گروه فرهنگي – فخري سادات مسچي: ابراهيم گلستان هم به تاريخ پيوست، نويسندهاي که سالهاست دور از وطن زندگي ميکرد اما هيچ گاه فراموش نشد. نه تنها نوشتههايش ادامه پيدا کرد، که حاشيههاي زندگي اش همواره مورد توجه بود و انگار زندگي او بخشي از هنر و ادبيات معاصر را بازگو ميکرد! مهمترين نکته در زندگي اش هم مراوده او با فروغ فرخزاد بود، او را آخرين فردي ميدانند که با فروغ دمخور بوده است، او را تشويق به فيلم سازي ميکند و در اين راه همراه و همگام او بوده است. اين نزديکي با فروغ تا لحظه مرگ و تاثيري که اين دو بر زندگي و هنر يکديگر گذاشته اند باعث شده که هر گاه نام يکي ميآمد، بي اختيار نام دوميهم به ذهنها متبادر شود. روايتها از ارتباط اين دو بسيار است و بجز تاثير هنري، تاثيري که در زندگي و اطرافيان آنها گذاشته هم مزيد بر علت شده است. اما اين تنها حاشيه زندگي گلستان نبود، رفتار او به گونه اي بود که بسياري از نزديکانش هم از او رنجيده خاطر بودند. اما آيا اينها همه ارتباطي به هنر او دارد؟
به گزارش
مردم سالاری آنلاین ،گلستان فعاليت ادبي را با ترجمه داستانهايي از ارنست همينگوي و ويليام فاکنر آغاز کرد. «آذر، ماه آخر پاييز»، «شکار سايه»، «جوي و ديوار و تشنه»، «اسرار گنج درهي جني»، «مد و مه» و «خروس» از آثار داستاني اين نويسندهاند. داستانهاي او بدون شک اهميتي بسزا در تاريخ ادبيات ايران دارد. نوشتههاي او داراي سبکي خاص است و بسياري سبک نويسندگي وي را تأثير پذيرفته از داستانهاي کوتاه ارنست همينگوي ميدانند گرچه او تأثيرپذيري از هيچ نويسندهاي را نميپذيرد. همچنين وي از زمره نخستين نويسندگان معاصر ايراني معرفي ميشود که براي زبان داستاني و استفاده از نثر آهنگين در قالبهاي داستاني نوين، اهميت قائل شد و به آن پرداخت. از اين جهت نقش او در سير پيشرفت داستان معاصر فارسي قابل توجهاست.
حسن ميرعابديني نويسنده کتاب «صد سال داستان نويسي ايران»، گلستان را پيگيرترين دنبالهرو داستاننويسان آمريکايي در ايران ميداند. نخستين ترجمهها از اين دو نويسنده در زبان فارسي به قلم گلستان است و به نظر ميرعابديني، گلستان خصوصا در مجموعه «آذر، ماه آخر پاييز»، موفقيتهايي هم در بهکارگيري صناعت داستاننويسي فاکنر داشته است. اما خود گلستان عقيده داشت که از همينگوي فراتر رفته است. اما محمد قائد در باره سبک داستان نويسي گلستان ميگويد: «در نوشتههايش ريتم تصنعي و ويترينچيني بسيار به چشم ميآيد، اما برخي نوشتههايش (مانند «از راه و رفته و رفتار»، شرحي از سفر دانشآموزان ورزشکاران شيرازي به رامسر مقارن با سوم شهريور 20 که در انديشه و هنر چاپ شد) ميتواند براي آشنايي با سبکهاي نگارش مفيد باشد.»
از ديگر ويژگيهاي داستاننويسي گلستان، خلق مجموعه داستانهاي به هم مرتبط است. در حالي که چنين سبکي در غرب سابقه طولانيتري دارد، اين نوع داستاننويسي در ايران با گلستان آغاز ميشود اما نکته مهم در اين نوع آثار گلستان، خلق نوعي جديد از داستاننويسي است که در ادبيات کلاسيک ايران، مانند منطق الطير، ريشه دارد. اين نوع داستانها نه براساس درونمايه يا شخصيتهاي داستاني، بلکه براساس ساختارهاي مشابه به يکديگر مرتبط ميشوند. گلستان اما به جز داستان نويسي در زمينه عکاسي و سينما هم نقشي پررنگ داشته است. او که در جواني جذب حزب توده شده بود بعد از مدتي از اين حزب جدا ميشود و راي کار در اداره انتشارات شرکت نفت ايران و انگلستان به آبادان نقل مکان ميکند. وقتي ديلن تامس شاعر ولزي در سال 1951 براي نوشتن مطالب تبليغاتي براي شرکت نفت به آبادان رفت گلستان به عنوان مترجم او کار کرد. گلستان در اين اداره مدتي رمانهاي معروف جهان را براي نشريه روزانه اخبار هفته ترجمه ميکرد. او مدتي نيز دبير اين نشريه با تيراژ 25هزار نسخه بود. او همچنين در مجله انگليسي ديلي نيوز نيز کار ميکرد. گلستان تا سال 1333 در اين اداره کار کرد تا اين که با ايجاد دفتر کنسرسيوم بينالمللي نفت ايران او بخشي از امور تبليغاتي اين دفتر و روابط عموميآن را عهدهدار ميشود که منجر به توليد فيلم عکس و کتابچههاي تبليغاتي شد.
وي پس از سال 1336، استوديوي سينمايي خود را با نام «استوديو گلستان» تأسيس کرد و تعدادي فيلم مستند براي يکي از سازمانهاي شرکت نفت ساخت. يک آتش و موج و مرجان و خارا از اين جملهاند. به دليل اين همکاريها، عدهاي از روشنفکران آن دوره به وي لقب «گلستان نفتي» داده بودند. يکي از کساني هم که در برابر اين قضايا موضعگيري صريح کرد و گلستان را مورد تقبيح و شماتت قرار داد، جلال آل احمد بود. او ساختن فيلم تبليغاتي موج و مرجان و خارا را نمونهاي از رفتارهاي روشنفکران واداده ميدانست.
گلستان کارگردان دو فيلم داستاني با نامهاي خشت و آينه (1344) و اسرار گنج دره جني (1350) نيز هست. وي همچنين تهيهکننده فيلم خانه سياه است به کارگرداني فروغ فرخزاد بودهاست. او در سال 1340 براي فيلم يک آتش موفق به دريافت مدال برنز جشنواره فيلم کوتاه ونيز شد. اين جايزه، اولين جايزه بينالمللي براي يک کارگردان ايراني بهشمار ميرود.
با اين همه، گلستان بيشتر با فروغ شناخته ميشود. شايد اگر فروغ آنقدر زود نميمرد، اين حاشيهها وجود نداشت اما از آن زمان همه به دنبال جزئياتي از رابطه اين دو نفر بودند؛ برخي حتي مرگ فروغ را هم به او نسبت داده اند! گلستان نزديک به 60 سال بعد از فروغ زنده بود و در تمام اين مدت اين ماجراها تمام نشد. اخلاق خاص گلستان که بسياري آن را «تفرعن» ميدانند هم باعث شد که درباره او سخنان تندي بيان شود. اما او حاميان سفت و سختي هم داشت. با اين همه احمدرضا احمدي درباره او نوشته است: «با همه اتهاماتي که بر گلستان وارد آوردند و گفتند در برج عاج زندگي ميکند و آقاي محمود عنايت درباره چمن آفريقايي خانهاش مقاله نوشت، يا آن متن افتضاحآميز و رذيلانهاي که پرويز داريوش در مجله نگين درباره گلستان چاپ کرد و رذالت را تا آنجا پيش برد که به حريم خانوادگي گلستان هم تجاوز کرد او پاک پاک بود… گلستان تا امروز مورد حقد و حسد ديگران بودهاست. يکي از شاعران معاصر به من ميگفت: اين چه هنرمندي است که نه سيگار ميکشد، نه ترياک ميکشد، نه عرق ميخورد؟! اين بود قضاوت روشنفکران ما درباره او. در عوض گلستان نه به کسي باج ميداد و نه از کسي حساب ميبرد. چون پاکِ پاک بود.»
چندي پيش فيلمياز شاهرخ گلستان در فضاي مجازي پربازديد شد که درباره ابراهيم ميگفت: فيلميرا که من ساختم، او به نام خودش جا زد. کاري به کارش نداشتم، چون ارزشي برايش قائل نيستم. به نشظر ميرسد روابط همسر و فرزندان ابراهيم گلستان هم بسيار متاثر از رابطه او با فروغ بوده و بعد از آن شکل ديگري به خود گرفته است. کاوه گلستان پسر او از بزرگترين عکاسان خبري ايران بود که در عراق کشته شد. ليلي گلستان هم گالري دار نامدار و شناخته شده است. کاوه گفته است که رابطه پدرش و فروغ بد نبود اما «وقتي فروغ مرد همه چيز عوض شد... من و مادرم خيلي برايموان سخت بود که غم پدرم را تحمل کنيم. پدرم گويي در اين دنيا نيست... پدرم مثل آدمهاي خواب زده شده بود.. پدرم بعد از مرگ فروغ مرد!»
اما زندگي ابراهيم گلستان ظاهرا ادامه داشت و بخصوص اظهار نظرهاي او درباره افراد حاشيه ساز ميشد. او متولد 1301 بود و روز آخر مرداد 1402 درگذشت؛ عمري که طولاني بود اما گرفتار رابطه اي کوتاه با فروغ بود.