به گزارش
مردم سالاری آنلاین، حسین قدیانی، فعال رسانهای اصولگرا در صفحه «تلگرام» خود نوشت:
- از پیشانی شهدای دههی شصت که ایران را همپای اسلام دوست میداشتند نور میبارید، نه پینه.
- همین نازنینان والفجر هشت. دینشان مزاحم خودشان بود، نه مردم. وقتی برای نمازشب بلند میشدند، همهی هم و غمشان این بود که مبادا نفر بغلدستی از خواب خوش بپرد. شهدا تلنگر به نفس خویش میزدند؛ اخلاصشان را چماق نمیکردند بر سر خلقالله.
- اولین نفری که از نهی از منکر شهدا میترسید، خودشان بودند. امر به معروف شهدا، امر به صداقت بود.
- دیشب در کانال یک، مجری صدا و سیما داشت با بیحجابهای یومالله لاس میزد و در کانال دو، رئیس ستاد بکن و نکن داشت برای بدحجابها خط و نشان میکشید.
- مستند به همین تناقض آشکار میتوان فهمید که چقدر دورند کانالهای حکومت از کانالهای حنظله و کمیل.
- همهی نقشهی حسن باقری این بود که حتیالمقدور کمترین تلفات را در عملیات بدهیم و اینجا اما ملای پایداریچی در تیوی میگوید مهسا امینی مرد که مرد.
- جرم ژینا حجابش نبود؛ این بود که ایامی غیر از دههی فجر را برای سفر به تهران معین کرده بود.
- جمهوری اسلامی با شهدا هم مثل شلحجابها تا میکند؛ قربان من برو، تا قربانت بروم. نظام به فکر صندلی است و صندلی همان بیارزشترین اشیاء در منظر شهیدان بود.
- شهیدان دوست نداشتند به هر قیمتی زنده بمانند. آدمی به شهیدان که نگاه میکند، عاشق شریعت میشود و به جمهوری اسلامی که مینگرد، نمیداند روشنفکری کانال یک را باور کند یا دگماتیسم کانال دو را.
- هر چه شهدا با خلوص معمولیشان ایمان مردم را تقویت کردند، نظام به واسطهی پارادوکسهای وحشتناک خود به ایمان مردم لطمه زد. نه! دوقطبی من نیستم؛ دوقطبی آن حاکمیتی است که اگر به ضررش بدحجاب باشی، چشمت را کور میکند و اگر به نفعش بیحجاب باشی، تو را روی تخم چشمهایش مینشاند. در جمهوری اسلامی حرمت و حلیت افعال را #خداوند تعیین نمیکند؛ همه چیز بستگی به نظر نظام دارد.
- تو در زمین جیم. الف بازی کن؛ اصلاً برهنه باش. لخت بگردی یا مردم را لخت کنی؛ مادام که با ما باشی، کارت حلال است. کی و کجا این همه خودخواه بودند مردان صاف و سادهی والفجر؟ تا ما به فاو برسیم، فقط خدا میداند اروند چه تعداد از جوانان ما را در جزر و مد وحشی خود غرق کرد.
- خسته از این همه دورویی، دلم قایق عاشورا میخواهد. من میخواهم همسفر بچههایی باشم که حتی برای خواب آدم هم احترام قائل میشوند. دلم لک زده برای یک والفجر هشتی بیادعای مهجور که هنوز بادگیر سرخ رفیقش را به یادگار نگه داشته. خون همین است؛ رنگ آبیترین بادگیرها را هم عوض میکند...