۰
پنجشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۱ ساعت ۰۰:۳۰

چرا «گلستان» سعدی شگفت‌انگیز است؟

در تمام متونی که در تاریخ ادبیات فارسی به نثر نوشته شده‌اند، هیچکدام به اندازۀ «گلستان» سعدی شگفت‌انگیز و خارق‌العاده نیستند؛ این کتاب از هر جهت بی‌نقص و درخشان است و مثل یک دورۀ آموزشی برای افزایش توانایی‌های سخنوری است.
چرا «گلستان» سعدی شگفت‌انگیز است؟
به گزارش مردم سالاری آنلاین، چه کسی دوست ندارد زیبا و تاثیرگذار حرف بزند؟ قطعا هیچ کس! حرف زدن مهم‌ترین راه ارتباط ما با آدم‌های دیگر است. گفتار ما دریچه‌ای است که شخصیت و روحیات ما را به دیگران نشان می‌دهد. بنابراین اگر می‌خواهیم شان و شخصیت عالی‌تر و جلوۀ اجتماعی احترام‌برانگیزتری داشته باشیم باید بتوانیم زیبا حرف بزنیم و بنویسیم.
 اما چگونه باید این توانایی را به دست بیاوریم؟ یکی از بهترین راه‌ها، کتاب‌هایی هستند که خواندنشان مثل یک دورۀ آموزشی سطح بالا و موثر برای افزایش توان سخنوری است. از این جهت در زبان فارسی شاید هیچ کتاب دیگری در حد و اندازۀ «گلستان» سعدی نباشد. خود سعدی در دیباچۀ گلستان گفته است که یکی از اهداف نگارش کتاب این بوده که «متکلمان را به کار آید و مترسّلان را بلاغت افزاید»؛ و این هدفی است که قطعا به بهترین شکل محقق شده است.
اما چه ویژگی‌هایی گلستان را به این جایگاه رسانده است؟ در اینجا چند نکتۀ کوتاه را دربارۀ شگفتی‌های نثر این کتاب مرور خواهیم کرد.
۱. روانی و سادگی
اگر «گلستان» را با متون هم‌روزگارش یا حتی متونی که چند قرن بعد از آن نوشته شده‌اند مقایسه کنیم، خیلی زود متوجه می‌شویم که این کتاب چقدر ساده‌تر، روان‌تر و برای ما قابل درک‌تر است. شاید ما برای فهم معنی بعضی از کلمات سعدی به لغتنامه احتیاج داشته باشیم؛ اما در کل، جمله‌های کوتاه و ساختار دستوری ساده، باعث می‌شوند که عبارات کتاب برای ما نزدیک و قابل درک به نظر برسند.
«یکی را از حکما شنیدم که می‌گفت: هرگز کسی به جهل خویش اقرار نکرده است، مگر آن کس که چون دیگری در سخن باشد، همچنان ناتمام گفته، سخن آغاز کند».
حکایات و عباراتی مثل این، بعد از گذشت بیش از هفتصد سال، هنوز مثل آبِ روان در جویبار ذهن خوانندۀ فارسی‌زبان جاری می‌شود و به قلب و روح او راه پیدا می‌کند.
۲. طنز و شیرینی کلام
سعدی «گلستان» را به عنوان یک کتاب طنز و برای خندیدن تالیف نکرده بلکه هدفش ارائۀ مجموعه‌ای از حکایات پندآموز بوده است. اما اغلب این حکایات یک روح شیرین و طنزآمیز دارند که خواندن آن‌ها را به تجربه‌ای لذتبخش و مفرح تبدیل می‌کند. از این نوع حکایات در گلستان فراوان است. کافیست حکایت مشهور مردی را به یاد بیاورید که وقتی راهزنان در زمستان لباس‌هایش را ربودند و برهنه در کوچه رهایش کردند، «سگان در قفای وی افتادند. خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند. در زمین یخ گرفته بود. عاجز شد. گفت: این چه حرامزاده مردمانند، سگ را گشاده‌اند و سنگ را بسته!».
یا به عنوان نمونه‌ای دیگر، این حکایت کوتاه را ببینید که چه پند آموزنده‌ای را در چه عبارات کوتاه و شیرینی بیان می‌کند: «یکی از ملوکِ بی‌انصاف پارسایی را پرسید از عبادت‌ها کدام فاضل تر است؟ گفت تو را خوابِ نیم‌روز تا در آن یک نفس خلق را نیازاری».
۳. ایجاز و اختصار
یکی از هنرنمایی‌های خارق‌العادۀ سعدی در گلستان، بیان مطالب در کوتاه‌ترین عبارات و با کمترین کلمات ممکن است. گاهی احساس می‌کنید سعدی یک داستان کامل یا حداقل بخشی از یک داستان مفصل را در یک یا چند جمله خلاصه کرده است. مثلا در یکی از حکایات، او می‌خواهد بگوید که در یکی از سفرهایش به حج، از خستگی توان راه رفتن را از دست داده و تصمیم گرفته کاروان را رها کند و بخوابد. اما یکی از کاروانیان به او نصیحتی کرده و به او دربارۀ حملۀ راهزنان هشدار داده و تشویقش کرده که به شوق رسیدن به حرم دوباره به راه بیافتد. این ماجرا را سعدی در قالب عباراتی بیان می‌کند که کوتاهی، روانی و زیبایی‌شان حیرت‌آور است:
«شبی در بیابان مکه از بی‌خوابی پای رفتنم نماند. سر بنهادم و شتربان را گفتم دست از من بدار. گفت: ای برادر حرم در پیش است و حرامی در پس. اگر رفتی بُردی وگر خفتی مُردی».
۴. آهنگ کلمات و آرایه‌های ادبی
همانطور که در حکایت بالا هم می‌توان دید، سعدی استاد مسلّم بازی کردن با کلمات و ارتباطات بین آن‌هاست. کلمات «پا» و «سر» و «دست» در دو جملۀ اول به زیباترین نحو در کنار هم قرار گرفته‌اند. در جملۀ دوم جناس دلنشینی بین «حرم» و «حرامی» برقرار شده و در جملۀ آخر «بردی» و «مردی» سجعی شیرین و دوست‌داشتنی پدید آورده‌اند.
یا مثلا در یک حکایت، دربارۀ کلاغ و طوطی‌ای می‌خوانیم که از همسایگی یکدیگر در رنج هستند. سعدی از زبان کلاغ عباراتی می‌گوید که هم طنزآمیز هستند و هم بسیار آهنگین و دلنشین: «لاحول کنان از گردش گیتی همی‌نالید و دست‌های تغابن بر یکدگر مالید که: این چه بختِ نگون است و طالعِ دون و ایام بوقلمون. لایق قدر من آنستی که با زاغی به دیوار باغی بر خرامان همی رفتمی».
سخن آخر
شگفتی و شیرینی سخن سعدی در هیچ مقاله و نوشته‌ای به درستی منتقل نمی‌شود. تنها با خواندن خود آن کتاب و مانوس شدن با آن است که می‌توانیم عظمتش را درک کنیم و از نیروی بلاغت‌افزای آن بهره بگیریم. در پایان باید همان ستایشی را نثار سعدی کنیم که او نثار محبوب خود کرده است:
هزار بلبل دستان‌سرای عاشق را
بباید از تو سخن گفتن دری آموخت
کد مطلب: 185689
برچسب ها: گلستان سعدی
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *