وقتی دموکراسی با تفنگ آمریکایی بیاید با تفنگ طالبانی میرود. پس سرنوشت محتوم دموکراسی بیرگ و ریشه مخلوق آمریکا در افغانستان همین بود که شد.
در یادداشت سردبیر روزنامه اطلاعات آمده است: «عبدالرحمن ابن خلدون، تاریخنگار و جامعهشناس بزرگ عربتبار زاده تونس، بیش از ششصد سال پیش نظریه خود در باب تشکیل حکومتهای اعراب بدوی را بر پایه «عصبیت» ارائه داد. طبق نظریه ابن خلدون، عصبیت برای گروههایی که به صورت قبیلهای زندگی میکنند و نیاز به حمایت اعضای گروه خود را دارند، حکم کیمیا را دارد. عصبیت باعث میشود قبایل با یکدیگر متحد شوند و در برابر دشمنان قوی باشند. این اتحاد معمولاً بر پایه پیوندهای نسبی شکل میگیرد و عصبیت عامل انسجامبخش و قوام آفرین آن است.
قبیلهای که از عصبیت بیشتر و برتر برخوردار بود، با غلبه بر دیگر قبایل یا ملتها، آنها را مجبور به اطاعت از خود میکرد و با فزونی قدرت مبتنی بر عصبیت، ملتهای دیگری را نیز به زیر سیطره خود میبرد.
ابن خلدون درباره شکلگیری حکومت بر پایه عصبیت معتقد است آنگاه که قبیلهای بر پایه عصبیت بر ملتی تسلط پیدا میکند، در شرایطی که تنها اسب، جنگ و قبیله برایش اهمیت دارد، ناچار میشود به مزارع، مراتع، آبادیها، شهرها و صنایع همفکر کند و پس از آن لاجرم برای اداره امارت یا امارات فتح شده، دست به دامان وزیران و دیوانیان میبرد. در عین حال فتوحات آنها نعمتها و مواهبی برایشان دارد که تا آن زمان تجربه آن را نداشتند. بنابراین در فرهنگ امارات فتحشده فرو میروند و از عصبیتشان کاسته میشود. به همین روش مقام و جلال، سَمّی برای عصبیت است. چون حتی اگر تأثیر مواهب و لذایذ غنیمت گرفتهشده برای نسل اول کم باشد و بتوانند خود را در برابر آن تا حدی نگه دارند، فرزندان آنها این گونه نخواهند بود و در فرهنگ امارات فتحشده مستحیل میشوند. بنابراین آنها نیز به آن چه حکومتهای پیشین دچارش شده بودند، دچار میشوند و از منظر ابن خلدون در این هنگام تاریخ تکرار میشود… .
***
نیروهای ایالات متحده آمریکا پس از بیست سال حضور در افغانستان با هدف مبارزه و از میان بردن القاعده و طالبان، این کشور را ترک کردند و هنوز تمام و کمال ترک نکرده بودند که لشکر طالبان، خیلی زودتر از پیشبینیها، با استعانت از نیروی «عصبیت» کابل و عمده بلاد افغانستان را فتح کرد. اولین پیام این رخداد - فارغ از این که چه نیروهای جهانی پشت طالبان هستند - این است که دموکراسی از لوله تفنگ بیرون نمیآید. دموکراسی مدنیت میخواهد نه عصبیت. آن چه از لوله تفنگ بیرون میآید، عصبیت است. چه از تفنگ آمریکاییها و ناتو و چه از تفنگ طالبان. دموکراسی تمرین میخواهد، مداومت میخواهد، به آزمون و خطا نیاز دارد، به دانش نهادینهشده در عمق مغز آدمیان وابسته است، با آگاهی و اندیشه هم ریشه است. دموکراسی از ادبیات و هنر و تاریخ و تمدن و حقوق ارتزاق میکند. دموکراسی را نه میتوان تحمیل کرد و نه میتوان هدیه داد. درختی است که ریشه در تاریخ و تمدن دارد و از چشمه فرهنگ و اندیشه و ارتباطات انسانی سیراب میشود.
وقتی دموکراسی با تفنگ آمریکایی بیاید با تفنگ طالبانی میرود. پس سرنوشت محتوم دموکراسی بیرگ و ریشه مخلوق آمریکا در افغانستان همین بود که شد.
در آن سو طالبان هم نیک میداند که چگونه رفتار کند. تردیدی نیست که طالبان، با لذات قابلیت تبدیلشدن به یک دموکراسی حتی شکلی و ظاهری را ندارد اما ذبیحالله، مجاهد سخنگوی این گروه، در نخستین کنفرانس مطبوعاتی خود میگوید که این گروه به مخالفان کاری ندارد، مانع برگزاری مراسم مذهبی مذاهب دیگر از جمله شیعیان نمیشود، مانع فعالیت زنان نمیشود، به اتباع کشورهای دیگر آسیب نمیزند، مانع خروج افراد از کشور نمیشود.
همزمان از نقاط مختلف افغانستان خبر میرسد که طالبان به روی کسانی که با پرچم ملی کشور، با تفکر طالبانی اعتراض مسالمتآمیز کرده بودند، آتش گشوده است. مانع ورود برخی شهروندان به فرودگاه شده است. لیستی از مخالفان را برای دستگیری در دست دارد، در ولایات مختلف برخوردهای خشن با معترضان کرده است، زنان را از محل کار به خانه برگردانده است، ازدواج اجباری راه انداخته و بسیاری را ضرب و شتم کرده است.
همه قرائن نشان میدهد این تصور که آن چه ذبیحالله مجاهد گفته است محقق شود خیال خامی است؛ چرا که طالبان را افکار، رفتار و کنشهای طالبانی سخنگوست نه ذبیحالله مجاهد. برخی رهبران طالبان بورسیه کشورهای غربی از جمله آمریکا بودهاند و خوب میدانند اگر بخواهند ادای دموکراسی دربیاورند و عملکردشان، عملکرد نیمبند دولت اشرف غنی و حامد کرزی باشد، هم مردم خواهند گفت که اگر شما بخواهید نسخه بدل آنها باشید، که خودشان بهتر از شما بودند. ثانیاً نیروهای سخت متعصب و متصلب طالبانی، با دیدن چهره دگرگون و مستحیل شده آنها ریزش میکنند. بنابراین بنیان طالبان در رفتار طالبانی خواهد بود و حرفهای مجلسآرا و کادوپیچشده ذبیحالله مجاهد، بیشتر به مزاح شبیه است. برای همین است که بر خلاف این حرفهای دهانپرکن، پررونقترین منطقه کابل فرودگاه است که به گریزگاه روشنفکران، هنرمندان، ورزشکاران و بسیاری از مردم تبدیلشده و آنها از وحشت «عصبیت» ابنخلدونی طالبان، خود را حتی به هواپیمای در حال پرواز آویزان میکنند تا از زیستن زیر سیطره و حاکمیت طالبان برهند.»