مخالفت با مذاکرات هسته ای و توافق برجام داستانی است که از روزهای آغاز دولت حسن روحانی آغاز شد. کاسبان تحریم که دوره پربرکتی را در دولت احمدی نژاد تجربه کرده بودند از همان روزهای اول مذاکرات فهمیدند که سفره شان در حال جمع شدن است. این احساس با توافق هسته ای موسوم به برجام به واقعیت رسید و البته این کاسبان که درآمد هنگفت خویش را از راه دلالی در دوران تحریم از دست می دانند شروع به تحریک همکاسه های خود و بعضی عناصر ساده لوح اما پرنفوذ کردند تا بتوانند مانع از اجرایی شدن برجام شوند و البته تا حدود زیادی هم به این نتیجه رسیدند. مجموع این افراد در فرهنگ سیاسی ایران به «دلواپسان» مشهور شدند؛ افرادی که در طول هشت سال گذشته از همه ظرفیت ها برای شکست مذاکرات، ناکارآمد جلوه دادن برجام و اجرایی نشدن آن و تضعیف روحیه تیم مذاکره کننده هسته ای به کار بردند. عموم این جماعت با پایان دولت حسن روحانی، دیگر چندان انگیزه ای برای ادامه این مسیر ندارند. بعضی از دلواپسان این روزها از لزوم مذاکرات و احیای برجام سخن می گویند! بعضی دیگر سکوت کرده اند ولی افراد و رسانه هایی مثل روزنامه کیهان هستند که همچنان بر مواضع سابقشان پافشاری می کنند.
این روزنامه که زمانی مواضعش با مواضع عناصر رژیم صهیونیستی در مخالفت با برجام یکی شده بود و همچنین پاره کردن برجام توسط ترامپ را تنها کار درست رئیس جمهور سابق آمریکا می دانستند، در هفته گذشته به بهانه مرور مطبوعات، یکبار دیگر دست به تحریف تاریخ و تمسخر تیم مذاکره کننده ایران در دوران برجام پرداخت و داستانی مجعول را که در محافل و رسانه های غیر رسمی دلواپسان بیان می شد، نقل کرده است، موضوعی درباره فریب خوردن عباس عراقچی مذاکره کننده ارشد ایران از وندی شرمن! نوشته کیهان در این خصوص چنین است: «وندی شرمن، مذاکرهکننده آمریکایی در کتاب خاطراتش آورده که در بخشی از مذاکره کشورش خواستهای داشته که نمیتوانسته آن را به طرف ایرانی بقبولاند و همین کار را مشکل کرده بود. تا اینکه وندی شرمن با نشان دادن عکس نوه اش که تازه به دنیا آمده بود و ریختن چند قطره اشک باعث میشود عراقچی خواسته طرف مقابل را قبول کند. از نگاه اصلاحطلبان این همان دیپلماتهای مسلط به رموز و فنون مذاکره هستند.» (کیهان، روز چهارشنبه 31 شهریور)
این موضوع را گاهی افرادی نقل می کردند که جتی نمی دانستند وندی شرمن خانم است و از فریب خوردن آقای عراقچی از آقای شرمن حکایت می کردند! بر آنها لبته حرجی نبود ولی وقتی روزنامه کیهان این جکایت را نقل کند باید به اوضاع و احوال این روزنامه قدیمی تاسف خورد که چطور در دست عده ای بی کفایت و مغرض افتاده است.
بهرحال این نوشته کیهان ، باعث شد که سید عباس عراقچی معاون شایسته محمدجواد ظریف دست به قلم شود و جوابیه ای را به این ادعای کیهان بدهد که چندان معلوم نیست توسط این روزنامه منتشر شود؛ اما شاید برای ناظران بی طرف و افرادی که عقل و انصافشان بر تفکر بسته جناحی شان غلبه دارد، یکبار دیگر اوج تخریب و ناجوانمردی جناحی مخالفان تیم مذاکره کننده هسته ای را نشان دهد.
عراقچی در جوابیه خود با اشاره به آنچه کیهان نوشته، توضیح داده است: « این داستان چند سالی است که توسط افراد مختلف و رسانه ای گوناگون مرتبا تکرار می شود. اینجانب برای جلوگیری از ایجاد حواشی برای مسئولیت و ماموریتی که در وزارت امور خارجه به عهده داشتم همواره سکوت را ترجیح می دادم، اما اکنون که فراغ بالی دارم، چند نکته را توضیح می دهم:
١- اینجانب هیچ گاه در مورد تخصص کاری خود در وزارت امور خارجه ادعایی نداشته ام، اما اگر قرار است در این مورد قضاوتی صورت گیرد شایسته است که مستند آن ادعاهای یک دیپلمات کهنه کار آمریکایی، که قرار است به هر قول و فعل آنها بی اعتماد باشیم، نباشد.
٢- جای تعجب دارد که ادعای یک دیپلمات آمریکایی مورد پذیرش واقع می شود و از آن به عنوان مستمسکی برای تمسخر دیپلمات جمهوری اسلامی، یا حداقل یک برادر دینی، استفاده می شود. مگر اصل بر این نیست که آمریکاییها حیله گر و غیرقابل اعتماد هستند؟ چطور شده است که نوشته های آنان مرجع قضاوت در مورد سربازان خط مقدم شما شده است؟ چطور شده است که در شب های مقدس ماه مبارک رمضان فردی که لباس روحانیت دارد در سیمای جمهوری اسلامی کتاب شرمن را سر دست بلند می کند و به جمله جمله آن استناد می کنند تا ثابت کند عراقچی به آمریکایی ها اعتماد کرده است؟!!
٣- اگر به خانم شرمن اعتماد دارید حداقل ادعای او را از کتاب خاطراتش درست و کامل نقل کنید: "عراقچی پیش از آنکه به چارچوب قطعنامه بپردازد، گفت که نکته دیگری هست که میخواهد بر سر آن بحث کند. او نکتهای را که پیشتر بر سر آن توافق شده بود به چالش کشید. این یکی از ویژگیهای ثابت شیوه مذاکره ایرانیها بود. همین که به نظر میرسید اجماع واقع شده، آنها ناگهان چیزی را پیش میکشیدند و باز اوضاع را به هم میریختند. منطقشان این بود که ما چیزی را که شما میخواستید دادیم، حالا یکی از چیزهایی را که ما میخواستیم و شما برداشته بودید، به ما بدهید. اما در آن لحظه من صبرم به سر رسیده بود. درست در لحظهای که در آستانه توافق قرار داشتیم، خطر این وجود داشت که همه چیز از دست برود. با توجه به آنچه خارج از این جلسه ممکن بود رخ دهد و تمام زحماتی که ما کشیده بودیم، این حرکت او برای من دیوانهکننده بود. من جواب دادم: عباس، کافی است. شما همیشه بیشتر میخواهید. ما اینجا هستیم، در حالی که از مهلت مقرر عبور کردهایم و کنگره بهزودی به تعطیلات میرود. من میشنیدم که دارم داد میزنم. در آن موقع ناراحتی من از تمایل ایرانیها به بازیهای تاکتیکی داشت زیاد میشد و برخلاف ارادهام، اشک در چشمانم در حال جمع شدن بود. این اولینباری نبود که چنین چیزی برای من پیش میآمد، اما این قطعا نامناسبترین زمان بود. من نفهمیدم که چه زمانی در درونم احساساتم به هم ریخت و در وضعیت گریه و خشم قرار گرفتم. در هر صورت، کار دیگری از من برنمیآمد، جز آنکه اشکهایم را نادیده بگیرم و ادامه دهم. من به ایرانیها کلافگیام را توضیح دادم و اینکه چگونه تاکتیکهای آنها برنامههای زندگیام را بههم ریخته است و گفتم: من دیگر نمیدانم چه کنم، اما مهمتر از همه، شما دارید تمام زحماتمان را به خطر میاندازید. پس از سکوت طولانیمدت، عراقچی نکتهای را که به آن اعتراض کرده بود پس گرفت. اشکهای من به او نشان داد که دیگر چیزی برای دادن به آنها وجود ندارد و ما پس از آن توانستیم بر سر لحن قطعنامه سازمان ملل به توافق برسیم."
۴- اما ماجرای دقیق تر و صحیح تر در جلد پنجم کتاب راز سر به مهر آمده است: "حدود بیستم تیر 1394ش، بود. ۲۵ روز بود که در هتل کوبورگ زندانی بودیم. دوسال ونیم مذاکرات فشرده به لحظات نفسگیر پایانی رسیده بود، میزان خواب شبانه به حدود یک ساعت محدود گشته بود. صدها میلیون انسان در دنیا نظارهگر بودند و هشتاد میلیون ایرانی دل نگران و چشم انتظار... . موضوع مذاکره اکنون دیگر قطعنامه شورای امنیت بود. یکی از مهمترین اسناد تاریخ ایران داشت رقم میخورد. در مذاکرات قطعنامۀ ۲۲۳۱ آمریکا pen holder بود، ابتدا با ما مذاکره می کرد و بعد نزد بقیه مذاکرهکنندگان می رفت و با آنها مذاکره می کرد و تأییدیه آنها را می گرفت.
این یکی از اتفاقات نادر در تاریخ شورای امنیت بود که برای نوشتن قطعنامه با کشوری که خود موضوع قطعنامه است (ایران) مذاکره کنند. بند به بند، سطر به سطر، و کلمه به کلمه با ما مذاکره و توافق می شد و این کار آسانی نبود. تقریبا هر عبارتی، اگر نگوییم هر کلمهای، موضوع یک دعوا بود. اعصاب ها متشنج بود و صداها مرتباً بالا و پایین میرفت. ... حفظ آرامش در آن لحظات سختترین کار دنیا است. آنچه از قطعنامه جدید میخواستیم را گرفته بودیم: خروج از فصل هفت شورای امنیت، پذیرش غنیسازی توسط ایران، فروپاشی رژیم تحریم بینالمللی علیه ایران، لغو شش قطعنامه گذشته و به خصوص قطعنامه خطرناک۱۹۲۹، غیرالزامی شدن محدودیتهای موشکی، لغو تحریم های تسلیحاتی پس از پنج سال و ... پاراگرافهای اصلی توافق شده بود و بنیان قطعنامه جدید طبق خواستههای ما بسته شده بود. چند موضوع جزئی نگارشی مانده بود که در مورد آنها مذاکره می کردیم. در مورد یکی از موضوعات کوچکی که باقی مانده بود، خانم شرمن توضیحات زیادی داد و به من گفت قبول دارید؟ من گفتم «بله، ولی یک نکته کوچک وجود دارد». این عبارتِ «بله، ولی ...» که زیاد از طرف ما گفته می شد حسابی طرف های مقابل را کلافه می کرد. بعضی مواقع روی بخش «ولی...» که قسمت فرعی موضوع بود، روزها و ساعت ها مذاکره می کردیم. این بار خانم شرمن دیگر کلافه شد. کارد به استخوانش رسیده و صبری باقی نمانده بود. در طول مذاکرات هر صدایی که کسی بالا برد صدای ما بالاتر رفت اما این نوبت شرمن دیگر طاقت نیاورد. بغض کرد و گریست. سپس گفت: «ما راه طولانی آمده ایم و شما دارید سر یک مسئله بیارزش نگارشی همه چیز را خراب می کنی». گفتم ولی این یک نکته کوچک است، شرمن گفت: «مشکل ما این گیردادنهای مدام شما است». در میان گریه گفت «شما همیشه بیشتر می خواهید». راست می گفت. او بیش از آنچه فکر میکرد کوتاه آمده بود و اکنون مستاصل شده بود. موضوع مورد بحث اهمیت چندانی نداشت، یک راهحل میانه پیشنهاد کردم و او هم سریع پذیرفت و جلو رفتیم."
۵- و بالاخره، اگر نهایتا حرف شرمن را باور می کنید چرا از خودتان سوال نمی کنید که دیپلمات جمهوری اسلامی چه بر سر معاون وزیر امور خارجه آمریکا و مذاکره کننده ارشد آن کشور آورد که او را به گریه انداخت؟ ادعاهای شرمن برای توجیه گریه کردن خود در هنگام مذاکرات است چون می دانست که ما روزی آن را در کتاب خاطرات برجام خواهیم آورد، که آورده ایم. اگر فکر می کنید تاکتیک بوده آیا حتی یک مورد در تاریخ سراغ دارید که عالی رتبه ترین دیپلمات آمریکایی برای رسیدن به خواسته اش گریه کرده باشد؟ یک مورد دیگر نمونه بیاورید که یک دیپلمات آمریکایی، چه رسد به مذاکره کننده ارشد آنها و معاون وزارت امور خارجه شان، در مذاکره گریه کرده باشد.
خانم شرمن یک فرد معمولی نیست، او مذاکره کننده ارشد ایالات متحده آمریکا است. تعبیر درست آن است که بگویید دیپلمات پرورش یافته ی مکتب امام و رهبری طرف آمریکایی خود را در یک مذاکره سخت و طولانی چنان در استیصال قرار داد که نهایتا او را به گریه وادار کرد.»
عراقچی در پایان به کیهان نوشته که «اگر صلاح دانستید متن فوق را جهت آگاهی خوانندگان خود به چاپ برسانید»؛ در این جمله آخر نیز واقعیتی نهفته است: اینکه واقعا اگر این روزنامه دنبال آگاه کردن خوانندگان خود بود از اول واقعیت را قلب نمی کرد؛ و اگر بنا باشد این نوع جوابیه ها در کیهان چاپ شود دیگر کیهان در مقابل اندک خوانندگان خود نیز آبرویی نخواهد داشت.
محمدحسین روانبخش