۱
سه شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۵ ساعت ۱۹:۴۳
گفت و گو با امیر علی اکبری؛ از کشتی فرنگی تا ام ام ای:

محرومیت از کشتی، شیرین ترین اتفاق تلخ زندگی ام بود!

یک سال به المپیک 2012 مانده بود، در کنار وزن اول که حمید سوریان سال ها با طلایش این وزن را برای کشتی فرنگی بیمه کرده بود، حضور دو مدعی بنام و جنگنده و باانگیزه در 96 کیلو، نوید این را می داد که تا سال ها یک مدال مطمئن دیگر هم داریم، که کسی نمی تواند در دنیا آن را از چنگ مان دربیاورد؛ بابک قربانی و امیر علی اکبری دو جوانِ جویای مدال و با دنیایی از رویا برای رسیدن به المپیک و طلایش.
محرومیت از کشتی، شیرین ترین اتفاق تلخ زندگی ام بود!
یک سال به المپیک 2012 مانده بود، در کنار وزن اول که حمید سوریان سال ها با طلایش این وزن را برای کشتی فرنگی بیمه کرده بود، حضور دو مدعی بنام و جنگنده و باانگیزه در 96 کیلو، نوید این را می داد که تا سال ها یک مدال مطمئن دیگر هم داریم، که کسی نمی تواند در دنیا آن را از چنگ مان دربیاورد؛ بابک قربانی و امیر علی اکبری دو جوانِ جویای مدال و با دنیایی از رویا برای رسیدن به المپیک و طلایش.
اما در یک روز انگار دنیا آوار شد بر سر کشتی فرنگی و این دو مدعی. خبر دوپینگ، شوکی بزرگ بر پیکره تیم بنا وارد کرد. بابک به خانه رفت و امیر هم که برای دومین بار آزمایشش مثبت اعلام شده بود برای همیشه از کشتی محروم شد.
برای بابک قربانی، جوانِ خوش اخلاق اردوی کشتی فرنگی اتفاقی تلخ افتاد که روانه زندان شد و درنهایت هم درحالیکه امیدی به بخشش و بازگشت دوباره به کشتی را نداشت، در زندان خودکشی کرد و پایانی تلخ و باورنکردنی برایش رقم خورد؛ اما امیر علی اکبری چند ماه بعد از اینکه آب پاکی روی دستش ریخته شد که برای همیشه اجازه کشتی گرفتن از او سلب شده است، در مسیری تازه قرار گرفت، مسیری دیگر از ورزش حرفه ای که البته سختی ها و لحظات طاقت فرسایی را برایش به همراه داشت.
او حالا نامش را در ورزش ام ام ای خوب جا انداخته و یک فایتر خوب محسوب می شود. جنگنده ای که می گوید رسالتش را خوب شناخته و به آن عمل کرده است و حالا آن سختی ها و دردها و رنج ها به بار نشسته و او روزهای خوبی را سپری می کند.
با گفت وگوی مردم سالاری با امیر علی اکبری و رنج هایی که در مسیر ورزش قهرمانی کشیده همراه شوید:

** یک روزی تصور اینکه بخواهم با امیر علی اکبری در مورد چیزی غیر از کشتی صحبت کنم، برایم غیر قابل تصور بود. برای خودتان چطور؟!
برای من هم همینطور. هیچ وقت فکر نمی کردم که یک روز بخواهم در رشته دیگری غیر از کشتی کار کنم، اما به این هم اعتقاد دارم که آدم ها در زندگی شان رسالتی دارند و در راستای همان رسالت هم عمل می کنند. رسالت من در زندگی ام ورزش بود، آن جور که من از کشتی آمدم بیرون و بعد دوباره کارم را در ورزش ادامه دادم، همه اش خواست خدا بود. خدا مرا از آن سو، به این سو آورد، بدون اینکه از قبل برنامه ریزی ای داشته باشم. همه چیز یکدفعه ای و شوک آور شکل گرفت. من هم در واقع به خواست خدا احترام گذاشتم و با کمال میل، مسیر دومی که برایم ترسیم شده بود را قبول کردم و برای آنکه این بار هم در رشته ای دیگر مثمرثمر باشم خیلی تلاش کردم.

** اینکه از گذشته و اتفاقی که منجر به محرومیت مادام العمرتان در کشتی شد، حرف بزنیم ناراحت تان نمی کند؟
من آن روزها را فراموش کرده ام، با توجه به اینکه حالا خودم را در رشته جدید به دنیا معرفی کرده ام، دیگر کسی هم زیاد به آن روزها نمی پردازد.

** یک چیزی که برای من خیلی ناراحت کننده بود، اتفاقات تلخی بود که در این سال ها برای 96 کیلوهای ایران رخ داد. شما و بابک قربانی به آن شکل محروم شُدید که بابک سرانجامش خیلی غم انگیز بود. امیر گنجی در کشتی آزاد هرگز فرصت عرض اندام و رسیدن به آنچه که استحقاقش را داشت، پیدا نکرد و حتی علیرضا حیدری هم می توانست خیلی بیشتر و بهتر از اینها مدال بگیرد. به نوعی انگار مدعیان خوب این وزن به آن چیزی که باید، نرسیدند.
به نظر من هم، 96 کیلو یک وزن خاص و حساس است. هم باید مثل سنگین وزن ها قدرتی باشی و هم مثل یک سبک وزن، فنی. همیشه هم رقابت در این وزن خیلی سنگین بوده، نه اینکه در باقی اوزان رقابت نباشد، اما در این وزن همیشه رقابت هست. خودم این وزن را خیلی دوست داشتم چون رقابت هایش با بقیه وزن ها فرق می کرد. به ندرت پیش می آید در یک وزن اینقدر رقابت سنگین و نزدیک باشد، چه ایران و چه دنیا. یک مثلی است که می گویند اینکه وقتی دو گوزن بالغ را با هم سرشاخ کنید، آنقدر می جنگند که شاخ های شان به هم گیر می کند و بعد از گرسنگی می میرند. این حالت انگار در وزن 96 کیلوی کشتی فرنگی رخ داد و نمونه آن هم من و بابک بودیم. ما خودمان همدیگر را نابود کردیم، کسی غیر از خودمان این کار را انجام نداد. در دنیا هم کسی رقیب ما نمی شد، اما این جنگ سرسختانه داخلی باعث شد هیچ کدام مان در کشتی عاقبت به خیر نشویم و هیچ کدام مان از این جنگ سالم بیرون نیاییم. ما از نظر روحی و روانی خیلی به هم ریخته بودیم، آنقدر که رقابت بین ما شدید و حساس بود.

** تاوانی که بابک داد خیلی سخت تر بود. پرونده این رقابت سخت و نزدیک درنهایت با مرگ او تمام شد.
بله، متاسفانه سرنوشت بابک خیلی غم انگیز بود. من هنوز هم فکر می کنم زنده است، اصلا نمی توانم بپذیرم که او دیگر نیست. وقتی با او کشتی می گرفتم می فهمیدم چقدر کارم سخت است برای این رقابت نفس گیر. هیچ کشتی گیری حتی نصف بابک هم به من فشار نمی آورد. من از هر کسی در دنیا که اراده می کردم می توانستم پوئن بگیرم اما از بابک نه. یک تمرین کشتی ما با هم اندازه پنج تا مسابقه جهانی به من فشار وارد می کرد. تازه بابک 21 سالش بود و حدودا دو سال از من کوچکتر، ولی آنقدر گردن کلفت و پهلوان بود این پسر که اگر این اتفاق برایش پیش نمی آمد تا سال ها نفر اول وزن 96 کیلوی دنیا بود. اگر در یک وزن نبودیم و من وزن دیگری بودم، او حداقل 6-7 مدال جهانی و المپیک می گرفت در همان سن کم. من مثل او در دنیا ندیده بودم اما خدا برایش نخواست. مرگ بابک هم تراژدی بود، رسالت او همین بود.

** خبر مرگ او را کجا شنیدید؟ یادم هست که ورزش جدید را شروع کرده بودید.
تایلند بودم و مشغول تمرین. قبل از رفتنم به تایلند، با سوریان و دکتر طلوعی به ملاقاتش در زندان رفته بودیم. حدودا 40 روز قبل از مرگش. تیم ملی برای شرکت در بازی های ساحلی به تایلند آمده بود که خبر مرگ بابک را از امیر توکلیان شنیدم. رفته بودم پوکت که به بچه ها سر بزنم. یک ساعتی گذشت تا زانوهایم قدرت ایستادن پیدا کرد، خبر مرگش را که شنیدم انگار پایم سست شد، توان بلند شدن نداشتم. خودم را گذاشتم جای بابک. یک جورایی همه چیز ما با هم شکل گرفته بود، هر اتفاقی که افتاد. ما با هم سخت رقابت داشتیم، با هم تمرین
می شد کار را مدیریت کرد. من می توانستم به سنگین وزن بروم، همان زمان 110 کیلو وزنم بود و سالی یک بار بیشتر نمی توانستم برای 96 کیلو سر وزن برسم، یک ذره مدیریت می کردند، یک ذره با ما مهربان تر بودند و ما را به جان هم نمی انداختند بابک می ماند در 96 کیلو و من هم به 120 کیلو می رفتم و نه این محرومیت ها اتفاق می افتاد و نه بابک آنطور می شد، اما مدیریت نشد، هیچ کسی هم نمی تواند منکر این قضیه شود. خیلی از زندگی خانوادگی ما هم تحت الشعاع قرار گرفت. ما در فشار و رقابت سنگین بودیم و درنهایت هم اشتباه کردیم. طوری شده بود که انگار به جای کشتی، با هم دعوا می کردیم. سر تمرین آنقدر همدیگر را می زدیم که بعد تمرین اصلا توان نداشتیم با کسی حرف بزنیم
می کردیم، با هم محروم شدیم. البته باعث و بانی اتفاقاتی که برای ما هم در کشتی افتاد، خودمان بودیم. بابک با یک اتفاق به زندان افتاد، من همیشه اینطور تصور می کردم که چنین اتفاقی ممکن است برای خیلی ها بیفتد. بابک قربانی پهلوان تر از این حرف ها بود که بخواهد کسی را از پا دربیاورد، آن یک اتفاق بود. خیلی ها هم البته چشم دیدنش را نداشتند و از روی حسادت می خواستند خرابش کنند، درنهایت او رفت زیر خاک... خدا به خانواده اش صبر بدهد. من که رفیقش بودم بعد از این همه سال هنوز هم نتوانسته ام آن اتفاق را هضم کنم. ما که باعث و دلیل محرومیت هم بودیم، هنوز هم نتوانسته ام مرگش را باور کنم، چه برسد به محمد قربانی که چنان برادری را از دست داد. خانواده اش صد سال دیگر هم نمی توانند با این اتفاق تلخ کنار بیایند.

** می گویید باعث و بانی آن محرومیت خودتان بودید، اما به نظر من می شد به نحوی دیگر قضیه را مدیریت کرد که کار اصلا به اینجا نکشد. اینکه اینقدر کشتی گیر را تحت فشار و استرس قرار نداد.
من اصلا نمی خواهم از کسی اسم ببرم، ما مسئولیت اتفاقی که برای من و بابک در کشتی افتاد را پذیرفتیم اما قبول دارم که می شد کار را مدیریت کرد. من می توانستم به سنگین وزن بروم، همان زمان 110 کیلو وزنم بود و سالی یک بار بیشتر نمی توانستم برای 96 کیلو سر وزن برسم، یک ذره مدیریت می کردند، یک ذره با ما مهربان تر بودند و ما را به جان هم نمی انداختند بابک می ماند در 96 کیلو و من هم به 120 کیلو می رفتم و نه این محرومیت ها اتفاق می افتاد و نه بابک آنطور می شد، اما مدیریت نشد، هیچ کسی هم نمی تواند منکر این قضیه شود. خیلی از زندگی خانوادگی ما هم تحت الشعاع قرار گرفت. ما در فشار و رقابت سنگین بودیم و درنهایت هم اشتباه کردیم. طوری شده بود که انگار به جای کشتی، با هم دعوا می کردیم. سر تمرین آنقدر همدیگر را می زدیم که بعد تمرین اصلا توان نداشتیم با کسی حرف بزنیم. آن روزها نیاز به مدیریت داشت.

** درحالیکه می شد درنهایت یک وزن و یا حتی دو وزن تیم ملی فرنگی را برای سال های سال بیمه کرد.
این حسرت برای همیشه ماند. درست است که من باز هم کارم را در ورزش ادامه دادم چون رسالتم همین بود، ولی واقعا حقم نبود که به آن شکل از کشتی بروم. هر کسی هم بعد از چنین محرومیتی نمی تواند کارش را ادامه دهد، اما خدا دست من را گرفت. باز هم می گویم فقط خدا بود که در آن زمان کمکم کرد و سرنوشتم را به نوعی دیگر تغییر داد. آدم وقتی تحت فشار بیش از حد قرار می گیرد اشتباه می کند، هیچ کسی هم از این قاعده مستثنی نیست. این قضیه شامل حال من و بابک هم شد. البته الان خوشحالم که از کشتی رفتم اما برای بابک هزاران بار افسوس می خوردم، انگار که یک نفر از خانواده خودم را از دست داده باشم. دیگر هیچ کاری نمی شود کرد، حالاحالاها در کشتی کسی مثل بابک قربانی متولد نمی شود. سالیان سال کشتی دیگر کسی را مثل او پیدا نمی کند که در 21 سالگی قهرمان المپیک را 10 بر صفر شکست دهد، همانطور که کارولین و نازاریان و ... دیگر تکرار نشدند بابک قربانی هم تکرار نمی شود. به خدا اگر بود و آن اتفاق برایش نمی افتاد و من هم در وزنش نبودم، او از 2010 تا خود 2020 مدال می گرفت.

** همان روزها که محرومیت مادام العمرتان اعلام شد در یک برنامه تلویزیونی که خیلی ها را هم تحت تاثیر قرار داد در مورد اتفاقی که برای تان رخ داد، حرف زدید.
بله، هیچ کدام از حرف هایم هم دروغ نبود. آنجا همه چیزی که اتفاق افتاده بود را مو به مو گفتم. همه آنها عین حقیقت بود.

** هیچ ورزشکاری بعد از چنین اتفاقی حال و روز خوبی ندارد. شما چطور آن روزها را پشت سر گذاشتید و دوباره از نو در ورزش استارت زدید؟
حدودا سه چهار ماهی زندگی ام متوقف شد. هیچ انگیزه ای برای ادامه زندگی نداشتم. حتی غذا خوردن هم برایم بی معنی شده بود، یعنی تا این حد خودم را باخته بودم. بعد کم کم به خودم آمدم. به این فکر کردم که همیشه از بچگی در رنج و عذاب بودم، باید باز هم این رنج و ناراحتی را پشت سر بگذارم. من از یکی از جنوبی ترین مناطق تهران، خیابان خلیج، آمده بودم، وضع مالی مان اصلا مساعد نبود، همیشه در شرایط سخت با روزگار جنگیده بودم. حالا فکر می کردم با از دست دادن کشتی، باز هم راه را گم کرده ام و زندگی ام استوپ می شود، نه به خاطر آن سختی هایی که پشت سر گذاشته بودم، بلکه به خاطر متوقف شدن راهم در کشتی. فکر می کردم حالا دیگر یک آدم معمولی هستم.

** این ناراحت کننده ترین فکری است برای قهرمانی که در اوج بوده و حالا با محرومیت حس می کند همه چیزش را از دست داده و یک شهروند معمولی است.
این برایم خیلی سخت بود. همین که فکر کنم دیگر کاری از دستم برنمی آید. سه چهار ماه زندگی ام تعطیل شده بود ولی می دانستم من یک آدم معمولی نیستم و می توانم باز هم کارهای بزرگ انجام دهم. یک روز داشتم مقاله ای می خواندم، کاری که نداشتم جز کتاب خواندن، روی تعداد زیادی از ورزشکاران آمریکایی تحقیق کرده و به این نتیجه رسیده بودند که یک قهرمان، قهرمان به دنیا می آید. همین یک جرقه بود برایم. به این فکر کردم کسی که یک بار توانسته در رشته ای که اتفاقا خیلی هم سنگین است، قهرمان جهان شود و از همه عبور کرده، دوباره می تواند این کار را در ورزشی دیگر تکرار کند.

** از قبل روی ام ام ای (هنرهای رزمی ترکیبی) شناخت داشتید؟
بله می شناختم، از حدودا یک سال پیش از آنکه محروم شوم با این رشته آشنا شده بودم اما هیچ وقت فکر نمی کردم که وارد آن شوم. می دانستم که به کشتی هم شباهت دارد. یک ماه بیشتر نبود که تمرینم را شروع کرده بودم که چند تا پیشنهاد کاری هم دریافت کردم. این یعنی اینکه خدا برایم خواست. از یک شرکت معتبر آمریکایی برایم دعوتنامه آمد و رفتیم با هم صحبت کردیم و به توافق رسیدیم. کمپی که در تایلند وجود داشت را هم همانها به من معرفی کردند.

** استایل شما کشتی بود، قطعا کار سختی برای آغاز این رشته داشتید.
خیلی سخت بود که استایل کشتی قدرتی را به رزمی سرعتی تبدیل کنم، اما راه دیگری نداشتم، می دانستم باید روی کارم استمرار بورزم تا
سخت بود که استایل کشتی قدرتی را به رزمی سرعتی تبدیل کنم، اما راه دیگری نداشتم، می دانستم باید روی کارم استمرار بورزم تا پیشرفت کنم. 6-7 ماه اول خیلی سخت بود، خیلی سخت. تازه که کارم را شروع کرده بودم، بعضی شب ها حتی تا مرز گریه کردن هم می رفتم. یک بار زانوی حریف تمرینی به سینه ام خورد و دو روز در بیمارستان بستری شدم و سه چهار روز هم در خانه خوابیده بودم. بعضی شب ها می گفتم خدایا اگر این راه را تو برای من انتخاب کرده ای و پیش رویم قرار داده ای پس این همه درد و رنج برای چیست؟! اما بعد به خودم می آمدم و می گفتم راه دیگری ندارم، باید ثابت کنم بعد از آن اتفاقی که در کشتی برایم افتاد، باز هم می توانم خوب باشم. خیلی زحمت کشیدم و بعد از چند ماه کم کم راه افتادم
پیشرفت کنم. 6-7 ماه اول خیلی سخت بود، خیلی سخت. تازه که کارم را شروع کرده بودم، بعضی شب ها حتی تا مرز گریه کردن هم می رفتم. یک بار زانوی حریف تمرینی به سینه ام خورد و دو روز در بیمارستان بستری شدم و سه چهار روز هم در خانه خوابیده بودم. بعضی شب ها می گفتم خدایا اگر این راه را تو برای من انتخاب کرده ای و پیش رویم قرار داده ای پس این همه درد و رنج برای چیست؟! اما بعد به خودم می آمدم و می گفتم راه دیگری ندارم، باید ثابت کنم بعد از آن اتفاقی که در کشتی برایم افتاد، باز هم می توانم خوب باشم. برای اینکه پیشرفت کنم خیلی زحمت کشیدم و بعد از چند ماه کم کم راه افتادم. عضلات کشتی ام که آب شد بهتر شدم. اولین مسابقه را در تایلند دادم. یک تک بازی بود.

** کمی از قوانین ام ام ای بیشتر می گویید؟
مسابقات ما تک بازی است که باید رنکینگ بگیریم. سه تا تایم پنج دقیقه ای مسابقه می دهیم که بین آنها هم یک دقیقه استراحت داریم. ترکیبی از کشتی، کیک بوکسینگ و جوجیتسو هست. قوانینش هم این است که اجازه ضربه زدن به نقاط حساس بدن را نداریم و وقتی حریف دارد آسیب می بیند یا خودت اعلام کنی که دیگر نمی توانی به بازی ادامه دهی، مسابقه تمام می شود. اولین مسابقه ام را که بردم انگیزه ام بیشتر شد، در موی تای بود و بعد به رشته تخصصی رفتم. در اولین مسابقه در 17 ثانیه حریفم را ناک اوت کردم. انگار بعد از این مسابقه موتورم روشن شد. 40 روز بعدش در ژاپن مسابقه دادم که در 50 ثانیه حریفم را ناک اوت کردم. دوباره تمرین کردم و سومین مسابقه را هم در ژاپن پشت سر گذاشتم که سه چهار ماه پیش بود. او را هم در دقیقه دوم ناک اوت کردم. بعد سازمان رایزین آمد و 16 جنگنده (فایتر) که در مسابقات مختلف برده بودند را انتخاب کرد و یک گرند پری با اوزان آزاد برگزار کرد. در این زمان هشت فایتر شده بودیم که در دو روز سه مسابقه دادیم و درنهایت هم من به مقام دومی رسیدم.

** چقدر با اول شدن فاصله دارید؟
از امروز برای سال 2017 استارت زدم، تمام تلاشم را می کنم که با یک رنکینگ خوب به معتبرترین سازمان دنیا در این رشته برسم.

** فکر کنم این رشته خیلی محدودیت سنی ندارد و می توانید حالاحالاها کارتان را ادامه دهید؟
بله، معمولا تا 40 سالگی و حتی بالاتر از آن مبارزه می کنند. این بدن است که نشان می دهد چقدر می توانی ادامه دهی. من هم تا جایی که انرژی داشته باشم دوست دارم بمانم. دنیای این رشته خیلی بزرگ و بی نهایت هست. در ورزش آماتور، المپیک سقف است، اما اینجا هرچقدر هم که جلوتر می روی و بزرگتر می شوی، دنیایت هم به هماناندازه بزرگتر می شود چون رشته ای است که انتها و سقف ندارد.

** ظاهرا این رشته برای قهرمانان بزرگ کشتی هم جذابیت داشته، مثلا رومروی کوبایی؟
او به بهترین کمربند دنیا در این رشته خیلی نزدیک شده است. چند سالی هست که ام ام ای کار می کند و رنکینگ بالاتری نسبت به من دارد، البته در وزن 84 کیلو هست.

** رنکینگ شما بعد از این نایب قهرمانی که به دست آوردید، چطور است؟
اگر از 100 در نظر بگیرید، من یک هستم! همه برای اینکه در معتبرترین سازمان جهانی ام ام ای قهرمان شوند تلاش می کنند، من تازه توانسته ام خودم را به عنوان یک فایتر مدعی مطرح کنم ولی تا اینکه یک جنگنده تاپ بشوم خیلی فاصله دارم. دنیای رزمی و ورزش حرفه ای خیلی با ورزش های المپیکی فاصله دارد.

** پس اینکه دیگر کشتی نمی گیرید برای تان به یک حسرت تبدیل نشد؟
این رشته آنقدر برایم جذابیت دارد که اگر بگویند می توانی همین الان به کشتی برگردی، دیگر برنمی گردم، این را از ته دلم می گویم. حالا این رشته را از کشتی بیشتر دوست دارم. چون نسبت به آن شناخت پیدا کرده ام، دنیایش خیلی بزرگ است و اصلا دوست ندارم به دنیای کوچکتر که کشتی است، برگردم. درست است که اینجا عذاب بیشتری می کشم اما لذت بیشتری هم می برم. شما نگاه کنید قهرمان المپیک ما جوایز محدودی می گیرد، ماه ها از المپیک می گذرد و بچه ها همچنان دنبال پاداش ها و جوایزشان هستند و این خیلی بد است. اصلا دیگر دوست ندارم به آن روزها برگردم.

** با ناراحتی از کشتی رفتید و کمتر کسی هم سراغتان را گرفت، به این هم دیگر فکر نمی کنید؟
دلخوری که خب هست، کشتی را هم واقعا دوست داشتم و دارم، هنوز هم می روم و هم کشتی ها را می بینم و هم بچه ها را، اما دیگر دوست ندارم در فضای قهرمانی کشتی قرار بگیرم.

** البته در خبرها هم اعلام شد که از نظر مالی این رشته برای تان خیلی منفعت داشته.
دقیقا. اینجا ورزش حرفه ای می کنی و درآمدت هم حرفه ای است. اگر فایتر خوبی باشی درآمدت هم خیلی خوب است. کاملا تامین هستی و نیاز نیست که درِ خانه و اتاق هیچ مسئولی بروی و همین برایت آرامش خاطر می آورد. ممکن است یک مسابقه را ببری و حتی میلیاردی درآمد داشته باشی.

** جایزه نایب قهرمانی تان 350 میلیون تومان عنوان شد.
این فقط جایزه نایب قهرمانی بود، در کنارش جایزه بردها و چیزهای جانبی هم بود که بین شرکت حامی و فایتر سکرت می ماند. وقتی در جمع تاپ لِوِل های این رشته قرار می گیری همپای فوتبالیست های حرفه ای دنیا پول می گیری. این رشته اگر در ایران هم جا بیفتد خیلی خوب است، ما اسپانسرهای خوبی هم داریم که حمایت مان می کنند و اگر بتوانیم یک کمپ هم در ایران راه اندازی کنیم و بعد این رشته را به ثبت برسانیم خیلی خوب است، این راه خیلی هم دور نیست و فکر می کنم در فاصله 10 سال می توانیم حداقل 20 فایتر خوب در لِوِل بالا داشته باشیم. من زحمت زیادی در این رشته کشیدم، خیلی وقت ها نماز شکر می خوانم که آن روزهای سخت تمام شده است، حالا به این فکر می کنم که دنیایی را پیش روی این ورزش در ایران بسازم و ام ام ای را به صورت قانونی وارد ایران کنم و دیگران هم بتوانند از آن استفاده کنند.

** بین مردم هم محبوبیت خوبی در این مدت کسب کرده اید، این روزها بیشتر از دوره کشتی شما را می شناسند.
بله، خدا به من لطف کرد که حالا خیلی بیشتر از زمان کشتی گرفتنم، مرا می شناسند. مردم این رشته را به اسم من قبول کردند و تا امروز از هیچ کسی در مورد ام ام ای انرژی منفی نگرفته ام. خیلی
این رشته آنقدر برایم جذابیت دارد که اگر بگویند می توانی همین الان به کشتی برگردی، دیگر برنمی گردم، این را از ته دلم می گویم. حالا این رشته را از کشتی بیشتر دوست دارم. چون نسبت به آن شناخت پیدا کرده ام، دنیایش خیلی بزرگ است و اصلا دوست ندارم به دنیای کوچکتر که کشتی است، برگردم. درست است که اینجا عذاب بیشتری می کشم اما لذت بیشتری هم می برم. شما نگاه کنید قهرمان المپیک ما جوایز محدودی می گیرد، ماه ها از المپیک می گذرد و بچه ها همچنان دنبال پاداش ها و جوایزشان هستند و این خیلی بد است. اصلا دیگر دوست ندارم به آن روزها برگردم
ها اصلا این رشته را قبول نداشتند و نمی پذیرفتند اما حالا قبولش کرده اند و برای من دعا می کنند و اخبار مربوط به مبارزه هایم را پیگیری می کنند که از این بابت خیلی خوشحالم.

** چطور می خواهید این رشته را در ایران راه اندازی کنید؟
ام ام ای باید زیر نظر کمیته ورزش های رزمی برود. حالا هم بدون تاسیس رسمی این رشته را به ایران آوردیم، وقتی که چند روز همه سایت ها در مورد من و مسابقاتم نوشتند و خبرها را تیتر یک کردند. حالا مردم ام ام ای را می شناسند و به طور غیررسمی این رشته به ایران آمده است. اکنون به دنبال تاسیس یک کمپ خوب هستیم که تمام فایترها را دور هم جمع کنیم. اگر ام ام ای به ثبت برسد می تواند قانونی فعالیت کند.

** در ایران شرایط تمرین کردن دارید؟
بعد از هر مسابقه به ایران می آیم و تمرینات کشتی و بوکسم را اینجا دنبال می کنم اما نزدیک مسابقه برای تمرین به تایلند می روم و در کمپ می مانم. اینجا حریف تمرینی و مربی ندارم، در تایلند باید ام ام ای تمرین کنم.

** در سال هایی که ورزش قهرمانی را دنبال کردید بدترین روز برای تان چه روزی بود؟
می توانم بگویم که شیرین ترین اتفاق تلخ زندگی ام همان محرومیت بود! اتفاق بسیار تلخی که آخرش شیرین شد و خیلی خوشحالم که مسیرم را در ورزش تغییر دادم.

** درحالیکه می توانستید در همان حس و حال ماه های اول بمانید و به امید اینکه شاید محرومیت تان را ببخشند، وقت بگذرانید.
دقیقا، می توانستم اینطور فکر کنم که شاید مرا در سال های بعد بخشیدند، اما دیگر فایده ای نداشت. جوانی من تمام شده بود. من آدمی نیستم که بتوانم انتظار بکشم. رنج و درد را تحمل می کنم اما آدمِ انتظار نیستم. نمی توانستم 5-6 سال به امید اینکه مرا ممکن است ببخشند زندگی کنم. اصلا بعد از 8 سال محرومیت را لغو می کردند، دیگر نمی توانستم کشتی بگیرم، روحیه مربی شدن را هم که نداشتم. وقتی نشستم فکر کردم دیدم که کشتی برای من تمام شده و باید به کل آن را فراموش کنم، فکر کشتی گرفتن دوباره را کاملا از سرم درآوردم و استارت زدم. چند ماهی در کما بودم اما بعد خودم را جمع کردم. می خواستم در فکر کشتی باشم، نابود می شدم.

** شما مثال بارز مثل «گر ایزد ز حکمت ببندد دری... ز رحمت گشاید در دیگری» هستید.
خدا را شکر می کنم از این بابت. خودم هم همیشه همین طور فکر می کنم که درِ دیگری در پیِ بسته شدن درهای کشتی، به روی من باز شد. ماه های اولی که در تایلند بودم خیلی به من سخت گذشت. هر وقت خسته می شوم یاد آن روزها می افتم که چنین روزهایی را تاب آوردم و این برایم دوباره انگیزه می شود. وقتی با تاپ لِوِل های این رشته تمرین می کنم و می بینم اختلاف زیادی با آنها ندارم، تلاشم را بیشتر می کنم و می دانم که می توانم به آنها برسم. اگر خدا بخواهد و شرایط به همین شکل باشد رسیدنم به آن سطح خیلی دور نیست.

** غیر از خدا، چه کسی در این مسیر کمک تان کرد؟
تا همین چند ماه پیش هم خیلی ها معتقد بودند حضور من در ام ام ای دیوانگی ست. جز خدا و خانواده ام هر کسی که مرا می دید فکرمی کرد تلاشم بیهوده است. خیلی ها فکر می کردند حالا که مادام العمر محروم شده ام، عقلم را از دست داده ام اما من به کارم ایمان داشتم. خدا هم آن شرکت آمریکایی را در مسیرم قرار داد، همه اینها خواست خدا بود، اگر او نمی خواست نابود شده بودم، او هدایتم کرد و مسیر درست را نشانم داد. انگار به این سو هُل داده شدم. بلافاصله دست هایی به من وصل شد که تنها نماندم. غیر از خدا و خانواده، کسی را نداشتم.

** خانواده تان چطور با این رشته کنار آمدند؟ مادرها معمولا نمی توانند فرزندشان را در چنین رشته سختی ببینند.
به هر حال رشته ناشناخته ای بود و سخت. اینکه خانواده ام قبول کنند انرژی زیادی از من گرفت. البته به مادرم اصلا در مورد سختی های ام ام ای نگفتم و فقط گفتم رشته ای شبیه بوکس و کشتی هست. چند تا فیلم مبارزه خیلی ملایم را هم برایش گذاشتم که زیاد استرس نگیرد که چند تا مشت داشت و فنون کشتی. من بیشتر این مسیر را دور از خانواده طی کردم، در تایلند بودم و آنها نمی دیدند که چطور باید تمرین کنم. زیاد آنها را در جریان کارم قرار نمی دادم و متوجه نمی شدند که چه روزهای سختی را پشت سر می گذارم. وقتی هم به خانه می آمدم از قصد خستگی ام را نشان نمی دادم و جوری وانمود می کردم که همه چیز خوب است و خیلی هم سرحالم. به این شکل شرایط جدید من را پذیرفتند.

** چه دورنمایی از ام ام ای در ایران در ذهن دارید؟
فعلا که برنامه ای کوتاه مدت دارم، می خواهم این رشته را رو به جلو ببرم. ما در 15 سال شاید بتوانیم کاملا در این رشته جا بیفتیم. اگر این اتفاق بیفتد درهای زیادی به روی قهرمانان ما باز خواهد شد. می توانیم فایترهای خیلی خوبی در سطح دنیا داشته باشیم.

** اتفاقا چندی پیش که با فریدون قنبری صحبت می کردیم، می گفت قبل از اینکه دچار حادثه شود به ام ام ای فکر می کرده.
اگر این رشته را رسما وارد ایران کنیم خیلی ها مثل فریدون قنبری که در کشتی خیلی خوب بودند اما فیکس تیم ملی نشدند را می توانیم در ام ام ای داشته باشیم. با آموزش می توان این رشته را گسترش داد. خصوصا اینکه در این رشته پول های خوبی هم رد و بدل می شود و ورزشکاران می توانند آینده خود را تامین کنند. همان شب بازی، پول و پاداش در حسابت هست، اصلا نمی گذارند عرقت خشک شود که پولت را می گیری. یکی از جذابیت های این رشته هم همین است. امیدوارم که این رشته آینده خوبی در ایران داشته باشد.

** المپیک 2016 را پیگیری کردید؟ عملکرد کشتی فرنگی ایران در ریو چطور بود؟
بله دیدم. بد هم نتیجه نگرفتیم. اگر نتیجه المپیک قبلی را فاکتور بگیریم که واقعا یک نتیجه افسانه ای و تکرار نشدنی بود، کسب دو مدال برنز در برزیل خوب بود، از نظر من شکست حمید سوریان بدترین اتفاق این المپیک بود. دوست داشتم او هشتمین مدالش را هم می گرفت. خب ورزش قهرمانی همیشه بی رحم است و با قهرمانانی که سال ها مدال آورده اند ملایم برخورد نمی کند، این یکی از بی رحمی های ورزش حرفه ای است.
گفت و گو : مرضیه دارابی/مردم سالاری 
کد مطلب: 65684
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *