سه شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۸ ساعت ۲۲:۵۰
تجربههای دانشجویی از روزهای کرونا
در ووهان خیلی مراقبت جدی بود. وقتی قرنطینه اعلام شد، همان اوایل مردم به خروجیهای شهر هجوم بردند اما بعد مجبور شدند رعایت کنند ولی در ایران مراقبتها کمتر است. مثلاً کمتر کسی ماسک میزند یا دستکش میپوشد و هنوز خیلیها بیماری را جدی نگرفتهاند. حتی برخی میانسالان از من میپرسند واقعاً این مریضی خطرناک است؟ استرس نداشتن خوب است اما جدی نگرفتن بیماری هم خطرناک است.
در ووهان خیلی مراقبت جدی بود. وقتی قرنطینه اعلام شد، همان اوایل مردم به خروجیهای شهر هجوم بردند اما بعد مجبور شدند رعایت کنند ولی در ایران مراقبتها کمتر است. مثلاً کمتر کسی ماسک میزند یا دستکش میپوشد و هنوز خیلیها بیماری را جدی نگرفتهاند. حتی برخی میانسالان از من میپرسند واقعاً این مریضی خطرناک است؟ استرس نداشتن خوب است اما جدی نگرفتن بیماری هم خطرناک است.
ترانه بنییعقوب، گزارشنویس در روزنامه ایران نوشت: «نمیدانم کرونا از زندگی شما چه چیز متفاوتی ساخته، یعنی چقدر باعث شده شما تجربههای متفاوتی را از سر بگذرانید؟ شاید یکسره خانهنشین شده و خودتان را قرنطینه کردهاید. شاید هم باعث شده دور از محیط کار بمانید و توی خانه کار کنید و زمان بیشتری را با خانواده بگذرانید. شاید هم سبک جدیدی از زندگی را برای خودتان تعریف کردهاید؛ سبکی متفاوت با زندگی پیش از کرونا. هر چه هست میدانم روزهای متفاوتی را تجربه میکنید. روزهایی که دیر یا زود بالاخره تمام میشود و چه خاطره جمعی که از آن باقی نخواهد ماند.
در این گزارش پای حرفهای کسانی مینشینم که هر کدام یک جور متفاوتی روزهای شیوع کرونا را میگذرانند.
مریم، دانشجوی رشته جامعه شناسی احساس میکند این روزها واقعی نیست و او مشغول تماشای یک فیلم است و انتظار دارد هر لحظه فیلم تمام شود و او به زندگی عادیاش برگردد. یکسره با خودش فکر میکند «بعداً میتوانم تمام اتفاقات این روزها را برای بچههام تعریف کنم.» همان طور که مادربزرگش از روزهای وبا و بیماریهای سخت برایش تعریف کرده است. گاهی در مورد احساسش از این روزها گوشهای مینویسد تا بعدها فراموششان نکند. هرچند مطمئن است که از روزهای کرونا کلی فیلم ساخته میشود و کتابها از آن منتشر خواهد شد و چرا او خالق یکی از این آثار نباشد؟
سینا صفاوردی، در ووهان چین دانشجو بود. او کرونا را در دو جغرافیای کاملاً متفاوت تجربه کرده: «راستش این که ما از آنجا آمدیم و حالا اینجا هم مریضی زیاد شده، اذیت کننده است. یعنی واقعاً برایمان سخت است چون مجبوریم خودمان را توی خانه قرنطینه کنیم. البته اینجا قرنطینه اجباری نیست و آنجا اجباری بود. الان بیشتر مبتلاهای شهر ووهان در حال بهبودیاند اما در ایران تازه شیوعش جدی شده و این ناراحت کننده است. کلاسهای ما دارد کمکم شروع میشود و ممکن است تا یک ماه آینده ووهان پاکسازی شود اما با این وضعیت ما از کلاسها عقب میمانیم.»
سؤالی که این روزها خیلی از سینا میپرسند، این است که شما چه کردید که در ووهان به کرونا مبتلا نشدید: «به همه میگویم تا میتوانید رعایت کنید. حتی به خیلیها میگویم لازم نیست کامل خودتان را قرنطینه کنید اما برای هر چیزی هم بیرون نروید. اگر هم بیرون رفتید حتماً ماسک بزنید، دستکش دست کنید و وقتی به خانه برگشتید، خودتان را ضدعفونی کنید یا حمام بروید. راستش دائم اینها را توضیح میدهم.»
از سینا درباره تفاوتهای مراقبتی در چین و ایران هم خیلی سؤال میشود. او در این باره میگوید: «آنجا خیلی مراقبت جدی بود. وقتی قرنطینه اعلام شد، همان اوایل مردم به خروجیهای شهر هجوم بردند اما بعد مجبور شدند رعایت کنند ولی در ایران مراقبتها کمتر است. مثلاً کمتر کسی ماسک میزند یا دستکش میپوشد و هنوز خیلیها بیماری را جدی نگرفتهاند. حتی برخی میانسالان از من میپرسند واقعاً این مریضی خطرناک است؟ استرس نداشتن خوب است اما جدی نگرفتن بیماری هم خطرناک است.»
یکی دیگر از دانشجویان که از ووهان برگشته و نمیخواهد اسمی از او در این گزارش آورده شود، میگوید: «راستش همه این ماجراها برای ما که دو بار تجربهاش میکنیم سختتر و خسته کنندهتر است. ما دو هفته هم اینجا قرنطینه بودیم تا برگه سلامت بگیریم. آنجا هم خیلی حس بدی داشتیم؛ این که هم در غربت بودیم و این که فکر میکردیم در بدترین جای جهان گیر کردهایم. اینجا هر چه هست خانه خودمان است و از طرفی هم مثل وقتی که چین بودیم تنها کشور درگیر با کرونا نیستیم. این را هم بگویم که کلی فحش و بد و بیراه قبل و بعد از ورود به ایران شنیدیم؛ در حالی که پیش از ورود ما انگار ویروس وارد شده بود. این روزها مجبورم به همه درباره این که آنجا چه خبر بود توضیح بدهم. راستش آنجا ۶۰ میلیون نفر را قرنطینه کردند تا زنجیره انسانی انتقال کرونا متوقف شود ولی اینجا این طوری نیست. قرنطینه در چین هم یکمرتبه نبود. یعنی یکشبه نبود؛ اول حضور در تجمعات ممنوع شد، بعد وسایل حمل و نقل عمومی تعطیل شدند، بعد هم وسایل نقلیه شخصی چه شب و چه روز نمیتوانستند بیرون بیایند. چند روز هم به مردم فرصت خرید وسایل مورد نیاز را دادند بعد هم دستور دادند کسی از خانه بیرون نیاید. مردم آنجا خیلی ترسیده بودند چون هر روز تعداد زیادی میمردند. اینجا مردم هنوز آن ترس را احساس نمیکنند. در چین یک مسأله مهم خارجیها و دانشجوهای خارجی بودند؛ یک سری خارج از خوابگاه و یک تعداد هم داخل خوابگاهها بودند که برای چند روز خوراکی داشتند و بعد از آن هم دانشگاه برایشان ظهر و شب آب و غذا میبرد. چون هیچ کس اجازه خارج شدن از خوابگاه نداشت. برای همین این روزها خیلی به دانشجوهای خارجی فکر میکنم. امیدوارم مسئولان ما هم به فکر آنها باشند چون اگر برگردند به کشورشان و بگویند ما با آنها خوب رفتار نکردیم، خیلی اثر بدی خواهد داشت.»
پسر افغانستانی که در ایران دانشجو است هم روزهای کاملاً متفاوتی را از سر میگذراند: «تازه از فوق لیسانسم دفاع کرده بودم و منتظر بودم کارهای اداریام را انجام دهم و برگه خروج بگیرم و برگردم کشور خودم که خبر دادند کرونا شیوع پیدا کرده. یکدفعه دانشگاهها تعطیل شد و گفتند باید خوابگاه را ترک کنید. همه دانشگاهها این طور نبود اما دانشگاه ما گفت باید بروید. مثلاً دانشگاه تربیت مدرس اعلام کرد که همه بجز دانشجویان اتباع خارجی باید خوابگاه را ترک کنند. خلاصه یک هفته خانه دوستان بودم تا این که خوابگاهی را در کرج به ما اختصاص دادند. الان از یک طرف باید نگران خودم باشم که بیمار نشوم از آن طرف دنبال کارهای برگشت باشم که ممکن نیست. نه هواپیمایی هست که ما را برگرداند، نه دانشگاه باز است که کارهای اداریام را انجام بدهم.»
دیگر همکلاسی او هم که اهل کشور سوریه است، تجربه تقریباً مشابهی را از سر میگذراند: «اولش به ما گفتند باید خوابگاه را ترک کنید. آب و برق قطع شد و غذا هم نمیدادند. فکر نکردند دانشجوی خارجی کجا باید برود؟ خروج هم به همین راحتیها نیست، چون دانشجویی که باید برود نیاز به برگه خروج دارد و... بالاخره چند روز گذشت و خوابگاه متأهلی کرج را به ما دادند. فعلاً هم که سازمان امور دانشجویان تعطیل است. از آن طرف هم که هموطنانمان نگران هستند ما ناقل بیماری باشیم؛ خلاصه این که وضعیت عجیبی شده. من خودم ترجیح میدهم در این شرایط ایران بمانم و این روزها را بگذرانم تا این که این طوری بخواهم به کشور خودم برگردم.»
رویا کارمند است و این روزها مثل همه کارمندها زندگی مشابهی دارد. او میگوید صبح که از خواب بیدار میشود، همین که یادش میآید چقدر باید اصول بهداشتی را رعایت کند، غصهاش میگیرد: «آرزو میکنم میتوانستم مثل همه روزهای قبل بیدغدغه لباس بپوشم و بیرون بروم. راحت سوار تاکسی، مترو یا اتوبوس و بیآرتی شوم. بعد وقتی میروم سر کار چای برای خودم بریزم و بعد از این که دستم را شستم، دستم را راحت توی قندان کنم و قند بردارم و با همه همکارها راحت سلام و احوالپرسی کنم. راستش این روزها انگار بیشتر قدر دلخوشیهای کوچکم را میدانم. معاشرتها، رفتوآمدهای ساده، قدم زدن بیدغدغه در خیابان و... من مطمئنم همه این روزها میگذرد و از همهشان خاطره و لبخندی برایمان میماند؛ به شرط این که همه با هم تلاش کنیم این روزها را پشت سر بگذاریم.»
این روزها همه ما تجربه متفاوتی را پشت سر میگذاریم؛ روزهایی که تحملشان سخت است؛ چه برای آنهایی که خود را قرنطینه کردهاند؛ چه آنهایی که بیمارند و چه آنهایی که عزیزی از دست دادهاند. در این میان خیلیهای دیگر هم مجبورند با هزار و یک مشکل اقتصادی دست به گریبان باشند و... اما روزی این روزها خواهد گذشت و خاطرهای جمعی خواهد شد؛ روزی که دور نیست.»