پلها تصور ذهنی ما را از طبیعت و زیستبوم دگرگون میکنند. گویی ساخته شدهاند تا سرکشیهای طبیعت را رام کنند، آبهای توفنده را مهار سازند، کوههای جدا افتاده را پیوند دهند و انسانها را به هم نزدیک کنند. پلها جان سختاند؛ از هزارهها و سدههای دور خود را به روزگار ما میکِشند و اگر بخت با آنها یار باشد و دچار دستدرازیهای انسان نشوند، نگاه به آینده میدوزند. «پل شالو» بیش از هزارهای پایدار ماند، اما آن اندازه بخت یار نبود تا فرداها را ببیند و نگاه ستایشگر آیندگان را به کام بکِشد!
به گزارش امرداد، پل شالو در شهرستان ایذه در استان خوزستان بنا شده بود. باستانشناسانی که در سالهای دور پل را دیده بودند، بیگمان (:مطمئن) بودند که این سازه در زمان ساسانیان ساخته شده است. اما بازسازی آن در سدهی چهارم مهی و در زمان فرمانروایی خاندان ایرانینژاد آل بویه انجام گرفته بود. بختیاری ها و طایفه های لُر در به قدرت رسیدن آل بویه نقش بسیار داشتند. از اینرو خاندان بویهی به پاس آن همراهیها، پل شالو را مرمت کردند. این کار به دستور یکی از شاهنشاهان بویهی، به نام رکنالدولهی دیلمی انجام شد و در دو سال به پایان رسید. جدای از آنکه کشیدن پل در دو سوی رودخانه، آن هم در روزگار باستان، خودکاری بسیار شگفتانگیز بوده است، بازسازی پل و کشیدن میلهها در دو سوی آن، در روزگار آل بویه، شگفتی دیگری است که از دید خاورشناسان جهان پنهان نمانده بود و در یادداشتها و نوشتههای همهی آنهایی که پل را پیش از ویرانیاش از نزدیک دیده بودند، آن شگفتزدگی را میتوان یافت. همهی آنها هنر معماری ایرانیان باستان را ستودهاند و پل شالو را گواه اندیشههای آفرینشگر مردمان باستانی این سرزمین در ساخت سازهی پل دانستهاند.
پل شالو نقش بسیار مهمی در پیوند دادن گسترهی خوزستان به فلات مرکزی ایران بازی میکرد. راهی بود که میشد آسانتر به بخشهای دیگر ایران راه یافت. گذر کوچندگان عشایری را هم، همانگونه که پیشتر اشاره کردیم، بسیار آسان میکرد. آنها با گذر از پل شالو، گسترههای گرمسیری و سردسیری را طی میکردند و رهسپار پهنههای دلخواهشان میشدند. گذر از کارون، بدون پل شالو شدنی نبود. به هر روی، شگفتی پل شالو در این بود که بر روی رودخانهای خروشان ساخته شده بود؛ درست در درهای با ژرفای بسیار زیاد و پستی و بلندیهای ترسناک. بهراستی ایرانیان باستان چگونه توانسته بودند چنین سازهای را در دو سوی کوه و در میان درهای هولناک و رودخانهای که یک دَم آرام نمیگرفت، بسازند؟
راهی که دو سویش با پل شالو پیوند میگرفت، همان جادهی باستانیای بود که به آن «دز پارت» میگفتند. این جاده، در کوتاهترین زمان، خوزستانیها و کوچندگان عشایری را به دل ایران و شهرها و گسترههای دیگر میرساند. راهی که از مسیرهای بسیار دشوارگذر زردکوه بختیاری میگذشته و گویا در روزگار باستان بخشهایی از آن سنگفرش بوده است. این راه در زمان ایلامیهای باستان نیز وجود داشت و در زمان هخامنشیان رونق بسیار افزونتر گرفت و پُر رفتوآمدتر شد.
نام پل برگرفته از نام یکی از طایفههای ایل هفت لنگ بختیاری، به نام شالو، است. هر چند سالهای سال آن پل به همان نام شالو خوانده شده بود، اما نام باستانی آن چیز دیگری بود و آن را خُرهزاد، خورزاد و دزپارت مینامیدند و در زمان های نزدیک تر به ما، پل ایذج نیز خوانده میشد. این را هم اشاره کنیم که خُرزاد (فره زاد) نام مادر اردشیر بابکان بود.
دربارهی پل شالو دو نکتهی دیگر از میان دهها و صدها گفتنی، برشمردنی است. یکی آنکه این سازه از کف زمین تا بخشهای بلندی از آن با سرب و آهن شکل گرفته است. این نیز شگفتی دیگری است که سازندگان پل پدید آورده بودند. دیگر آنکه زمانی که پل ویران شد، برای گذر از رودخانه، دو ستون بلند ساختند و با گذرگاهی چوبی آن دو ستون را به هم پیوند دادند. بدینگونه گذر از رودخانه تا اندازهای شدنی شد. پیشتر اشاره کردیم که در دههی چهل پلی فلزی به جای پل تاریخی و باستانی شالو بنا کرده بودند.
نمیشد از ساخت سد کارون ۳ دست کشید. این کار برای گذران بهتر زندگی کشاورزان خوزستانیها چهبسا بایستگی (:ضرورت) داشت. اما این افسوس بهجا ماند که با ساخت سد همان اندک بازمانده از پل باستانی شالو نیز از دست رفت. بگذریم از اینکه پل در سالهایی دورتر، در دههی نخست سدهی چهاردهم خورشیدی، در کشمکشهای سیاسی کموبیش ویران شده بود.
*با بهرهجویی از: گزارش تارنمای «همشهری آنلاین» و کتاب «پلهای ایران» نوشتهی منوچهر احتشامی (دفتر پژوهش ها، ۱۳۸۶).