اینکه اتفاقات شهریور ماه ۱۴۰۱ تا به امروز در جامعه ایرانی از چه جنسی است، مسئله مهمی است؛ برخی آن را «اعتراض» اسم گذاشتند، برخی «جنبش» و برخی هم «اغتشاش». البته این حد از اختلاف خیلی باید محل تامل و توجه باشد.
نکته مهم این است که این تحرک عمومی چه نام دارد؟ مسئلهمند کردن یکی از کارهایی است که اصحاب فکر و تحلیل انجام ميدهند. مسئلهمند کردن یعنی ارایه تحلیل مناسب و راهگشا از یک موضوع. به تعبیری مسئلهمند کردن جنبش شهریور ۱۴۰۱ ميتواند در راستای عنوان این جنبش باشد.
الان در هر دو طرف (معترضان و حامیان وضع موجود) خسارتهایی شکل گرفته است. تحلیل این وضعیت مهم است. برخی از فعالان سیاسی و نمایندگان مجلس، خواهان برخورد جدی با عوامل اعتراضها و حرکتهای خشن از جانب اهالی این حرکت شدند و در طرف مقابل هم اهداف و شعارهای ساختارشکنانه مطرح شده است. خشونت در هر دو طرف به حدی افزایش یافته که اگر هر چه زودتر به یک مسیر مناسب هدایت نشود ممکن است به راهی بی بازگشت برای هر دو طرف منتهی شود. از ویژگیهای این تحرک، افزایش خشونت، گستردگی آن در سراسر کشور و حتی جهان (ایرانی و غیر ایرانی)، ایجاد و شکلگیری یک دو دستگی واضح (همراهی و مخالفت) در بین مردم ایران از هر قشر و طبقهای نسبت به این حرکت است.
نوع تحلیل و نامگذاری مهم است؛ چرا که در نحوه تصمیمگیری و مواجهه مناسب موثر است. در این متن تلاش ميشود تحلیلی ارائه شود تا به نوعی به حکمرانی کمک کند.
در ابتدا باید اشاره کرد که همه نشانههای اعتراض، اغتشاش و انقلاب در این جنبش وجود دارد. یعنی از هر زاویه دیدی به موضوع نگاه شود، نشانههای آن قابل ردیابی است. طبعا هر گروهی هم با اشاره به روایت خود دنبال اهدافی است. شاید مفروض این نوشتار این است که روایت مناسب از منظر مصالح و منافع عمومی ارائه شود. در ادامه با توضیح هر کدام از مفاهیم اعتراض، اغتشاش و انقلاب تلاش ميشود یک تحلیل مناسب در راستای مصالح و منافع عمومی ارائه شود.
1- «این جنبش، اعتراضی است». برای اینکه از یک موضوع فرهنگی شروع شد که البته میتوانست حل شود و حل نشد. در حال حاضر، مطالبات اعتراضی، خیلی گسترده شده است و حتما توانایی بالایی را در حوزه حکمرانی و تصمیم گیری کلان سیستمی جهت حل آنها لازم دارد. بهترین تبلور مطالبات موضوعی اعتراضی در آهنگ «برای» آمده است. شاید کشاندن این جنبش به سطح اعتراض، کمک بزرگی به جامعه در بلند مدت کند و باعث ایجاد عقلانیتی در تصمیم گیریها شود. هر چند نشانههایی از این خردورزی وجود ندارد و با امنیتی کردن تحلیلها و تلقی کردن جنبش در قالب اقدامی ضد امنیتی، مطالبات اعتراضی به حاشیه رفته است. صدای مسئولان نیز از به رسمیت شناختن این اعتراض با اقدام عملی مناسب همراه نبوده است.
2- «این جنبش، اغتشاش است»؛ زیرا با خشونت همراه بود. افرادی در بین جنبش هستند که از خارج ایران برای ضربه زدن به حکومت جمهوری اسلامی در جمع آنها قرار دارند. در عین اینکه ممکن است شواهد و مستنداتی مبنی بر این نوع نگاه باشد تقلیل کل جنبش به اغتشاش مورد قبول است. ميتوان با جدا کردن صف اعتراض از اغتشاش البته با مدیریت مناسب از جانب قدرت این مرزبندی را روشن کرد.
3- «این جنبش، انقلابی است»؛ بخاطر گستردگی این جنبش در سراسر کشور و مطالبات ساختارشکنانه این اطلاق انقلابی بودن جنبش هم ميتواند باشد. تحقق شعارهای ساختار شکنانه و مطالبات جنبش تنها در یک حکومت غیر دینی قابل اجرا است. اما سوال این است جامعه ای که در ۱۲۸۵یک انقلاب سیاسی کرد و در سال ۱۳۵۷یک انقلاب دینی چرا باید دوباره خود را در فضای انقلاب بگذارد؟ شاید این مطالبه بخاطر ناکامی در دو انقلاب قبلی بوده باشد. احتمالا فضای بسته سیاسی یا به اصطلاح استبدادی و دیکتاتوری بودن قدرت سیاسی، حضور سلطه گرایانه و شبه استعماری قدرتهای بزرگ غربی و شرقی در ایران، گفتمان بسته و تنگ نظرانه در حکمرانی، ناکارآمدی مدیریتی و غیره باعث شکل گیری اندیشه انقلابیگری جدید شده است.
تحلیل: شاید این نحوه از نگارش برای هر دو طرف مخالف و موافق جنبش خوشایند نباشد و توقع داشته باشند باید صریح و روشن مرز را مشخص کرد. به تعبیری که اشاره شد جزو یک دسته قرار گرفت و عملا هم در میدان بود. طرفداران جنبش با هر تلقی(اعتراضی، اغتشاشی و انقلابی) در هر سطحی حرکتی نمادین (روسری برداشتن، خواندن ترانه «برای»، شرکت در چهلمها، اظهار نظر صریح، شعار نویسی روی دیوار، تظاهرات و غیره) انجام میدهند مخالفان هم در هر سطحی حرکتی نمادین (تظاهرات، بیانیه، اظهار نظر وغیره) انجام میدهند.
بنده شخصا طرفدار تمامیت ارضی، امنیت پایدار ایران و کارآمدی هستم و این با رویکرد به رسمیت شناختن جنبش در قالب اعتراض و برآوردن مطالبات عمومی، بازنگری و تامل در فلسفه سیاسی حکومت، پیگیری حکمرانی خوب و بهره گیری از ظرفیت ملی محقق میشود. به عبارت دیگر لازم است در نتیجه اعتراضی دیدن جنبش، ناکارآمدیها و سو مدیریتها با روشهای درست حکمرانی، برطرف شود و به تعبیری «زندگی نرمال» در این جامعه تحقق یابد.