شاید برای بسیاری از ایرانیان نام «کازوئو ایشیگورو» برنده امسال جایزه ادبیات نوبل چندان شناخته شده نباشد ، اما واقعیت این است که قشر فرهیخته و کتابخوان با رمانهای ایشی گورو بیگانه نیستند و سالها است که به همت مترجمان صاحب نام و ناشران ایرانی ، نوشته های وی در ایران در دسترس علاقه مندان قرار گرفته است .
"
مردم سالاری آنلاین" فهرست رمانهای این نویسنده صاحب نام ژاپنی تبار انگلیسی را که به فارسی ترجمه و منتشر شده ، به ترتیب انتشار مرور می کند:
«منظر پریدهرنگ تپهها » اولین رمان مشهور ایشی گورو در سال 1982 ( 1361 شمسی ) در انگلستان به چاپ رسید و با تاخیری 20 ساله ، در روزگاری که شهرت نویسنده جهانگیر شده بود در ایران منتشر شد . این کتاب را نخستین بار در ایران ، انتشارات نیلا با ترجمهٔ امیر امجد در سال ۱۳۸۰ منتشر کرده است. این رمان داستان پیرزنی را روایت می کند که یکی از دو دخترانش خودش را کشته است . دختر دیگر پیرزن به دیدن مادر آمده و مادر به مرور خاطراتش می پردازد و اگر چه به ظاهر بین خاطرات پیرزن و حوادثی که در زمان حال می گذرد رابطه ای نیست اما داستان در واقع به مشکل عدم ارتباط نسل جدید و قدیم با هم می پردازد.
«هنرمندی از جهان شناور» کتاب دوم ایشی گورو درسال 1986 نوشته و سه سال بعد برنده جایزه وایت بورد شد. این رمان نیز با ترجمه یاسین محمدی از سوی نشر افراز و در سال 1390 در ایران منتشر شد. این رمان هم راوی زندگی نقاش سرشناس ژاپنی است که پیر شده و در حال یادآوری گذشته دور و نزدیک است : مسیری که طی کرده تا نقاش شود، تجربه هایی که آموخته ، خطرهایی که کرده و شهرتی که به دست آورده است ....
«بازمانده روز » سومین کتاب منتشر شده از این نویسنده در سال 1989 ، به همت مترجم بزرگ ایرانی ، نجف دریابندری به فارسی ترجمه شد و توسط نشر کارنامه ، یکی از بهترین و حرفه ای ترین ناشران ، منتشر شده است . این رمان در سال 1984 موفق به دریافت جایزه بروکر شده است و در زمره 100 رمان برتر جهان قرار گرفته است و فیلمی هم بر اساس آن ساخته شده است. آقای استیونز، راوی داستان، سرپیشخدمت خانهای اشرافی در انگلستان است که خاطرات زندگی گذشتهاش را در خلال اتفاقاتی که هماکنون روی میدهد بازگو میکند. قسمت عمده داستان به رابطه حرفهای و مهمتر از آن عاطفی استیونز با یکی از همکاران قدیمش، خانم کنتن سرخدمتکار خانه میپردازد.
«تسلی ناپذیر» رمان دیگر ایشی گورو نیز به همت انشتارات ققنوس و با ترجمه سهیل سمی در ایران به چاپ رسید. این رمان ، روایت زندگی «رایدر» پیانیست معروفی است که به دعوت مردم یک شهر کوچک به آن جا رفته است تا هم از شهر بازدید نماید و هم در برنامه ای برای آنها چند قطعه رو اجرا کند . شهر دچار نوعی رخوت فرهنگی است و مردم امیدوارند ورود رایدر تحولی عظیم را ایجاد نماید . افراد مختلف شهر ، توقعات مختلفی از رایدر دارند و در همین زمان ، هنرمند بین زندگی هنری و شخصی خود نیز دچار تضاد و مشکلاتی شده است ....
«وقتی یتیم بودیم » رمان بعدی ایشی گورو در سال 2000 منتشر شد و در سال انتشار جزو فهرست نهایی جایزه بوکر قرار گرفت. در ایران ، این رمان اولین بار با ترجمه مژده دقیقیو توسط نشر هرمس به چاپ رسید . ایشی گورو در این رمان نیمه پلیسی به کندوکاو در زندگی کریستوفر بنکس ، یک کارآگاه خصوصی ژاپنی الاصل که در انگلستان زندگی میکند پرداختهاست. رمان در سالهای دهه ۱۹۳۰ میگذرد و کریستوفر بنکس مشهورترین کارآگاه انگلستان است. همهٔ مردم لندن دربارهٔ پروندههای او صحبت میکنند. ولی معمای حل نشدهای همواره ذهنش را مشغول کردهاست: معمای ناپدید شدن اسرارآمیز پدر و مادرش در دوران کودکی او در شانگهای.
«هرگز رهایم مکن » رمان بعدی ایشیگورو در سال ۲۰۰۵ منتشر شد. این رمان در همان سال نامزد جایزه بوکر و در سال ۲۰۰۶ نامزد جایزه آرتور سی کلارک شد. مجله تایم نیز آن را به عنوان بهترین رمان سال ۲۰۰۵ برگزید و آن را در لیست ۱۰۰ رمان برتر انگلیسی زبان، از سال ۱۹۲۳ تا ۲۰۰۵ قرار داد. این کتاب نیز با ترجمه سهیل سمی توسط نشر ققنوس، و همچنین با ترجمه مهدی غبرایی توسط نشر افق منتشر شده است .در این رمان ، کتی اچ سی و یک ساله داستان زندگیش را برای ما روایت میکند. کتی، تامی و روت دانش آموزان مدرسهٔ شبانهروزی نامعمولی به نام هیلشم هستند. در هیلشم دانش آموزان فقط به یادگیری و آفرینش هنرهایی مثل نقاشی، سفالگری و کاردستی میپردازند و بر سلامتی بچهها نظارت شدیدی اعمال میشود. همچنان که کتی داستان بزرگ شدن خودش و دوستانش، عشق ناگفتهاش به تامی و دوستی پر فراز و نشیبش با روت را پیش میبرد، ما هم به آهستگی پی به حقیقت وجود این بچهها میبریم.
«غول مدفون» آخرین رمان ایشی گورو در سال 2015 در انگلستان به چاپ رسید و بلافاصله در ایران با ترجمه فرمهر امیردوست توسط نشر میلکان و همچنین با ترجمه سهیل سمی توسط نشر ققنوس منتشر شد. در این رمان ، اکسل و بئاتریس زن و شوهر پیری هستند که در دهکده ای در انگلیس در سال ها پیش زندگی می کنند . زمانی که ساکسون ها و بریتون ها با یکدگیر جنگیده اند کشور را به خاک و خون کشیده اند و اکنون همه در نوعی فراموشی به سر می برند . افراد گذشته خود را فراموش کرده اند و اصلا کسی حافظه قوی ای ندارد و کارهای روزهای پیش را به یاد نمی اورد . آکسل و بئاتریس احساس می کنند پسری دارند و تصمیم می گیرند به دیدنش بروند در زمانی که در کشور هنوز غول ها و اژدها هستند و جادوگران طلسم می خوانند .