نمایشگاهی از آثار نقاشی محمدرضا عباسی با عنوان « دوشیزه جهان MissWorld» از 24 آبان تا هشتم آذرماه در گالری موسسه هوم واقع در خیابان چهارم قائم مقام فراهانی در حال برگزاری است. محمدرضا عباسی در آثار این مجموعه به مدد ارجاعات برون متنی از عناصر ناهمگون مخاطب خود را از صرف مشاهده و مواجهه با نقاشی به نظرورزی درباره نیمی از هویت انسانی دعوت میکند.
یکی از مؤلفههای اصلی و مشترک در آثار این مجموعه ترجیح فیگور برای بیان وضعیت و چینش ارجاعات درون متنی و برون متنی است؛ فیگوراتیو به بیان دیگر توضیحی از تاثیرپذیری و همچنین، پرسش از من متعین شده توسط برساختهای اجتماعی و تعین بخشی است که البته در سه وجه استفاده و انتخاب رنگهای اصلی، چندوجهی بودن نشانگان و نمادهای مورد استفاده و تاکید رویهاشور، دایره و حلقه در چند معنای قابل تمایز برای یادآوری وجه منفی و تقلیل واقعیت زندگی انسانی به نمایش براساس روند رشد سرمایه است.
نقاش با گزینش حلقههای عمودی در وضعیت نشستن یا ایستادن به نوعی «تعین بخشی مذکر Male Eliminated» را یادآوری میکند و افزون بر این، استفاده از پرنده نیز با دو وجه از بینامتنیت به خوانش آثار او کمک میکند: حضور شانه بسر در نقاشیهای عباسی از یک منظر به مدد میراث فرهنگ و ادبیات اروپایی و غربی او را در رمزگان مذکر قرار میدهد و همزمان در برخی آثار از همین نمایشگاه با ارجاع برون متنی به هدهد در منطق الطیر، موضع نظرورزی و مداقه در وضعیت را به مخاطب اهداء میکند. وی افزون بر هدهد، لاک پشت را نیز به مثابه یادآوری تاریخ مندی مساله در کنار کاراکترها قرار میدهد.
البته ارجاع نخستین در استیتمنت نمایشگاه به آراء کریستوا درباب نشانه شناسی و نیز تقدم بینامتنیت بر فرهنگها به مخاطب کمک میکند تا مسائل مورد اشاره در هریک از تابلوها را بیشتر از مردانه یا زنانه فهمیدن، انسانی ببیند و هنرمند نیز با کاربست عناصر ناهنگون و مفاهیمی که ذیل فرهنگها و کلانروایتها ممکن است با تفاسیر حتی متضاد فهمیده شود مجال تأمل بیشتری برای مخاطب تمهید میکند.
هم نشینی عناصر ناهمگون و آمیزش نمادها برای فهم مساله از نگاهی تازه را به طور مشخص میتوان در تابلویی از این مجموعه مرور کرد که با استفاده محو از تصویر «مرلین مونرو» در پس زمینه نقاشی به مثابه یادآوری مسیر کالایی شدن مناسبات جنسیتی طی چند دهه با تقدم الگوسازی ستارههایهالیوود پس زمینه و بگراند متناسب را برای فهم مساله تمهید میکند و درعین حال، استفاده رنگ روشن برای تصویر محو مونرو در آسمان به مثابه نوعی بت وارگی " کلان-روایت Macro-narrative " و برساخت اجتماعی آن پرسش از سوژه را به تمامیساحت زندگی اجتماعی تسری میدهد. در کنار تصویر محو مونرو، دو استعاره با رنگ قرمز اغراق شده شامل کفش پاشنه بلند و کیف زنانه المانهایی هستند که مصرفی شدن و غیرطبیعی بودن وضعیت را نمایان میکنند. استفاده از چوب لباسی که کیف زنانه با رنگ قرمز تند به آن آویخته شده و علامت «V» برای اشاره به دستی خارج از متن نقاشی که روی کیف خرید حک شده و نسبت به رنگ قرمز به کار رفته برای کیف زنانه با تمام ارجاعات اروتیک و الکترا نوعی آگاهی متفاوت نسبت به شروع و فرجام مناسبات را یادآوری میکند. آگاهی نسبی یا ناآگاهی سوژه نسبت به ماهیت علامت استیلا روی کیف خرید میتواند در میمیک و فرم چهره او مرور شود .
به صورت همزمان استفاده نمادین از هدهد که روی چوب لباسی نشسته و نوع مواجهه اش با وضعیت در خط نگاه به سمت نامعلوم و در واقع تمام منظره حالت پرسشگری و حیرت را القاء میکند و نهایتا ترسیم دختر جوانی که در حالت قربانی خم شده و با فلس ماهی پوشیده شده، میتواند همچون ارجاعی به آیات 23 و 24 سوره مبارکه نمل و خبر هدهد از پرستش خورشید و ذبح فرزندان در آیین خورشیدپرستی سرزمین سبأ را تداعی کنند: « إِنّي وَجَدتُ إمرأَةً تَملِکُهُم وَ أُوتِیَت مِن کُلِّ شَيءٍ وَ لَهَا عَرشٌ عَظِیمٌ * وَجَدتُهَا وَ قَومَهَا یَسجُدُونَ لِلشَّمسِ مِن دُونِ اللهِ وَ زَیَّنَ لَهُمُ ألشَّیطَانُ أَعمَالَهُم فَصَّدَّهُم عَنِ ألسَّبِیلِ فَهُم لَایَهتَدُونَ ». شاید این تابلو خاص ترین اثر در نمایشگاه باشد که افزون بر ارزش هنری و تکنیک، پرسش قرآنی «أَفَلا تَعقِلوُن» را نیز به اعتبار معاصر بودن در ذهن مخاطب برجسته میکند.
یکی از نقاط قوت آثار این هنرمند، درک درست از مسائل تولید و زنجیره انباشت سرمایه در جامعه مدرن است که در گزینش رنگهای معاصر و نسبت کنتراست وهارمونی میان رنگها مواجهه درستی با واقعیت و ابعاد آن را در نمادسازی آثار بروز یافته است. این ادراک به عباسی کمک کرده تا تاثیرات متقابل هدف گذاری فروش و رشد پولی و مالی در الگوی زیست و تعین بخشی مصرف کننده و مصرف شونده در توسعه نئولیبرال را بهتر ببیند و از جمله، اشارات او به رابطه متقابل و معنادار کالایی شدن جنسیت با خلق ارزش افزوده در بازارهای پولی و مالی در یک مسیر مجزا از بازار کار و مناسبات تولید به خلق چند اثر بی نظیر منتهی شده است.
اشاره به نسخه اجماع واشنگتنی برای موتور محرکه ساختن از مناسبات کالایی زن و مرد در زمینه تغییر انگیزش نیروی کار از مطالبه بهره مندی و سندیکالیسم هدفمند البته در یکی از آثار مجموعه حاضر نیز با تاکید روی قرار گرفتن پیکره چند زن روی پایههای فروشگاهی و المانهای مرتبط با جهت مندی مذکر -از جمله گزینش رنگ قرمز برای کفش- به طور خاص وضعیت برندها و بازار در قالبریزی هویت زن را یادآور میشود. حالت چهره کاراکترها تعلیق میان ورود یا عدم ورود به جامعه را تداعی میکند و گویی آنها خود نیز هویت فروشگاه را پیدا کرده و با انصراف از هویت انسانی خود پذیرفته اند که باید برای ورود به زندگی و جامعه چیزی برای عرضه کردن داشته باشند!
«یک اثر وقتی بناست شاکله اش شکل بگیرد یک فضا و یک ایده در ذهن نقاش هست که حالا ممکن است به یک بیان از مفاهیم مشخصی مرتبط بشود و یا ارجاع داشته باشد و چیزی که میتواند ایده یا فضا و جهت مشترک آثار این مجموعه و بخصوص تابلوی فروشگاه باشد یک معنایی از «نمود و نمایشی بودن showing» را بیان میکند که برای مثال، انسان و نیمی از جامعه و هویت انسانی را به مثابه فروشگاه برندها تصور میکند و ذیل این تداعی، عناصر و المانهایی که در فروشگاه قرار دارد و همگی قابل خرید و فروش هستند و از جمله، قفس و چیدمان عناصر مشخصی مثل کفش و یا چوب لباسی منطق حاکمیت منطق عرضه و تقاضا را نشان میدهد. اشاره هریک از عناصر به نیرو و برداشت مورد تایید جنس مذکر در این اثر مرور میشوند و سیطره طلبی و استیلایی که گفتمانها در پوشش دادن نوعی جهت گیری مشخص و موجه جلوه دادن تسلط مذکر بر مونث به این سو تمایل پیدا میکنند تا فقط روند قیمت گذاری بر نیمی از جمعیت بشری را توجیه کنند!».
این بخشی از روایت محمدرضا عباسی درباره تابلوی زنان در فروشگاه است که البته ترجیح داده نه برای این اثر و نه دیگر کارهای خود اسم جداگانه و متمایز انتخاب نکند.
از دیگر آثار درخشان و تامل برانگیز مجموعه باید به طرح قرینه نشستن دو دختر با حالت محکوم نیز اشاره کرد: حلقه ای بودن نقاشی و وجه مسلط دایره و حلقه بر سوژه نشانه و بازگویی از فضای منفی هست که سوژه را گویی در موضع محکوم شدن قرار داده است. نحوه نشستن و میمیک چهره سوژه به نوعی جنس دوم بودن را بازگو میکند و دلالت متن بر نوع تاثیرپذیری است. افزون بر اینها گزینش زمینه سبز فسفری به صورت توأمان هم تحرک، شاد بودن و بالاخره پذیرش الگوی خارج از خود توسط سوژه است و شاید مفهوم « قیمتِ شاملِ همه چیز Tout Compris» را هم تداعی میکند. پذیرش همین قیمت گذاری در واقع دختر را چون متهم بازداشت شده و دست بند خورده از پشت سر، روی زمین نشانده است در حالی که با 45 درجه چرخش گردن به پشت سر مینگرد. دو کفش قرمز رنگ و جیغ با تداعی فاصله و نزدیک تر بودن به مخاطب در فضای اثر حجمی معادل سوژه انسانی پیدا کرده اند تا مسلط شدن دو کفش، به نوعی همسانی قالب ریزی اجتماعی و قیمت گذاری را نیز در یک ارتباط معنادار و متقابل یادآوری کنند.
نهایتا واضح ترین بیان درباره عدم خودآگاهی سوژه از کلیشه تحمیل شده به خود را میتوان در اثری از این مجموعه دید که با تمرکز روی خلصه دخترنوجوان حین سیگار کشیدن و موسیقی ریتم تند چند نقطه نظر را برابر والدین و معلمان دغدغه مند قرار میدهد: نوع نشستن دختر در حال گوش دادن موسیقی با چشمان بسته و رنگ خاکستری مسلط و بعلاوه، برکندن از فضایی که برای او نامطلوب بوده با هدست یادآوری شده است. در این تابلو، وجه غالب ارجاعات به الکترا نوع مواجهه ایست که سوژه با برساخت بیرونی دارد و ترجیح میدهد به جای اندیشیدن به اینکه چه عامل یا عواملی او را منفعل و تحت انقیاد قرار داده با دخانیات و یک موسیقی ریتم تند از واقعیت خارج شود. ناآگاهی از واقعیت و زمینه آن در شکلی بروز پیدا میکند که در زمینه و پشت سر کاراکتر اصلی گروهی از دختران همسن او را میبینیم که گویی در زمان تعطیلات هستند و در بیگانگی با متن، در رنگ خاکستری و محوتر دیده میشوند.