غالبا دولت ها به جهت منش سیاسی – اعتقادی حاکم، دست به اتخاذ تصمیماتی در سیاستهای خارجی خود می زنند که این امر به نوبه خود در تار و پود درونی کشورشان، تاثیرات ویژه ای به همراه دارد. ارتباط دیپلماتیک ایران و آمریکا از نوعی خاص و وِیژه در جهان سیاست محسوب می شود که اخیرا به واسطه "اصلاح و تدبیر" در روابط خارجی، مسیری کاملا تازه را پیش روی خود می بینید. دکتر فاضل فیضی، تحلیلگر سیاسی و استاد روابط بین الملل دانشگاه آزاد اسلامی، ریشه این تنشها را "هویتی" می نامد که گاه به واسطه سرکارآمدن اصلاح طلبان در ایران، از میزان این تنشها کاسته شده. فیضی معتقد است که بعد از کودتای 28 مرداد که دولت مردمی دکتر مصدق، سرنگون شد، ایرانیان به آمریکا بدبین شدند و این بدبینی هیچگاه ترمیم نشد. بنابه گفته فیضی افرادی در دو کشور هستند که این تنشها را فزونی می دهند. شکسته شدن تابوی مذاکره با آمریکا، بررسی تاثیرات احتمالی اقتصادی – سیاسی رابطه با آمریکا و نگاه به دلایل انجام مذاکره مستقیم با آمریکا از جمله مباحثی است که در گفت و گوی "مردم سالاری" با دکتر فاضل فیضی طرح شده است. متن کامل این گفت و گو را بخوانید.
ریشه تنش بین ایران و آمریکا به چه مسائل و چه دورانی باز می گردد؟
برای پاسخ به این سوال باید به تاریخ روابط خارجی این دو کشور توجه کنیم. اولین برخورد ایران و آمریکا در روابطشان، به دوران قاجاریه باز می گردد. در آن دوران ایرانی ها از آمریکا به عنوان "ینگه دنیا" (دنیای جدید) تعبیر می کردند. به طور کلی ایرانیان از آغاز آشنایی با آمریکا تا پیش از کودتای 28 مرداد سال 1332، نگاهی مثبت به آمریکا داشتند. تا قبل از کودتا، آمریکاییها حتی از نهضت مشروطه هم حمایت می کردند، همچنین در جنگ جهانی اول و دوم، از ایران حمایت کردند. در جنگ جهانی دوم وقتی که بحث "اشغال ایران" مطرح شد، آمریکا از لزوم خارج شدن قوای شوروی از خاک ایران و همچنین برچیده شدن حزب دموکرات آذربایجان حمایت می کردند. چنین رخدادهایی نگاه مثبت ایرانیان به آمریکا را در پی داشت؛ کما اینکه تلاشهای دکتر مصدق در جریان ملی شدن نفت، در راستای حفظ روابط با آمریکا رقم خورد.
بنابراین تا قبل از کودتای 28 مرداد روابط ایران و آمریکا مناسب بود.
بله روابط خوب بود و نگاه مردم ایران هم به آمریکا نگاهی مثبت قلمداد می شد. بعد از 1332 و کودتای 28 مرداد و نقشی که آمریکاییها در این کودتا داشتند، شاهد شکاف دولت و مردم در قبال رابطه با آمریکا بودیم؛ مردم نسبت به آمریکا بدبین بودند، اما دولت کماکان روابط خود را با آمریکا حفظ کرد. از سال 1342 به بعد نیز این روابط حسنه دولت ایران و آمریکا تشدید شد جیزی که از آن به روابط دست نشاندگی نام می برند.
علت شکاف بین دولت و مردم بعد از کودتای 28 مرداد چه بود؟
به خاطر نقشی که آمریکایی ها در کودتای 28 مرداد داشتند و در پی آن دولت مردمی و ملی ایران را با کمک انگلیس ساقط کردند. در نتیجه مردم ایران به آمریکا و سیاستهای آمریکا بدبین شدند.
مجموعه این عوامل در ایجاد ریشه تنش میان ایران و آمریکا نقش بسزایی داشت. بعدها نیز در انقلاب اسلامی ایران، این تنش ها ادامه می یابند. به عنوان نمونه در جنگ ایران و عراق، شاهد نفش آمریکا علیه ایران در این جنگ هستیم؛ یا شاهد اسقاط هواپیمای مسافربری ایران توسط آمریکا هستیم. در بحث تحریمهای یک جانبه ایالات متحده امربکا علیه ایران نیز تنشهای فراوانی صورت گرفت که ساختار تخاصم و تنش را در روابط خارجی دو کشور بازتولید می کرد.
ماهیت تندروها و تندروی در سیاستهای خارجی دو کشور، نقشی هم در فزونی این تنشها داشته؟
روابط ایران و آمریکا یک رابطه خاص است و مانند رابطه با کشورهای دیگر، یک رابطه عادی در سطح بین المللی نیست. در نتیجه در روابط دو کشور همواره سیاست داخلی دو کشور تعیین کننده بوده. لذا باید مراقب باشیم که در تحلیل روابط ایران و آمریکا و عدم رابطه این دو کشور با هم و تخاصم و تنش موجود بین این دو کشور، دچار "تقلیل گرایی" Reductionism نشویم؛ یعنی اینکه به اصطلاح رابطه ایران و آمریکا و تنش موجود ین دو کشور از عوامل بسیار اساسی تری ناشی می شود که در اینجا به دو بحث اشاره می کنم. یکی اینکه آمریکاییها در طول این 38 سال، دو واقعیت بزرگ را در مورد ایران نادیده گرفته اند. ایران و ایرانی ها دوست دارند که این دو واقعیت از سوی آمریکا مورد توجه قرار بگیرد، یکی پدیده انقلاب اسلامی است که آمریکاییها این مساله را مورد شناسایی واقعی قرار ندادند و به آن احترام نگذاشتند. دوم اینکه آمریکاییها به این مهم توجه نکردند که ایران یک قدرت منطقه ای محسوب می شود. آمریکاییها به این نقش و جایگاه ایران اهمیت نمی دهند و این، تنش را بین دو کشور افزایش می دهد. به عنوان مثال در بحران سوریه وقتی که نشستی تشکیل می شود، شاهد طرح ایران به عنوان بخشی از مشکل هستیم. اما به ایران در مورد این مساله سهمی داده نمی شود. در حالی که ایران یک قدرت منطقه ای و دارای نقشی موثر در منطقه است.
به نظر من ریشه مساله این است که آمریکاییها به این دو واقعیت توجه نمی کنند و این موضوع منجر به ادامه خصومت در روابط بین دو کشور خواهد شد.
اما به هر حال باید این موضع را هم پذیرفت و نمی توانیم آن را در نظر نگیریم که افرادی در دو کشور خصومتها را تشدید می کنند.
چه میزان از این تنشها به فعالیت افراد صاحب قدرت در ایران و آمریکا باز می گردد؟
شخصا معتقدم که این تندروی ها سهم کمی در ایجاد تنش دارند. روابط ایران و آمریکا یک رابطه"هویتی" است. دو کشور با توجه به ساختارهایی که در حال حاضر دارند، نمی توانند روابط دیپلماتیک برقرار کنند. اگر رابطه بین این دو کشور هویتی نبود فرصتهایی در اختیار دو کشور در مواقع مختلف وجود داشته که بتوان از این موقعیتها جهت عادی سازی روابط استفاده کرد. اما هر زمانی که با چنین فرصتهایی مواجه شدیم، دیدیم که از داخل و به واسطه تحت فشار قرار دادن دولت هایی که تمایل به "تقلیل" داشتند، نتیجه ای عائد دولت مربوطه نشد.
این فشارهای داخلی از سوی چه کسانی بود؟
همانطور که اشاره کردم، روابط دو کشور، یک رابطه هویتی است؛ لذا هرگونه تلاش در جهت ایجاد روابط دیپلماتیک بین دو کشور، به اصطلاح هویت دو کشور را می تواند به چالش بکشد. در نتیجه گروه ها، نهادها، افراد و سازمانهایی که قرابت بیشتری با این هنجارهای هویت ساز کشور دارند، حساسیت بیشتری به این مساله دارند.
نادیده گرفتن هویت ها، یک طرفه است یا از سوی دو کشور نسبت به همدیگر صورت می گیرد؟
این نادیده گرفتن دو طرفه است. از نظر ایران، کشور آمریکا، مظهر سلطه، استکبار و زورگویی است؛ در نتیجه تا زمانیکه آمریکا با چنین صفاتی برای ایران شناخته شود، نخواهیم توانست با این کشور رابطه داشته باشیم. از سوی دیگر، از نظر آمریکا، کشور ایران به اصطلاح از گروه های تروریستی حمایت می کند، نظم منطقه ای را به هم می ریزد، هنجارهای جامعه بین المللی را زیر پا می گذارد و همچنین به دنبال سلاحهای کشتار جمعی و مانع روند صلح خاورمیانه است. به این دلیل آمریکاییها هم می گویند ما نمی توانیم با ایران روابط عادی داشته باشیم و پیش شرط آنها در هر مذاکره ای است.
ظاهرا با سرکارآمدن دولتهای اصلاح طلب در ایران و دموکراتها در آمریکا از میزان این تنشها کاسته شده. دلیل خاصی دارد؟
بله. هر زمانیکه اصلاح طلبان یا دولتی میانه رو (مثل دولت کنونی) سر کار آمده شاهد تخفیف سطح تنش بوده ایم. این به دلیل نمود سیاست داخلی در سیاستهای خارجی ماست. مادامیکه شعار "گفتگو" که در دولت اصلاحات و حتی دولت اعتدال کنونی جاری بوده و این شعار از سوی مردم هم رای آورده، به تبع آن، آمریکاییها هم در پی کاهش سطح تنش برآمده اند و میزانی از گفتگو و مذاکره را در پیش گرفته اند. اما چون رابطه این دو کشور یک رابطه "هویتی" است، این مساله منجر به گفتگوهای سازنده نشده.
برای رفع این بی اعتمادی ها، تا چه میزان می توان به "برجام" به عنوان یک الگوی عملی نگریست؟
طبیعتا برجام می تواند نشان دهنده و الگویی برای رفع بی اعتمای باشد. اما من شخصا نسبت به این مساله بد بین هستم. اینکه برجام برای رفع مشکلات دو کشور "فتح باب" شود، بدبین هستم. در روابط هویتی دولتها بر اساس منطق هویتی و تناسب رفتار می کنند. بنابراین، مقابله با آمریکا، تسلیم ناپذیری در مقابل آمریکا و مقابله با سیاستهای سلطه جویی آمریکا چارچوب معنابخش سیاستهای خارجی ایران است. اما چرا همین ایران در رابطه با "افغانستان" و "عراق" و "برجام" با آمریکا مذاکره می کند؟ در این مذاکرات، ایران به صورت موردی و در قالبی باکسه و کپسولی شده از هویت خودش عدول می کند؛ چرا که آنجا بحث منافع حیاتی و وجودی مطرح می شود و در نتیجه ایران در چنین مواقعی از هویتی که در قبال آمریکا دارد عدول می کند؛ تا از این طریق خطر جدی که پیش رویش قرار دارد را رفع کند. این خطر، امنیت حیاتی ایران را مورد تهدید قرار داده، در نتیجه مذاکراتی کاملا جدی و کپسوله شده ای را با آمریکا انجام می دهد و قرار را بر این موضوع نمی گذارد که این مذاکرات شامل تمام موضوعات دیگر هم شود.
منظورتان از به کار بردن مفهوم "عدول در هویت" چه بود؟ آیا در مذاکره با آمریکا از خواسته های خودمان کوتاه آمدیم؟
ببینید، شمای کلی سیاستهای خارجی ایران، استکبارستیزی و سلطه ستیزی است که به همین دلیل آمریکا را با نماد استکبار و سلطه جو می شناسیم. اما نباید فراموش کنیم که امنیت حیاتی و امنیت وجودی وقتی به خطر بیفتند، حاضریم که به صورت موردی با همین آمریکایی که مظهر استکبار است، گفتگو کنیم. در حین گفتگو هم مشخص می کنیم که این چنین مذاکراتی صرفا در فلان حیطه خاص است و قرار نیست که به عموم حیطه های دیگر تسری یابد؛ چرا که اگر قرار باشد که به بخشهای دیگر هم تسری (Ramification)یابد، هویت مورد اشاره، به چالش کشیده خواهد شد و گروههای داخلی هم که با این هویت، همنوایی بیشتری دارند، حکومت را به چالش می کشانند. در نتیجه می بینیم که بعد از برجام همه چیز به حالت اولیه باز می گردد، و در نهایت برجام فرصتی برای توسعه روابط تلقی نمی شود و ساختارهای اجتماعی "تخاصم" همچنان در روابط بین دو کشور باقی می ماند.
یعنی معتقدید که برای رفع این خصومت، باید "هویت" دو کشور عوض شود؟
بله. این خصومت از بین نمی رود مگر اینکه دو کشور هویتشان عوض شود؛ یا جمهوری اسلامی ایران از هویت انقلابی خودش عدول کند، یا آمریکا از هویت سلطه گر – تهاجمی خودش در قبال ایران دست بردارد. هویت دولت ها در مقابل "اغیار" صورت می گیرد. اگر آمریکا از خوی سلطه گری – استبدادی خودش کنار بیاید، رنگ سیاست خارجی ایران عوض می شود؛ کما اینکه حضرت امام (ره) در مورد رابطه ایران و آمریکا فرمودند که رابطه ما با آمریکا مثل سواره و پیاده است؛ اگر آمریکا پیاده شود و با ما راه بیاید، ما مشکلی نداریم. پس بنابراین متدلوژیهایی هم در اختیار داریم که می توانیم از آنها برای بهبود روابط استفاده کنیم.
در روابط ایران و آمریکا، تابوهایی صرفا سیاسی را می توان تمییز داد. با توجه به مباحثی که در مورد برجام طرح کردیم، برجام تا چه حدی توانست این تابوهای سیاسی را بشکند؟
این تابوها وجود داشته و به نظر من برجام توانست که این تابوهای سیاسی را بشکند. اگر ما به سیاست داخلی ایران در قبال آمریکا نگاه کنیم، در مقطعی حتی طرح گفتگو با آمریکا یک تابوی بزرگ محسوب می شد. از رابطه ایران و آمریکا از رابطه "گرگ و میش" تعبیر می شد که اساسا نباید هیچگونه گفتگویی بین ایران و آمریکا صورت بگیرد.
این تفکر "گرگ و میش" جزء "هویت" ما بود؟
خیر. این مساله، مساله ای غیر هویتی و حاشیه ای بود. اما به هر حال تابوهای اینچنینی وجود داشته و برجام این تابوها را شکسته است و این نشان از این دارد که کشورها می توانند با یکدیگر مذاکره کنند. در طول 35 سال گذشته، ایران و آمریکا هیچگاه در مورد مشکلات خودشان متقابلا صحبت نمی کردند و همیشه در مورد مسائل منطقه ای و جهانی بحث می شد. اما این بار مستقیما با یکدیگر صحبت کردند و در نتیجه به توافق هم رسیدند.
می توان نتیجه گرفت که تابوهای گذشته، یک مقدار شکسته شده و اندکی هم هویت مذکور به چالش کشیده شده، ولی همچنان بقا دارد. به قول اندیشمند معروف روابط بین الملل "الکساندر ونت"، هویت ها مثل نقوشی هستند که در دل سنگ حک شده اند. هویت دولتها به راحتی تغییر نمی کند. درست است که آن تابوها شکسته شده، اما تخاصم هنوز موجود است؛ چراکه تخاصم ریشه در روابط هویتی دارد.
با توجه به اشاراتی که به برجام داشتید، به نظر شما این مساله آنقدر مهم و تاثیرگذار بوده که بتوان رابطه ایران و آمریکا را به دوران قبل از برجام و بعد از برجام تقسیم کرد؟
قبل از پاسخ به این سوال، باید بگویم که اینگونه نیست که ایران و آمریکا با یکدیگر رابطه ای نداشته اند. این دو کشور همیشه روابطی داشته اند. ایران با آمریکا صرفا رابطه دیپلماتیک ندارد. در این 35 سال اخیر، ایران با آمریکا در سطح فرهنگی – اجتماعی رابطه داشته. از سوی هیاتهای ورزشی، دانشگاهی و هنری ایرانی، به طور کاملا رسمی به آمریکا سفرهایی صورت گرفته است. در حوزه های اقتصادی و تجاری نیز با آمریکا رابطه داشته ایم. اما این آمریکاییها بودند که در دهه 90 روابط اقتصادی خود را با تحریمها کم کردند. مشکل اصلی در سطح سیاسی است که با قطع شدن این روابط، هیچگاه شاهد ترمیم آن نبودیم.
در پاسخ به سوال شما باید بگویم که برجام از این لحاظ مهم بوده که توانست تابوی مذاکرات مستقیم بین ایران و آمریکا را بشکند. مذاکراتی شفاف، علنی، روبروی افکار عمومی و جهانی. در حال حاضر نیز وزیران امور خارجه ایران و آمریکا بدون اینکه از سوی سیاستهای داخلی کشورشان تحت فشار قرار بگیرند، می توانند با هم مذاکره کنند و در مورد مسائلی گفتگو کنند. از این جهت برجام یک پیشرفت بود.
آیا این دیدارها لطمه ای به "هویت" جمهوری اسلامی وارد کرد؟
بستگی به قرائت ما از هویت "جمهوری اسلامی" دارد که آیا نفس مذاکره، آن هویت را به چالش می کشد یا نه. در اینجا بحث از سلایق، افراد و گروهها پیش می آید. برخی از گروه ها، صرف این مذاکرات را چالش هویتی تلقی می کنند و برخی دیگر مدعی می شوند که ضمن رعایت اصول، آرمانهای اسلامی، آرمانها دینی و انقلابی وارد مذاکره خواهند شد و مقابل سیاستهای سلطه گرایانه آمریکا مقاومت خواهند کرد و حتی از طریق دیپلماسی خواهند توانست که سلطه گری آمریکا را به چالش بکشانند.
کدامیک از این دو تاویلی که بدانها اشاره کردید، قرابت بیشتری با نفس "جمهوری اسلامی" دارد ؟
پاسخ این سوال، به نظر شخصی افراد باز می گردد. شخصا در این مقام نیستم که بگویم کدامیک از این دو تاویل بهترین است. من فکر میکنم که باید به آرمانهای انقلاب و سرافرازی مردم و اسلام در جهان پایبند باشیم. در طی این مسیر هم نباید خودمان را به روشی خاص محدود کنیم. اگر مذاکره و گفتگو می تواند نفعی داشته باشد، باید پیش برویم و اگر هم نفعی نداشته باشد، نباید حرکت را ادامه دهیم. شخص مقام معظم رهبری هم به این مساله اشاراتی با این مضمون داشتند که «گفتگو با آمریکا یک تابوی مطلق و ابدی نیست و اگر ما احساس کنیم که سود و فایده در آن هست این کار را انجام می دهیم، اما سود و فایده ای در آن نمی بینم». بنابراین این مساله به تشخیص سیاستمداران ایران باز می گردد که فایده و سود را در کدامیک ببینند.
به هر حال عده ای در ایران مخالف این مذاکرات بودند و از آن به عنوان مصیبت یاد می کردند.
این افراد به قول معروف "کاتولیک تر از پاپ" بودند. بسترساز مذاکرات برجام، شخص رهبری بود که مفهوم "نرمش قهرمانه" را مطرح نمودند. از سوی دیگر از برنامه دولت هم نباید غافل ماند که به صورت کارشناسانه و جدی وارد شد. بنابراین وقتی رهبری بحث نرمش قهرمانانه را مطرح می کنند و هم زمان با این مبحث، به صورت کنترل شده در مقابل دشمن انعطاف مناسبی را از خود نشان دادیم، این مساله به معنای عدول از "هویت کلان" نیست.
در سایر موارد هم می توان همین نرمش قهرمانه را داشته باشیم یا خیر؟
این مساله مستلزم تغییر در سیاستهای آمریکاست. اگر آمریکا سیاستهای خود را در قبال ایران تغییر دهد، این تنش ها ابدی نیستند. این نرمش به صورت موردی بوده و قرار نیست که ما از همه آرمانهایمان دست بشوییم.
البته که قرار نیست ما از همه آرمانهایمان دست بشوییم. بحث اینجاست که می خواهیم به یک نتیجه به اصطلاح برد-برد برسیم؛ یعنی همان مطلبی که آقای روحانی به کرات در سخنانش در مورد برجام بدان اشاره کرده است.
باید توجه کنیم که این مساله از ابعاد مختلف قابل بررسی است. مساله این است که جمهوری اسلامی به ایالات متحده آمریکا بدبین است. جمهوری اسلامی معتقد است که آمریکا همچنان به دشمنی خود ادامه می دهد و خواستار یک رابطه برابر نیست. جمهوری اسلامی معتقد است که آمریکا در سطح منطقه، مدام بر علیه ایران فعالیت دارد و خوی سلطه گری و استکباری خودش را در قبال ایران کنار نگذاشته است.
برجام این بدبینیها را رفع نکرد؟
در این زمینه عده ای معتقدند که آمریکا از این آزمون هم سربلند بیرون نیامد و همچنان به "برجام" هم بدعهدی می کند و از این برجام به عنوان ابزاری در جهت بهبودی روابط، استفاده نمی کند.
باز هم یادآوری می کنم، رابطه ایران با آمریکا یک رابطه عادی نیست بلکه رابطه ای هویتی و خاص است.
البته ما با انگلستان هم دچار چنین مشکلاتی شده ایم. به عنوان نمونه به سفارت این کشور هم یورش داشتیم. اما در نهایت ختم به صلح شد.
روابط ما با انگلیس، عربستان، چین و روسیه یک رابطه هویتی نیست؛ بلکه رابطه ای عادی است. تخاصم ممکن است که شکل بگیرد اما بعد از چند مدتی، دوستی جای تخاصم را خواهد گرفت. در مورد آمریکا اینگونه نیست.
با این اوصاف آیا رابطه ایران و آمریکا می تواند منافعی سیاسی – اقتصادی را در پی داشته باشد؟
طبیعتا در شرایط عادی وقتی که دو کشور با یکدیگر روابطی داشته باشند، منافعی را عائد هر دو کشور می کند. ولی تحت شرایط کنونی خیر. این مساله مستلزم بستر سازیها و همچنین تغییر سیاست از سوی آمریکا است. به طور عادی دو کشور منافعی را کسب خواهند کرد؛ ولی در شرایط کنونی مشکلات جدی با آمریکا داریم. به همین خاطر این شرایط هنوز به آن صورت مهیا نشده.
بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران در سال 67 گفتند که ما شاید از آمریکا بگذریم اما از آل سعود هرگز. از این گفته ایشان می توان استنتاجی مبنی بر محال نبودن روابط سیاسی با آمریکا اخذ کرد یا خیر؟ کمااینکه بعدها با عربستان روابطمان را عادی کردیم و آن مشکلات رفع شد.
بله. بحث متدلوژی که در حیطه روابط با کشورها به آن اشاره کردیم همین سخنان حضرت امام و همچنین سخنان رهبری می باشد که به ما کمک می کنند. همانطور که گفتم رابطه ایران و آمریکا صرفا در حد سیاسی برقرار نبوده و در سایر زمینه ها(اجتماعی، اقتصادی، و...) ما روابطی داشته ایم. ما صرفا با رژیم صهونیستی نخواهیم توانست روابطی داشته باشیم. این مساله هم به همان مسائل هویتی باز می گردد که البته نسبت به اسراییل بسیار غلیظ تر است. رابطه با اسراییل ذاتا امکانپذیر نیست اما رابطه با آمریکا امکان پذیر است. جمهوری اسلامی، به اهداف و نیات آمریکا بدبین است اما ذاتا رابطه با آمریکا را نفی نمی کند و اگر شرایط مهیا شود و آمریکا دست از سلطه جویی و مشکل تراشی برای ایران بردارد، ایران هیچ مشکلی در ارتباط داشتن با آمریکا را ندارد. رهبران ایران چنین می اندیشند که آمریکا چنین نیتی ندارد. به همین جهت این نگرشها هستند که تعیین کننده هستند.
به نظر شما اگر در سیاست خارجی مان، "اصلاح و تدبیر" را به کار بگیریم، آینده سیاسی ایران و آمریکا به کدام سمت خواهد رفت؟
اینجا دیدگاه های مختلفی وجود دارد. عده ای معتقدند که به جهت هویتی بودن روابط ایران و آمریکا، امکان عادی سازی روابط ایران و آمریکا وجود ندارد. من معتقدم که می توانیم روابط خودمان را با آمریکا مدیریت کنیم و در جهت کاهش تخاصم و نقاط برخوردی و همچنین ترمیم روابط، قدمهایی را برداریم. اصل اختلاف می تواند باقی بماند، ولی در عین حال می توان به سمت گفتگو در جهت مدیریت روابط حرکت کرد.
گفت و گو : سید مسعود آریادوست