شهردارِ تهران، پیروز حناچی، از طرحی با نامِ احیای چنارهای خیابان ولیعصر (عج) خبر داده و گفته است که در این راستا ۱۱۰۰ درختِ چنارِ ۸ تا ۱۲ ساله از پارکوی تا میدانِ راهآهن کاشته خواهد شد. او همچنین گفته که سالِ گذشته ۷۴۰ درختِ چنارِ دیگر در این خیابان کاشته شده است.
به گزارشِ «مردمسالاری آنلاین»، در این طرح، نخست جانمایی برای کاشت و سپس از میان برداشتنِ تنه و ریشههای آلوده انجام میگیرد، تا پس از آن، گودالهایی در ابعادِ یک و نیم متر کنده شده، و پس از گندزداییِ جای کاشت، خاکریزی و کاشتِ نهال تازه انجام گیرد.
درختهای خیابانِ ولیعصر به روایتِ عبدالله مستوفی
عبدالله مستوفی که از خاندانِ مستوفیان یا دفترداران بود جزء نخستین دانشآموختگانِ مدرسهی سیاسی و از دولتمردانِ روزگارِ قاجار و پهلوی به شمار میرفت. او کارِ خویش را با کارمندی در وزارتِ امورِ خارجه در سفارتِ ایران در پترزبورگِ روسیه آغاز کرد و سپس رئیسِ نانِ تهران شد. پس از برافتادنِ قاجار، چندی استاندارِ آذربایجان بود و پس از آن رئیسِ ادارهی کلِ ثبتِ اسناد و املاکِ کشور شد.
مهمترین نوشتهی مستوفی کتابی است سه جلدی به نامِ «شرحِ زندگانیِ من (تاریخِ اجتماعی و اداریِ دورهی قاجاریه)» که انتشاراتِ زوار در تهران منتشر کرده است و یکی از نمونههای ماندگارِ زندگینامهنویسی در زبانِ فارسی به شمار میرود. این کتاب که تصویرِ زندگیِ ایرانیانِ دورانِ قاجار است به زبانی ساده و روان نوشته شده و آینهای در برابرِ ایرانیانِ امروزی میگذارد تا بدانند پدران و مادرانشان در آن دوران چگونه زندگی میکردند.
مستوفی که خود از شاهدانِ زندهی دگرگونیهای گستردهی تهران و ساختوسازهای تازه در این شهر، با روی کار آمدن سلسهی تازه، بود در بخشی به نامِ «شهرداریِ تهران در زمانِ رضاشاهِ پهلوی» به «درختکاری» تهران پرداخته و دربارهی چگونگیِ ساختِ خیابانِ ولیعصر و کاشتِ چنار در آن چنین نوشته است: «دیگر از کارهای خوبِ شهرداریهای دورهی رضاشاه درختکاریِ خیابانها است. خیابانهای قدیم عرض و طول و پیاده و سوارهرو نداشت که در آنها درختی کاشته شود. بر فرض اگر خیابانی مثلِ خیابانِ دروازهی دوشانتپه (ژاله) و امیریه نسبتا عریض هم بود، آبی نبود که منظما به درختی بدهند. بر فرضِ آنکه پارهای از صاحبخانهها عنایتی مبذول میداشتند و درختی میکاشتند، شاگردِ خرکدارها که برای راندنِ خرهای خود حاجت به چوبدستی داشتند یا بچههای ولگرد که میخواستند اسبِ چوبی سوار شوند نهالهای کاشتهی صاحبخانه را نمیگذاشتند بزرگ شود. بر فرض اینکه از صد تا صاحبخانه یکی به درختکاری در حریمِ خانهی خود اقدام میکرد و از صد تا درختِ کاشتهی او یکی سایهافکن میشد، تازه گرفتارِ تطاول و تعدیِ سپورهای دورهی مشروطه میگردید که تسمه از گردهی آنها کشیده، درختهای سایهافکن را به هیزم تبدیل میکردند.
رضاشاه پهلوی عنایتِ خاصی به درختکاری داشت. هر سال در فصلِ بهار بلدیه (شهرداری) مکلف بود آنچه از درختهای کاشتهی سالِ قبل، به واسطهی بیتوجهی رفتگرها خشک شده بود، واکاوند و سالی نبود که در دو سه تا از خیابانهای عقب مانده، یا جدیدالاحداث، درختکاریِ اولیه صورت نگیرد. این درختکاری به خیابانهای خارجِ شهر هم رسید. دو خیابان از تهران به شمیران که یکی به سعدآباد و دیگری به تجریش میرود و در سرِ پل به هم میپیوندد در طرفینِ دو نهر، تنکدرز (یکسره)، درختکاری شد. مخصوصا خیابان پهلوی که به فاصلهی هر دو متر یک درختِ چنار و به علاوه در بینِ هر دو چنار یک بوته گلِ سرخ هم کاشتند. مواظبتِ این پادشاه، در این امر به قدری بود که، در زمستانِ ۱۳۱۹، امر داد بلدیه پای درختهای خیابانِ پهلوی را از سمتِ بیرونِ نهر به عمقِ یک متر و نیم گودبرداری و با کامیون از تهران کود حمل و کَندهها را پر کردند» (شرحِ زندگانیِ من، جلدِ سوم، انتشاراتِ زوار، ۱۳۸۸، صفحههای ۲۴۳ و ۲۴۴).
مستوفی همچنین روایت میکند که پس از تبعیدِ رضاشاه درختهای چنارِ این خیابان رو به خشک شدن رفتهاند و مهمترین علتِ آن نیز سوءِ مدیریت در آبیاریِ این چنارها و قطعِ آنها به دستِ رفتگرهای شهرداری برای درست کردنِ آتش بوده است. او در اینباره نوشته: «درختهای خیابانِ پهلوی و شمیران دارد خشک میشود. به عقیدهی من قسمتِ مهم این از عدمِ مواظبتِ شهرداری و بالاختصاص تسمهکشیِ رفتگرها از گردهی درختها است، والا چنار همین که ریشه بند کرد آبِ زیادی نمیخواهد و با سالی دو سه آب که در تابستان گیرش بیاید زنده و برومند میماند. رضاشاه استخرِ بزرگی که در اراضیِ بایرِ شرقِ خیابانِ پهلوی، بین محمودیه تجریش، پیکنی کرد، و از ۲۰ شهریورِ ۱۳۲۰ کار نیمهتمام مانده است برای آبیاری همین خیابان بوده است. شهرداری باید آن استخر را تمام کند تا بهانهی رفتگرها برای هیزم کردنِ چنارهای این خیابانِ زیبا از بین برود. زیرا هر یک از این درختها خشک شود عمل آوردنِ عوضِ آن شاهِ دقیقِ فعالی مثلِ رضاشاه لازم دارد که جایش خالی است» (شرحِ زندگانیِ من، جلدِ سوم، انتشاراتِ زوار، ۱۳۸۸، صفحههای ۲۴۵).
شهردارِ کنونیِ تهران بر این باور است که از ۲۴ هزار چناری که در سالِ ۱۳۱۸ کاشته شده ۱۵ هزار اصلهی آن بر جای مانده است، هرچند گزارشهایی دیگر این شمار را بسیار کمتر و در حدودِ ۱۱ هزار درخت برآورد کردهاند.