زمانی که جناح تمامیت خواه از جلوس بر سریر قدرت یکپارچه مسرور بود ناگهان طبقه متوسط جامعه ایران به عرصه آمد تا یک بار دیگر شکافی در اقتدار جناح اقتدارگرا ایجاد کند. کمتر کسی باور می کرد حسن روحانی میانه رو با پیشینه همراهی با جناح راست بتواند جامعه مدنی مأیوس و به حاشیه رانده شده ایران را به تحرک وا دارد و در دیوار قدرت بی رقیب تمامیت خواهان، شکاف ایجاد کند. اما ورود روحانی به پاستور آغاز یک راه ناهموار بود.
به گزارش پایگاه خبری فریادگر، رئیس جمهور میانه رو ایران باید پاسخ آرزوهای اصلاح طلبانه ای را می داد که رسیدن به آن ها مستلزم عبور از دیوار اقتدار بود. محدودیت قدرت رئیس جمهور و وفور موانع در پیش راه او برای اقتدارگرایان تسلی شکست بود. جناح مغرور تمامیت خواه از همان ابتدا بنا را بر مانع تراشی و کار شکنی نهاد. اقتدارگرایان که در سال 1376 در پس شکست سنگین، با کابینه به شدت اصلاح طلب سید محمد خاتمی همراهی کرده بودند، در سال 1392 کابینه معتدل حسن روحانی را از همان ابتدا با چالش عدم رأی اعتماد مواجه ساختند. جناح تمامیت خواه نه اثری از ناطق نوری داشت که مسئولیت شکست را بپذیرد نه طعم شیرین هشت سال تاخت و تاز بی مهار قدرت اجازه می داد که با رأی مردم کنار بیاید.
از همان آغاز دولت تدبیر و امید، تمامیت خواهان بر آن شدند که با بالا بردن سطح مطالبات و ایجاد موانع، زمینه را برای یک دوره ای شدن رئیس جمهور مهیا کنند. فریاد تمامیت خواهانی که در هشت سال تخریب مهرورزی سکوت پیشه کرده بودند، از کند بودن روند بازسازی به هوا برخاست و آنان که مسبب کوچک شدن سفره مردم بودند خود مرثیه سرای فقر در جامعه شدند. چهار سال روحانی که رو به اتمام بود، تمامیت خواهان اسب خود را برای تاختن در زمین قدرت بی قید و شرط مهیا کردند. آمده بودند که با تهییج توده ها و مأیوس کردن جامعه مدنی ایران یک بار دیگر رویای قدرت برهنه را جامه عمل بپوشانند اما آنچه زدند به در بسته خورد. حسن روحانی در پاستور ماند و با رأی بالاتر رئیس جمهور دولت دوازدهم شد. بر اساس عادت این سال ها تمامیت خواهان خود را ملزم به توجیه و درک عدم توفیق در قانع کردن ملت نمی یافتند. نامزد بازنده بر خلاف عرف رقابت دموکراتیک از ارسال پیام تبریک به رئیس جمهور منتخب امتناع نمود، عده ای از تمامیت خواهان روش پرهزینه انتخاباتی خود را نادیده انگاشتند و به تبلیغات جناح اعتدال- اصلاحات حمله کردند، رأی مردم را به حلال و حرام تقسم نمودند و در نهایت سه همراه رئیس جمهور را عامل اصلی شکست کارشکنی های چهارساله دیدند و بر آن شدند که با تخریب این سه نفر روند دولت دوازدهم را زمین گیر کنند:
1- محمدجواد ظریف: مهمترین چالش دولت یازدهم در همان آغاز جبران خسارت های ناشی از سیاست خارجی هیجانی و تهاجمی تمامیت خواهان بود. دولت یازدهم در شرایطی سکان هدایت کشور را به دست گرفت که انزوای بین المللی و تحریم ها اقتصاد کشور را فلج کرده بود. هرگونه گشایش در اقتصاد منوط به گشایش در گره انزوای بین المللی ایران بود. اقتدارگرایان امیدوار بودند که با کوچکتر کردن دایره خطوط قرمز در مذاکرات هسته ای و تکیه بر انعطاف ناپذیری 1+5، رسیدن به هر توافقی را غیر ممکن سازند. اما محمدجواد ظریف موفق شد با انتخاب تیمی توانمند و با همکاری حساب شده با سلف خود که اکنون سکاندار سازمان انرژی هسته ای کشور بود به توافقی تاریخی دست یابد. در ذهن مردم ایران ظریف نماد کرامت و حرمت بین المللی جامعه ایران است که نه با تکیه بر اسلحه و شعارهای احساسی، که با گفت و گو و تعامل میسر شده است. اما برای جناح تمامیت خواه، ظریف شکننده یکی از سدهایی است که باید دولت یازدهم را زمین گیر می کرد. بعد از سال ها سیاست خارجی هیجانی و مذاکرات غیرعلنی، دیپلمات توانای ایران تصویری از ایران عقلانی و قابل مذاکره عرضه کرد که برای جامعه مدنی ایران دستاوردی مقبول و برای جناح طالب بحران گناهی نابخشودنی بود. اشاعه عجیب ترین تهمت به دیپلماسی موفق وزیر خارجه دولت تدبیر و امید بی ارتباط با کینه تمامیت خواهان از نقش او در نقش بر آب کردن نقشه اقتدارگرایان نیست.
2- بیژن نامدار زنگنه: بعد از توفیق در برجام بزرگترین چالش روحانی در رساندن تعادل به اقتصاد ایران بهره گیری مناسب از تنها منبع مؤثر و واقعی اقتصاد دولتی کشور یعنی نفت بود. از یک سو تحریم ایران در سال های پایانی دولت دهم باعث شده بود که مشتریان ایران توسط رقبایی همچون عراق صید شوند و از سویی دیگر ذخایر مشترک نفتی ایران توسط شرکاء با سرعت بهره برداری شود. عراق و قطر سرمست از عدم توانایی ایران در جذب سرمایه گذار توانمند، تا آنجا که توانستند از میادین مشترک کام جستند. در این میدان رقابت قطر نه تنها به بهره برداری بی حد و حصر از میدان مشترک ادامه داد بلکه قید هرگونه مذاکره درخصوص این میادین را زد. وزیر نفت دولت تدبیر که به شیخ الوزراء مشهور بود راهی سخت در پیش رو داشت. ابتدا باید توان ایران در تولید نفت را افزایش می داد و سپس مأموریت غیر ممکن بازگشت به بازار از دست رفته را به انجام می رساند. زنگنه در هر دو عرصه نشان داد که توانمند و مسلط به کار خویش است. بعد از سال ها برداشت، ایران از میادین نفتی مشترک از شرکاء پیشی گرفت که خود عاملی برای بازگشت شرکاء به پای میز مذاکره نیز شد. از سوی دیگر علیرغم کارشکنی عربستان پرنفوذ و ثروتمند، زنگنه موفق شد که اوپک را با خود همراه کند و بار دیگر جایگاه ایران مؤسس اوپک را در این سازمان زنده سازد. پیش بینی میزان نفرت اقتدارگرایان از وزیر کارآمد نفت آسان بود ولی قابل باور نبود که در مدتی بسیار کوتاه نفرت به صورت تیتر روزنامه های این جناح درآید و مباشرین ورشکستگی ایران در بازار نفت تاوان حکمی را که در دولت دهم علیه ایران صادر شده بود از وزیر دولت یازدهم مطالبه کنند.
3- حسن قاضی زاده هاشمی: پس از معرفی همراهان دولت تدبیر، بخشی از تمامیت خواهان تلاش کردند ثروت وزیر بهداشت را دستمایه پوپولیست مبتذل خود سازند. از سوی دیگر بر این مسئله که اصلاحات زیربنایی در اقتصاد ایران به زیان طبقه محروم جامعه است، تأکید کنند. سال ها پیش خلیل ملکی راهبردساز چپ جبهه ملی، طرفداران اصلاحات در کشور را نهیب زده بود که در گذار به سوی جامعه ای باز و کارآمد چشم بر نقش بازدارنده طبقه محروم جامعه نبندند و با ایجاد تعادل میان اصول دموکراسی و مطالبات طبقه فرودست جامعه، تحول را در دست انداز شورش این طبقات اسیر نسازند. این نصیحت ملکی توسط اکثریت طرفداران اصلاح ساختاری در کشور جدی گرفته نشد و همواره منفعت برندگان حفظ به هم ریختگی در ساختار کشور نارضایتی توده ها را دستمایه توفیق خود در از کار انداختن قطار اصلاحات کردند. اما این بار وزیر ثروتمند دولت یازدهم این اهرم را از دست تمامیت خواهان گرفت. طرح تحول سلامت موفق شد که بخشی از نیازمندان را تحت پوشش خدمات درمانی و بهداشتی قرار دهد و سهم بخش دیگری از جامعه را از هزینه های درمانی خود کاهش دهد. آنجا که تمامیت خواهان با کوبیدن بر طبل کرامت صدقه ای در تلاش بودند که محرومان جامعه را به سبد رأی خود سرازیر کنند، اقدامات هاشمی مانع بزرگی در تحقق آرزوهایشان بود. وزیری که قرار بود به دلیل ثروت خود و دلگیری بخشی از جامعه پزشکی پاشنه آشیل دولت یازدهم شود به ستون موفقیت دولت تبدیل شد. نقش هاشمی در به هم ریختن نمایش مرثیه سرایی برای فقر و صراحت لهجه وزیر در دفاع از رئیس جمهور و زیر سؤال بردن "پوپولیسم با طعم چپ گرایی" عاملی شد که خیلی زود ماشین تبلیغات اقتدار را برای تخریب چشم پزشک دولت تدبیر و امید فعال کند.
رِئیس دولت تدبیر و امید، خود بر نقش این سه نفر به خوبی واقف بود و به همین دلیل آنها را پیام رسان "وضعیت سفید" در کشور نمود. اما بعید بنظر می رسد که روحانی از نقش بیست و سه میلیون نفری که او را در پاستور ابقا کرده اند، غافل باشد. در آن سوی معادله، اقتدارگرایان به سطحی ترین تحلیل درباره شکست خود رو آورده اند و بر این راهبرد پافشاری می کنند که با حذف این سه وزیر همراه دولت تدبیر و امید، از شکستهای آینده پیشگیری کنند. از خرداد 76 تا اردیبهشت 96 تمامیت خواهان دچار دگردیسی اساسی شده اند. ابتلا به پوپولیزم مبتذل تنها درد تمامیت خواهان نیست، این گروه آنقدر به بحران عادت نموده که آرامش کشور را بحرانی برای اقتدار خود می دانند. برخلاف سال 76 که نامزد تمامیت خواهان با خشوع شکست را پذیرا شد، نامزدهای پوپولیست تمامیت خواهان در سال 96 نه پیروزی رقیب را تبریک گفتند و نه منش متشخص ناطق در برخورد با رئیس جمهور منتخب را پیش گرفتند. سطحی نگری آنچنان در تار و پود جناح اقتدار تنیده شده است که نماد نسل جوان مدیران تمامیت خواه حتی نمی تواند فتاح کارآمد و کم هیاهو باشد. تمامیت خواهان آنچنان در سیاست هجومی غرق شده اند که مشعل مدیریت را به دست جوانانی همچون بذرپاش پر هیاهو و پر ایراد سپرده اند.
امروز تمامیت خواهان با واقعیت بیگانه اند. آنان تلاش می کنند با حمله به این سه همراه موفق دولت و معاون اول رئیس جمهور شکست را جبران کنند. هرچه در این مسیر مصمم تر می شوند، نا آشنایی و بیگانگی خود را با واقعیت امروز ایران بر ملا می سازند. چشم پوشیدن بر نقش بیست و چهار میلیون ایرانی که طومار آرزوهای تمامیت خواهان را در هم پیچیدند دلیلی قاطع بر بحران اندیشه در جناح تمامیت خواه است. گرچه نقش برخی از همراهان رئیس جمهور در به ثمر رسیدن این پیروزی چشمگیر بوده است اما هیچ عاملی به اندازه خروش جامعه مدنی ایران و عزم راسخ در نیت شکل گرفته در کشور بر اصلاحات تدریجی در پنبه کردن رشته آرزوهای تمامیت خواهان مؤثر نبوده است. در شرایطی که جامعه مدنی ایران بر ایستادن در زمین بازی و پیگیری تدریجی مطالبات خود اصرار دارد، جناح اقتدار هنوز درمان ناکامی خویش را در حذف مهره های رقیب می بیند. آن دسته از یاران جناح تمامیت خواه که در سال 76 به بیگانگی اقتدارگرایان با رای مردم آشنا شده بودند، امروز راه خود را از این جناح فاقد پشتوانه مردمی جدا کرده اند. در روزهای آینده هم میتوان شاهد جدایی بخش قابل توجهی از عقلای جناح اقتدار از مسیر پوپولیزم مبتذل بود اما نباید امیدوار بود که هسته اصلی تمامیت خواهان واقعیت جامعه مدنی ایران را باور کند.
محمود هادی پور دهشال