۰
دوشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۴:۵۷

روایتهای منحصر به فرد رائفی‌پور از جنگ

«موشک‌های مالیوتکا مثل دسته آتاری سیم داشت، قشنگ نگاه می‌کردی و به هدف می‌زدی، اینها را ما نمی‌دانستیم چه کنیم، حتی با این‌ها آدم می‌زدند. بچه‌هایی که می‌رفتند، با چوب یا دسته بیل، سیم آن موشک‌ها را قطع می‌کردند. کجای دنیا با دسته بیل جلو این موشک‌ها می‌ایستند؟»
روایتهای منحصر به فرد رائفی‌پور از جنگ
«موشک‌های مالیوتکا مثل دسته آتاری سیم داشت، قشنگ نگاه می‌کردی و به هدف می‌زدی، اینها را ما نمی‌دانستیم چه کنیم، حتی با این‌ها آدم می‌زدند. بچه‌هایی که می‌رفتند، با چوب یا دسته بیل، سیم آن موشک‌ها را قطع می‌کردند. کجای دنیا با دسته بیل جلو این موشک‌ها می‌ایستند؟»
این عبارات، روایت یک سخنران مشهور است که کلیپ سخنانش این روزها در شبکه‌های اجتماعی دست به دست و مایه خنده می‌شود؛ فردی که ممکن است برخی اطلاعات و دانش او را چندان بالا ندانند، اما قدرت سخنوری و نیز بهره‌مندی از «آزادی در حد مطلق» باعث شده به یکی از مهمترین سخنرانان محافل دانشجویی تبدیل شود.
مطلب جدید این سخنران متولد اردیبهشت ۶۳ را با یکی از راویان دفاع مقدس در میان گذاشتیم؛ مجید نداف، اما معتقد است بیش از آن که امثال این سخنران «جوان و جبهه ندیده» مقصر باشند، باید بزرگ‌ترهایی را که الگوی این جوانان هستند، مورد انتقاد قرارداد.
وی درباره کلیپ صحبت‌های علی اکبر رائفی پور درباره عملکرد موشک مالیوتکا در زمان جنگ و اینکه رزمندگان سیم آن را با بیل قطع یا منحرفش می‌کردند تا به هدف نخورد، می‌گوید: «مسأله این نیست که کارکرد مالیوتکا چگونه است. اصل موضوع این است که باید پناه برد به خدا از راویان دروغین جنگ که نسبت به آنچه که از رزمندگان واقعی شنیده‌اند، به نوعی جانمایی می‌کنند و با تسامح و خوش‌بینی شاید بتوان گفت: با روایت‌های دیگران همذاتپنداری می‌نمایند. این یک تیغ دولبه است که در عین آن که می‌تواند موجب تقویت آرمان‌های مقاومت ملت ایران گردد، اما از سوی دیگر می‌تواند زمینه‌های تحریف را فراهم نماید و یا حتی خواهد توانست جای خادم و خائن را عوض کند. آنچه در کلیپ مزبور از تمسخر و ریشخند و وقاحت دیده شد، متعجبم ساخت و ذهنم را به بازسازی‌های دروغین روایت‌های جنگی که توسط برخی دیگر از این نوع راویان به نفع خودشان انجام می‌گیرد، معطوف کرد.»
وی با اشاره به روایت‌های جعلی که به گفته او «عموما از همفکران این ناقلان اخبار دروغین سرمی‌زند»، گفت: «برخی روایت‌های همین آقای دکتر یا سردار س. ق. نه تنها شرم آور بلکه بسیار خطرناک است. از دوستان جبهه دیده و همرزممان انتظار نمی‌رود برای خالی نبودن عریضه یا برای جلب توجه، یا برای هر دلیل موجه و غیرموجه دیگر از جمله تقویت روحیه انقلابی و حماسی مردم مرتکب سندسازی و تاریخ‌سازی شوند. دوستان زیادی، از جمله نگارنده همین سطور، بارها اشکال ادعاهایشان را ثابت کرده‌ایم. دیگر با این قهرمان بازی‌های ساختگی چه چیزی می‌خواهند به‌دست آورند؟»
نداف درباره واکنش مناسب راویان و پژوهشگران دفاع مقدس گفت: «وظیفه همه ماست که با این پدیده زشت که نوعی سرقت فرهنگی نیز محسوب می‌شود مقابله کنیم. سرقت یعنی این که از من و شما و دیگر شاهدان عینی روایتی می‌شنوند و خود را به جای رزمندگان جا می‌زنند. برخی گویا هنوز برای درجه و یا دفاع از درجه‌های نا بحق گرفته شان، وسوسه می‌شوند این گونه تاریخ بسازند یا آن را وارونه کنند. حالا این جملگی را مقایسه کنید با بیان روایت‌های دوستان رنجدیده گمنام و پاکباخته‌ای که وقتی سخن به خاطرات خود می‌گشایند دهانمان را قفل می‌کنند و چشمانمان را می‌دوزند به لبانشان و بی‌اراده اشک را در دیده‌هامان جاری می‌سازند. کمی صداقت کافی‌ست که همه ما مثل اینان شویم. گوهری که این روزها کمیاب شده است.»
این پژوهشگر و نویسنده دفاع مقدس درخصوص ارزیابی فنی کلیپ منتشره گفت: «بنده فقط یک بار کار با مالیوتکا را از فاصله نزدیک دیدم. دو سه روز پس از عملیات عاشورا (در میمک) عراقی‌ها به یکباره حدود نزدیک به ۱۰۰ دستگاه تانک در مقابل خط دفاعی ما روبروی پاسگاه نی خزر آرایش دادند. انگار که به‌ هم چسبیده و به آرامی قصد داشتند خط تماسشان را به ما نزدیک کنند. در همین لحظات بود که یوسف کابلی به همراه یکنفر دیگر دولا دولا از کانال، خودشان را به جلو رساندند. تانک‌ها بدون دوربین قابل مشاهده بودند. او خیلی ذوق کرد و با خوشحالی و سراسیمگی صحنه را ترک نمود. شاید نیم ساعت طول نکشید که جیپ روباز او از دور نمایان شد. بدو بدو هر دو خودشان را به سنگر جلو رساندند. به سرعت سلاحی که تا آن موقع ندیده بودم را مجهز و مسلح کردند. چنان ماهرانه شلیک می‌کردند که این همه تانک را مجبور به توقف کردند. موشک یا راکت مالیوتکا وقتی رها می‌شد سیم دنباله‌اش، لول می‌خورد و جلو می‌رفت.»
وی در پایان گفت: «از آن زمان به بعد، من عاشق این شهید عزیز شدم که چگونه لنگان لنگان رفت و برگشت و بی‌سر و صدا و شلوغ‌بازی مأموریتش را به انجام رساند. باور کنید هر موقع در مسیر خیابانی که به نام او مزین است، قرار می‌گیرم، مو بر بدنم سیخ می‌شود.»
 
کد مطلب: 108395
برچسب ها: رائفی پور
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *