما معتقدم در بین حوادث تلخ سال ۱۴۰۱ این حادثه -که از قضا مرتبط با داستان مهسا امینی نبود- به صورت ویژه مورد توجه نظام قرار گرفت. مقام معظم رهبری شخصاً و علناً به این موضوع ورود کردند و بهشدت از آن ناراحت بودند. همه بیتدبیری صحنه مرتبط با پلیس نبود، اما نظام آنچه باید برای جبران موضوع میکرد انجام داد.
۱) فرماندهان تراز اول کلانتری منطقه و استان عزل شدند یا تغییر یافتند.
۲) ۲۶ نفر برای محاکمه به سازمان قضایی نیروهای مسلح معرفی شدند.
۳) نماینده مقام معظم رهبری به استان سفر کردند و طی چندروز به دلجویی از خانوادههای داغدیده پرداختند.
۴) مردم معترضی که جان باختند و سابقه سوءپیشینی نداشتند به عنوان شهید پذیرفته شدند.
۵) دیه و حقوق قانونی اولیای دم مورد توجه قرار گرفت.
۶) توجه به کسانی که اموالشان بعد از حادثه مورد تعرض و نابودی قرار گرفت (بازاریان).
با این همه، این موضوع زمینههای توجیه تروریستها برای واکنشهای تروریستی را پررنگ کرد و بر فعالیت آنان افزود و در طول این یک سال گذشته تعدادی از سربازان حافظ امنیت و مرز را به شهادت رساندند. آنچه امثال مولوی عبدالحمید و دیگر بزرگان استان باید بدانند
-و میدانند- اینکه ناامنی یا احساس ناامنی میتواند به توقف توسعه در استان پهناور آنان منجر شود. نیروی متخصص باید احساس امنیت کند تا بتواند در بیابانهای وسیع آن سرزمین، لولهکشی آب و گاز را دنبال نماید و هرگونه ناامنی خیانت به مردمی است که دنبال آینده بهتری برای زندگی هستند. عزم نظام با نصب استاندار ویژه و افزایش بیش از ۷۰ درصدی بودجه استان روشن است. آنچه میماند مسئولیتپذیری بومی-محلی است که امید است بهتر از دیروز باشد.