تصویری از کرباسچی و نجفی؛ بیست سال پیش
غلامحسین کرباسچی دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی، در یادداشتی در روزنامه کارگزاران که امروز یکشنبه 19 خرداد منتشر شده، درباره توئیت خود پس از قتل همسر دوم محمدعلی نجفی و همچنین ماجرای شهردارشدن محمدعلی نجفی، توضیحات تازه ای ارائه داد.
به گزارش
مردم سالاری آنلاین، کرباسچی در توئیت خود نوشته بود: "ماهیت تاسفبار حادثه قتل میترا استاد هر چه باشد نمیتوان مسئولیت کسانی را که دو سال قبل علیرغم اصرار و تذکر برخی دلسوزان و مراکز مسئول، این چاه ویل را برای اصلاحات و نجفی حفر کردند، نادیده گرفت." چند روز بعد او در گفتگویی کوتاه توضیحاتی درباره توئیت تامل برانگیز خود ارائه داد اما با باقی ماندن ابهامات، این بار در یادداشتی در روزنامه سازندگی، ارگان حزب کارگزاران سازندگی، به شفاف سازی درباره این موضوع پرداخت. متن کامل یادداشت غلامحسین کرباسچی را بخوانید:
با وجود همهی خویشتنداریها و پردهپوشیهای اخلاقی و مصلحتاندیشیهای سیاسی و لزوم رعایت حریم خصوصی افراد، آنچه این روزها پس از حادثهی تلخ قتل همسر دوم دکتر محمدعلی نجفی میگذرد مباحثی را در میان اصلاحطلبان برانگیخته است که عدم پاسخگویی به آنها ممکن است در انحراف افکار عمومی چندان موثر باشد که نتوان آن را جبران کرد.
این تداوم همان خطایی است که همانطور که قبلا گفتم کار را به این فاجعه اخلاقی و انسانی کشاند و نه فقط به هتک حوزه خصوصی دکتر محمدعلی نجفی منتهی شد و حیات یک انسان را از بین برد بلکه به چالشی برای جبهه اصلاحات و خشنودی مخالفان اصلاحات بدل شد. از سوی دیگر پیام توئیتری اینجانب در روز انتشار خبر قتل خانم میترا استاد بهانهای به دست داد که برخی هجمهها و بیاخلاقیها به سوی بنده و حزب کارگزاران سازندگی ایران روانه شود و به علت محدودیتهای فنی پیامهای توئیتری سوءبرداشتهایی برای برخی دلسوزان بهخصوص در بدنه جبهه اصلاحات به وجود آمد. از اینرو در وظیفه و مسئولیت خویش میدانم که به عنوان یک شهروند و یک اصلاحطلب به خصوص برای رفع شبهه جوانان اصلاحطلب از برخی مسائل ابهامزدایی کنم و در آغاز لازم به توضیح میدانم که هیچگاه قصد ورود به حوزه خصوصی هیچ انسانی در هیچ سطحی نداشته و ندارم. حوزه خصوصی دکتر نجفی محترم است و به شخص ایشان و نهایتا خانوادهشان اختصاص دارد و داوری نهایی دربارهی آن با خداوند است و تاریخ و مردم هم بر اساس حقایقی که در نهایت مکتوم نخواهد ماند قضاوت میکنند. ما قاضی نیستیم و نباید تحتتاثیر جوسازیهای له و علیه قرار گیریم که این، همه میگذرد. آنچه به ما ربط دارد و در حوزه تعهد ما سیاسیون، بهخصوص اصلاحطلبان است، برعهده گرفتن مسئولیت سیاسی و اجتماعی حمایت از مدیرانی است که به مردم معرفی میکنیم و گریز از مسوولیتپذیری عین بیاخلاقی در یک دموکراسی است. هیچ مسوولی در هیچ جای جهان حق ندارد به اعتماد عمومی خیانت کند و از موقعیت سیاسی و اجتماعی خویش در جهت مسائل شخصی استفاده کند و در مقام یک مسئول بهخصوص اگر اصلاحطلب باشد باید بیش از یک شهروند مراقب خویش باشد که «حسنات الابرار سیئات المقربین» (یا به زبان فارسی: هرکه بامش بیش، برفش بیشتر!)
دقیقا از همین موضع است که در آغاز تابستان سال ۱۳۹۶ اندکی پس از پیروزی اصلاحطلبان در انتخابات شورای شهر تهران به هنگام طرح نامزدهای تصدی شهرداری تهران در حضور چهار تن از اصلاحطلبان برجسته که نامشان نزد اینجانب محفوظ است، در دفتر جناب آقای نجفی به حضورشان رسیدم و در حین بحث و رایزنی برای گزینههای شهرداری تهران درباره همین پرونده مطروحه از ایشان سوال کردم و با توجه به طرح نامزدی ایشان برای شهرداری درباره عوارض طرح این پرونده و اثرات منفی آن در مدیریت شهری تهران و نیز حوزه خصوصی آقای نجفی در حضور دوستان هشدار دادم. ایشان البته آن روز برخلاف این روزها اصل ماجرا را منکر شدند و با عبور از این مساله سعی کردند آن را در حد یک آشنایی ساده تخفیف دهند و بهرغم اینکه این روزها در دادگاه، آشنایی خویش با مقتوله را از آغاز سال ۱۳۹۶ (قبل از آن جلسه) معرفی میکنند، آن روز منکر این رابطه شدند. با وجود این من بار دیگر در دیداری خصوصی با آقای نجفی درباره بهانهی مخالفتها با ایشان تذکر دادم که خودشان فرمودند با مراجعه با مقامات مسئول موانع را رفع میکنند؛ و ظاهرا دیدارهایی هم با مقامات انجام دادند که شواهد امر نشان میدهد آن دیدارها ناموفق بودهاند، اما متاسفانه استراتژی نادرست برخی دوستان اصلاحطلب، آقای نجفی را در موقعیت خطیری قرار داد و ایشان را به دست خویش قربانی ساختند. و با وجود انتقال این پیام در سطوح مختلف جبهه اصلاحات به علل سیاسی از تسری آن به بدنه اصلاحات جلوگیری شد و با وجود آگاهی برخی اعضای شورای شهر از پرونده، به علت بدگمانی آنان به مقامات مسئول - که البته ریشه در پارهای رفتارهای نادرست همین نهادها و مقامها دارد - شهرداری به دکتر نجفی رسید.
این مساله متأسفانه با وجود همه تذکرات بود که نه فقط از ناحیه من که از جانب دوستان دیگر هم منتقل شده بود:
در چهارم مرداد ماه 1396 از ناحیه برخی مقامات مجلس شورای اسلامی به دوستان پیامی رسید که شهرداری دکتر محمدعلی نجفی به علت مسائل شخصی ایشان با چالشهای بزرگی مواجه میشود. پیامی که با بیاعتنایی دوستان مواجه شد.
در 25 مردادماه 1396 در جلسهای با حضور سران همهی احزابی که در شورای شهر تهران نماینده دارند و نیز با حضور 2 یا 3 نفر از اعضای شورای شهر از سوی یکی از دوستان اعلام شد که عالیترین نهادهای سیاسی کشور با شهرداری دکتر نجفی مخالفند. در همان جلسه یکی از اعضای شورای شهر مخالفت یکی از دستگاههای امنیتی با شهرداری ایشان را اعلام میکند.
پس از آن در جلسه دیگری در تاریخ هشتم شهریورماه 1396 همان عضو شورای شهر تهران از مخالفت وزیر کشور با شهرداری دکتر نجفی بر اساس گزارش و استعلام نهادهای امنیتی دولتی خبر داد. اما با پیگیری برخی بزرگان اصلاحات و اعمال فشار بر رئیسجمهور، آقای روحانی به وزیر کشور دستور میدهد حکم شهرداری دکتر نجفی صادر شود.
درواقع اشتباه اصلی نه از شورای شهر تهران که بر عهده احزاب پشتیبان ایشان بود که راهبرد نادرستی را انتخاب کردند. استراتژی این دوستان از آغاز بر دوقطبیسازی و مخالفخوانی بود و هست و این راهبردی غلط است که در امور سیاسی مبنای عمل را بر تضاد قرار دهیم و فکر کنیم قدرت ما در مخالفت است. در چنین شرایطی بود که به جای بررسی مستندات پرونده مدعیان علیه آقای نجفی در نهادهای معتمد خود یا وجدان خویش، این پرونده را «باجخواهی» خواندند و با تمرکز خواست اصلاحات بر شهرداری یک شخص و تعصب بر انتخاب آقای نجفی امکان بررسی آن شایعات بلکه مستندات را حتی از معاون اول رئیسجمهور سلب کردند و با تماسها و فشارهای پیاپی در بالاترین سطوح اصلاحات تنها اصلاح ممکن در شهرداری تهران را شهرداری دکتر نجفی خواندند. این امکان وجود داشت که با تحذیر و فاصله گرفتن دکتر نجفی از این نوع روابط از حضورشان در مدیریت کشور استفاده کرد یا در صورت اصرار برحفظ حریم خصوصی، از تسری این حیطه به جامعه سیاسی کشور با پذیرش عواقب و عوارض مسئولیت جلوگیری کرد؛ اما اصرار بر حفظ این وضعیت متناقض سبب شد کار به جایی برسد که دوستان حتی مخالفت نهادهای دولتی نزدیک به جبهه اصلاحات با شهرداری دکتر نجفی را نادیده گرفتند و از خود نپرسیدند چرا در دولت دوم دکتر روحانی مسوولیتی به دکتر نجفی داده نشد و از آن بدتر در جلسات درون تشکیلاتی جبهه اصلاحات سعی کردند خاطره تلخ استعفای زودهنگام دکتر نجفی از سازمان میراث فرهنگی در سال ۱۳۹۲ را فراموش کنند و آن را سادهانگارانه، خطای فردی بدانند و تمامشده تلقی کنند.
شاید اگر «کتمان سر» و نامحرم دانستن جامعه و بدنه در سران برخی احزاب اصلاحطلب نبود، امروز کار بدانجا نمیرسید که با اطلاعات ناقص، بدنهی این جریان به مرثیهسرایی و قهرمانسازی سوق یابد و همه نیز همچنان سکوت میکردند؛ اما نمیتوانم فراموش کنم که در جلسه مشترک احزاب کارگزاران سازندگی و اتحاد ملت در منزل جناب آقای عبدالله نوری- که میانجی دو جریان بر سر همین داستان شدند- ما به صراحت به این مسائل اشاره کردیم و دوستان حزب اتحاد ملت نیز پذیرفتند که دیگر بر تداوم شهرداری دکتر نجفی اصرار نکنند و البته گفتند که ما گمان میکردیم پرونده میراث فرهنگی بسته شده و این ماجرای تازهای نیست! در واقع ما هر زمان مخالفت خود را با تصدی شهرداری از سوی دکتر نجفی بیان میکردیم در معرض حمله و هجمه قرار میگرفتیم. حال پس از این همه مصائب که بر سر اصلاحطلبی و شهرداری و نیز دکتر نجفی آمده وقتی پرده از تاریخ برمیداریم متهم به هزار اتهام میشویم، چه رسد به آن زمان که این جریان در اوج بودند و مخالفت درونگفتمانی، «ذنبلایغفر» قلمداد میشد!
اما ما به مسئولیت خود عمل کردیم؛ همچنان که دکتر نجفی در همان آغاز ورود خود به شهرداری تهران بر جدایی خود از حزب کارگزاران در یک جلسه خبری تأکید دوباره کردند و فاصله گرفتن از دوستان سابق خود و حزبی که در ایجاد آن نقش داشت را به صراحت اعلام کرد. تاریخ شاهد است که دوستان در جریان داستان بودند و بهرغم مراجعه خانواده دکتر نجفی به بزرگان اصلاحات ایشان را به این مهلکه انداختند. همه سخن ما به دکتر نجفی این بود که «به دست خویش خود را به هلاکت نرسانند» (لاتلقوا بایدیکم الی التهلکه).
اما برخی دوستان که از آغاز با شهرداری محسن هاشمی مخالف بودند، همه همت خود را گذاشتند که نه در رقابت با دکتر نجفی که پس از او نیز محسن هاشمی شهردار نشود و حتی با وجود عدم تمایل اولیه دکتر نجفی به شهرداری تهران- به شهادت جلسه مشترک بنده و سیدحسین مرعشی با ایشان - او را به مقصد مطلوب خویش هدایت کردند و ایشان را از خاستگاه سیاسی و فکری خود دور ساختند تا با شهرداری نیابتی به نام دیگران و به کام یاران خویش برنده داستان باشند غافل از اینکه «عرض ایشان میبرند و زحمت دیگران میدارند».
آنچه امروز جبهه اصلاحات با آن مواجه است محصول این چپروی و تکروی در اصلاحطلبان است که به نام اصلاحطلبی، انحصارطلبی میکنند و بهجای وحدت «همه با هم» همه را به وحدت با خویش میخوانند. اما اصلاحات نام مستعار یک حزب نیست؛ اصلاحات فراتر از یک فرد یا حزب یا حتی یک جناح است و با این مصایب نه به تعبیر مخالفان از بین میرود، که آبدیده میشود؛ به شرط آنکه از آن عبرت بگیرد و چاره کند. برخورد تشکیلاتی با خطاهای درون جبهه اصلاحات به عزت اصلاحات میافزاید نه به خفت آن، که این روزها با آن مواجه هستیم. این آسیبشناسیها بر وحدت ما حتی با همین دوستان در حزب اتحاد ملت و جبهه مشارکت میافزاید نه آنکه آن را کم کند که اصلاحطلبانهترین اتحاد بر سر اصول اصلاحطلبی ازجمله شفافیت و مسوولیتپذیری است و «مبارزه با خطا در درون جبهه اصلاحات» از زمره همین اصول اخلاقی است. ما باید در برخورد، پیشگام باشیم نه منفعل. آنچه روی داد از دست دادن یک فرصت طلایی خدمت به ملت و شهروندان تهران در سالهای پس از ادبار سیاسی بود که تا اینجا از دست رفت و اندکی مانده هنوز. اما «عمر برف است و آفتاب تموز»؛ مگر ما چند بار میتوانیم رأی مطلق مردم تهران برای شورای شهر و مجلس شورا را بهدست آوریم که به این راحتی آن را از کف میدهیم؟! و هنوز هم با اصرار بر خطا و «کتمان سر»، مسئولیتناپذیری خود را ادامه میدهیم و احتمال کاهش خطا در آینده را از بین میبریم؟!
هدف من از آن توئیت و مصاحبه و مقالهی اخیر نیز جز این نبوده و نیست که گذشته را چراغ راه آینده کنیم.
غلامحسین کرباسچی: دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی