۱
۰
چهارشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۵۷

کابینه سیاه و عارف قزوینی ؛ داستان یک فریب تاریخی !

اسفند امسال که بازار تبری جستن از احمدی نژاد برای اصولگرایان داغ است ، دقیقا 97 سال از اسفندماهی که سید ضیاء الدین طباطبایی به همراه رضاخان میرپنج در تهران کودتا کرد ، می گذرد .
کابینه سیاه و عارف قزوینی ؛ داستان یک فریب تاریخی !
اسفند امسال که بازار تبری جستن از احمدی نژاد برای اصولگرایان داغ است ، دقیقا 97 سال از اسفندماهی که سید ضیاء الدین طباطبایی به همراه رضاخان میرپنج در تهران کودتا کرد ، می گذرد . کودتایی که در سوم اسفند 1299 شمسی انجام شد و منجر به روی کار آمدن کابینه سیدضیاء شد ؛ کابینه ای که به «کابینه سیاه » معروف است . سید ضیاء و احمدی نژاد تشابهات بسیاری با هم دارند . سید ضیاء هم در دوره ای  تا می توانست از مقدسات خرج می کرد و خود را متشرع جا زده بود ، مثلا  زمانی همراه دایی اش نشریه ای به نام «ندای اسلام» را منتشر می کرد یا در دوران مشروطه ، از حامیان شیخ فضل الله نوری و مشروطه مشروعه شده بود ؛ اما همین آدم گاهی به قول معروف «فکل – کراواتی » می شد و با کمک سفارت انگلیس روزنامه منتشر می کرد و ... .
 
مخلص کلام اینکه سید ضیاء هم چندان تعادلی در رفتارش نداشت ؛ اما آنچه مدنظر من از این مقایسه است ، امیدهایی است که بعضی افراد در زمان تشکیل کابینه سیاه به او و کابینه اش بستند .معروفترین این افراد ، «عارف قزوینی» بود ؛ شاعر و موسیقی دان معروفی که تصنیف هایش مثل « از خون جوانان وطن لاله دمیده » برای ما هم خاطره انگیز است . عارف ، چنان شیفته سید ضیاء بود که بعد از اینکه کابینه سیاه او به پایان رسید ، تصنیفی برای او سرود و اجرا کرد : « ای دست حق پشت و پناهت بازآ  / چشم آرزومند نگاهت بازآ  / وی توده ی ملت سپاهت بازآ  / قربان کابینه سیاهت بازآ ... » !
 
دکتر شفیعی کدکنی درباره عارف قزوینی جمله حکیمانه دارند ؛ اینکه عارف مظهر تمام عیار ایرانی هایی است که «می دانند چه نمی خواهند ، اما نمی دانند چه میخواهند » . بیچاره عارف چنین بود ؛ زود شیفته می شد بدون اینکه بداند باطن افراد چیست . با این اوصاف  امید بستن او و امثال او به سید ضیاء و امثال سید ضیاء نهایتا به همان وضعی دچار شد که حامیان احمدی نژاد ؛ آنهایی که او را «معجزه هزاره سوم » می دانستند و پیروزی اش را حاصل توجهات حضرت ولی عصر (عج) عنوان می کردند ، امروز به آن رسیده اند . اما عارف قزوینی هنرمندی با روحیه بسیار لطیف و شکننده  بود ؛ این روحیه لطیف وقتی به نومیدی رسید ،  او از همه آدمها دوری گزید و در یکی از روستاهای همدان مقیم شد و تنها همدمش در زمان مرگ ، چند سگ بود . شاید اگر عارف به جای گرفتار شدن در احساسات ، عاقلانه اندیشه کرده بود و مثل امثال «مدرس» فریب شعارها و ادا و اطوارها را نمی خورد ، سرنوشت دیگری داشت ؛ افسوس...
 
محمدحسین روانبخش
 
کد مطلب: 83205
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *


Iran, Islamic Republic of
ما ادم هاخوب بلدیم همدیگررو نقد کنیم،گذشته ها و اشتباهاتی هم که متعلق به گذشتس نقد‌کنیم،ادم هایی که سال های سال تو همون گذشته ها زندگی کردن ،تلاش کردن،درد کشیدن ،رنج کشیدن وبدون اینکه کسی از قلبشون خبری داشته باشه امروز توسط شما دارن نقدمیشن...شما که برای عارف قزوینی ای کاش گفتی و نقدش کردی خودت چی؟؟میدونین نقدکردن گذشته و اشتباهاتش خیلی سادس اما زندگی کردن تو حال و مراقب خودبودن سخته؟