در پایان شاهنشاهی صفوی، زمانی که گروهی از افغانها اصفهان را به چنگ آوردند و آشوب سراسر ایران را فراگرفت، روستای تهران نیز به دست آنها افتاد. افغانها در جایی که اکنون خیابان «باب همایون» دیده میشود، دروازهای ساختند که دروازه ارگ، یا دروازه دولت نامیده میشد. این دروازه ویژگی برجستهای نداشت. سالها گذشت تا آنکه به دستور محمدشاه قاجار دروازه ارگ را مرمت کردند. سپس راهگذری را که دروازه به سوی آن گشوده میشد، «سَردرِ الماسیه» نامیدند. سردرِ الماسیه همین خیابان باب همایون است؛ یکی از دیرینهترین خیابانهای تهران.
به گزارش امرداد، سردرِ الماسیه آیینهکاری بود. درهای آنرا از چدن ساخته بودند و کاشیها نمای آن را آراسته میساخت. اما شگفت است که گذرگاه آن، کوچهای باریک و کثیف بود؛ آنهم درست در کنار سازهی سلطنتی کاخ گلستان. ناصرالدینشاه که میخواست پایتختش رنگورویی نو بگیرد، دستور داد که کوچهی سردرِ الماسیه را گسترده کنند، آبرویی به آن ببخشند و از آن خیابانی شایستهی کاخ گلستان و سازههای پیرامونش بسازند. پس از انجام کارهایی که او خواسته بود، نام خیابان را به باب همایون، تغییر دادند.
باب همایون، تالارگونهای برای پایتخت
ناصرالدینشاه از سردر الماسیه ساختمان دو اشکوبهی زیبایی ساخت. خیابان شمالی-جنوبی آن نیز از نقارهخانه در گسترهی ارگ آغاز میشد و تا دروازهی الماسیه ادامه مییافت. درِ شمال اندرونی کاخ گلستان به سوی الماسیه باز میشد. اکنون این بخش در شمال ساختمان دارایی دیده میشود. نام باب همایون کموبیش تقلیدی از نامگذاری عثمانیها بود. آنها به دربار و کاخ شاهی، بابِ عالی میگفتند. از اینرو، شاه قاجار نیز خیابان نوسازی شدهی تهران را که در کنار کاخ گلستان جای داشت، باب همایون نامید. هر چند این خیابان را «در اندرون»، «خیابان نقاره خانه»، «خیابان ارگ» و «خیابان دالان بهشت» نیز نامیدهاند.
بدینگونه از آن کوچه باریک، خیابانی پهن و سنگفرش شده ساختند که در دوسوی آن درختان سر بههم داده کاشته شده بود و نردههای فلزی در دو سمت خیابان دیده میشد. جوی آبی نیز از کنار درختان میگذشت و چراغهای روغنسوز، روشنایی آن را برآورده میکرد. اشکوب پایین دروازه را با افزودن کاشیهایی بیشتر و سنگبریهایی مناسب، زیباتر ساختند. این را هم بگوییم که بسیاری از درختان چنار دوسوی خیابان باب همایون همانهایی بودند که از روزگار صفویه برجای مانده بود. آن چنارهای یک اندازه، جلوه و نمایی سبز و دلانگیز به خیابان داده بود. بهویژه سر به هم دادن شاخههای بلند درختان، فضایی همانند گردشگاه ساخته بود تا خیابانی برای آمد و شد. باب همایون نخستین خیابان تهران بود که در دوسوی آن درخت کاشته شده بود.
باب همایون جایی برای گذر شاه و شاهزادگان بود. درباریان برای رفتوآمد به کاخ گلستان باید از این خیابان میگذشتند. بارها میشد شاه قاجار را دید که سوار بر اسب، از دروازهی الماسیه میگذشت و خیابان باب همایون را میپیمود. از اینرو، همواره در پاکیزگی و نگهداری خیابان باب همایون میکوشیدند.
باب همایون و سر در آن، جایی برای جشنها هم بود. در شبهای جشن و شادمانی، به دستور ناصرالدینشاه سراسر خیابان و کاخ را چراغانی میکردند. در این هنگام، شاه در بالاخانهی سردر الماسیه مینشست و تماشاگر آتش بازیها و چراغانیها میشد. این آیین هم وجود داشت که اگر شاه از پایتخت بیرون میرفت، بر فراز سردر الماسیه پرچم شیر و خورشید برافراشته میشد.
خیابان باب همایون به مدرسهی دارالفنون راه داشت. از اینرو، گذرگاهی برای دانشاندوزان و استادان آنجا شمرده میشد؛ هر چند گذر اصلی دارالفنونیها از خیابان ناصری (ناصرخسرو کنونی) بود. سازههایی هم که در این خیابان دیده میشد فراوان بود؛ همانند قورخانه یا اسلحهخانه، اما این سازه نه برای نگهداری اسلحه و ابزار جنگی، بلکه جایی برای فراهم آوردن ابزار آتشبازی و نگهداری فشفشه و ترقه بود! مدرسه نظام و انبار غله نیز در پیرامون خیابان باب همایون ساخته شده بود.
یک ویژگی خیابان باب همایون راستهی صنعتگران بود. در دورهی ناصری، در دوسوی خیابان باب همایون دکانهایی ساخته بودند که در آنجا استادان صنعتگر یا سرگرم کار بودند یا کالای خود را میفروختند. اما اصلیترین سازهای که در اختیار صنعتگران باب همایون گذاشته شد، ساختمانی بود که به آن «مجمعالصنایع» میگفتند. از یک دید میتوان این بخش از خیابان باب همایون را نخستین سازهی صنعتی کشور دانست. فهرستی از کالاهایی که صنعتگران باب همایون فراهم میکردند، در همان زمان ثبت شده است و اکنون در دست است. برپایهی آن فهرست میتوان دریافت که گوناگونی کالاهای دستساز و عرضه شده، بسیار چشمگیر بود و نشان از پسند آن روزگار مردم اشرافی پایتخت داشت. برخی از کالاهای عرضه شده در خیابان باب همایون و ساختمان صنعتی آن چنین بود: صندلیهای فلزدار، قابهای طلایی سیگار، ابزار جراحی، آجیلخوریهای پایهدار، تنگهای برنجی کوچک و بزرگ، آیینههای دستی نقشدار و تذهیب شده، قنداق تفنگ، ساعتهای زنگدار، گلابتونهای ابریشمی، آلبوم، قلمدان تذهیب شده، سرقلیانهای طلایی، پارچههای بافتهشدهی رنگارنگ، پردههای گوناگونی که «شبیه همایونی» بر روی آنها نقش زده بودند و نمونههای بسیار دیگر. می توان تصور کرد که خیابان باب همایون در روزگار ناصرالدینشاه چه جای دلخواهی برای خرید و دیدار زنان پُرشمار درباری و شاهزادگان بوده است!
در خیابان باب همایون گرمابهی سنتی زیبایی نیز دیده میشد. این گرمابه که هنوز هم باز است و مشتریهای خود را دارد، در آن زمان ویژهی شاهزادگان بود و در جایی از خیابان جای داشت که اکنون به نام «کوچه قنات» نامیده میشود. ورودی گرمابه کاشیکاری شده بود و آب مورد نیاز آن از کاریز محلهی اودلاجان برآورده میشد.
کافه لُقانطهی خیابان باب همایون
نخستین «کافه»ی تهران به سبک و شیوهی اروپایی در خیابان باب همایون گشوده شد. این کافه را «لُقانطه» مینامیدند. لقانطه واژهای یونانی است که عثمانیها آن را برای «رستوران» به کار میبردند، اما در ایران نام نخستین کافهی پایتخت شد و به سرعت نام و آوازهی فراوانی یافت.
بسیاری از دکانهای دوسوی باب همایون، بالاخانه داشت. جوی آبی از کنار انبوه درختان میگذشت و فضایی دلنشین پدید میآورد. برخی دکانها کنار جوی آب صندلیهایی میگذاشتند و مردم به آنجا میآمدند و ساعتی را با خوردن و نوشیدن میگذراندند و با هم دیدار میکردند. رفتن به باب همایون یکی از سرگرمیهای تهرانیها شده بود. کافه لقانطه نیز که بستنیها و پالودههای خوشطعمی به مشتریانش عرضه میکرد، پاتوق درسخواندهها و اشراف بود. بانی کافه کسی به نام غلامحسینخان بود که او را «آقای لقانطه» مینامیدند. کافهی او بسیار گران بود. او دورتادور حوض کاشی روبهروی کافه را گلدان چیده بود و فضایی دلخواه پدید آورده بود. بهویژه آنکه دیوارکوبها و چلچراغها، درون کافه را زیباتر ساخته بود. چندی پس از آن دو شعبهی دیگر کافه لقانطه در میدان بهارستان و باغ نظامیه گشایش یافت.
در کافه لقانطه افزونبر بستنی و فالوده که هواخواه فراوان داشت، نوشیدنیهایی مانند به لیمو، شربت آلبالو، شربت ریباس و سکنجبین نیز به مشتریان داده میشد.
کافه لقانطهی باب همایون در پسینگاهها (عصرها) پُررفتوآمدتر بود و اشراف و شناخته شدگان با کالسکهها و خودروهای سواری خود به آنجا میآمدند و وقتگذرانی میکردند. در کافه لقانطه، روشنفکران و روزنامهنویسان نیز جایی داشتند.
کافه لقانطهی باب همایون چندان نپایید و در همان روزگارِ احمدشاه قاجار بسته شد. در سال 1396 خورشیدی نمونهای از آن را با همان طراحی و دکوراسیون فضا، در باغ-موزهی قصر ساختند تا فضای آن یادآور کافه لقاطهی باب همایون باشد.
باب همایون در روزگاری نزدیک تر به ما
در سال 1313 خورشیدی، که شهر تهران دستخوش دگرگونیهایی شد و خیابانها گستردگی و نمایی دیگری یافت، با آنکه باروها و دروازههای کهنشهر را برداشتند و در کنار کاخ گلستان ساختمان دارایی را ساختند، خیابان باب همایون چندان دگرگونیای نیافت. از آن زمان تا سالیان پس از آن، خیابان باب همایون جایی برای گذر مهمانان و بلندپایگان کشورهای دیگر بود که به ایران میآمدند و به دیدار شاه در کاخ گلستان میرفتند.
دگرگونیهای شهر تهران از دههی چهل به اینسو شتاب افزونتری گرفت. خواه ناخواه خیابان باب همایون هم کالبدی نویافت و نمای گذشتهی خود را که بیش از هر خیابان دیگری نشان دهندهی ویژگیهای معماری و زندگی ایرانی بود، از دست داد. برای همین است که بسیاری باور دارند که اگر این خیابان به همان گونه که بود نگهداشته میشد، میتوانست موزهای پُربار از نگاه ایرانی به زندگی باشد.
دیرزمانی است که خیابان باب همایون کنونی بازار بورس کتوشلوارهای مردانه شده است. در حالی که پیدا نیست نخستین پوشاکفروشی در چه زمانی در این خیابان گشایش یافت و زمینهای برای دگرگونی چهرهی آن فراهم کرد.
شهرداری تهران در سالهای گذشته دست به بازسازی باب همایون زده است. باب همایون اکنون خیابانی بدون خودرو است و از سال 1390 خورشیدی راه خودروها به این خیابان تاریخی و باارزش شهر تهران بسته شده است. افزونبر اینکه موتورسیکلتها نیز راهی به باب همایون ندارند.
* با بهرهجویی از: تارنماهای «دانشنامه جهان اسلام»، «مجله کلبه هنر»، «انجمن آثار و مفاخر فرهنگی» و مجلهی «روایت تهران، ویژهنامهی هفتهی تهران» (1399).