انتشار دومین بخش گفتگوی آیت الله موسوی خویینی با خبرگزاری جمهوری اسلامی درباره آیت الله هاشمی رفسنجانی، بازتاب گسترده ای یافته است. به گزارش
مردم سالاری آنلاین، این که موسوی خویینی کمتر حاضر به گفتگو با رسانه هاست این گفتگو را مورد توجه قرار می داد اما سخنان متفاوت وی درباره هاشمی، آن هم در روزهایی که همه سعی می کنند در تعریف و تمجید از هاشمی گوی سبقت را از هم بربایند، باعث شد بلافاصله بعد از انتشار آن، موضع گیری های مختلفی درباره آن شنیده شود و کار به جایی رسید که حتی اسدالله بادامچیان هم به دفاع از هاشمی پرداخت! درباره سخنان موسوی خویینی و واکنش های به آن می توان به چند نکته اشاره کرد:
1-«آقای هاشمی هیچ وقت در عمرش در خط اعتدال نبود»؛ این جمله کلیدی موسوی خویینی در این گفتگو بود. به نظرم تنها تفاوت این نظر موسوی خویینی با عموم نیروهای سیاسی و صاحب نظران در این است که او هاشمی را در «همه عمر» خارج از خط اعتدال می داند. جز خانواده هاشمی و نزدیکانشان که هاشمی را در همه عمر در خط اعتدال می دانند، باید گفت که دیگران؛ از چپ و راست و اصلاح طلب و اصولگرا و تندرو و کندرو، هاشمی را فقط در برهه هایی از عمرش در خط اعتدال می دانند. اصولگرایان تندرو او را نهایتا تا سال 1370 در خط اعتدال می دانند، اصولگرایان سنتی او را تا سال 1376 در خط اعتدال می دانند و تازه به دوران رسیده هایشان که سنشان به انقلاب و خاطراتشان به دهه های 60 و 70 قد نمی دهد، او را از سال 1384 خارج از خط اعتدال و از رفوزه های سال 1388 به بعد می دانند! از این سو اصلاح طلبان هم عموما هاشمی را بعد از سال 1384 یا 1388 در خط اعتدال می دانند. کافیست فقط سری به آرشیو روزنامه های سال 84 بزنیم و ببینیم که تا قبل از برگزاری انتخابات سال 84 نظر عموم اصلاح طلبان راجع به او چه بود؟ اما خطر احمدی نژاد که جدی شد، اصلاح طلبان مجبور شدند زیر علم هاشمی بیایند تا شاید خطر پوپولیسم احمدی نژاد برطرف شود؛ که نشد! از آن زمان از نظر اصلاح طلبان هاشمی کم کم به خط اعتدال برگشت. اما آیا واقعا هاشمی در خط اعتدال آمده بود؟
به نظر نگارنده بررسی رفتار هاشمی در سالهای بعداز 1388 نشان می دهد که او در خط اعتدال نبوده است ؛ و این عدم اعتدال در بسیاری از رفتارهای او دیده می شود : اینکه بعد از مناظره های انتخاباتی حتی یک اعتراض خشک و خالی هم به احمدی نژاد نکرد و فقط سعی کرد در مرقد امام (15 خرداد 1388 ) به احمدی نژاد نامه ای بدهد، نشان از اعتدال نیست. رفتارهای او در قبال فحاشی به دخترش هم اعتدالی نبود، عدم اعتراضش به رد صلاحیت در انتخابات 1392 هم دور از اعتدال بود؛ اگر چه همه این رفتارها کاملا از پختگی سیاسی برخوردار بود اما هر رفتار پخته سیاسی الزاما اعتدالی نیست. با این حال خصلت مرده پرستی ایرانیان، باعث شده که حتی این رفتارهای منفعلانه و دور از اعتدال هاشمی را چنان جلوه دهند که گویی هاشمی، قهرمانی بزرگ بوده که اگر به دخترش فحش هم رکیک می دادند، سکوت می کرد!
2-نکته دوم اعتراض به موسوی خویینی، این است که چرا در زمان حیات هاشمی این سخنان را نگفته است؟! این سخن، پاسخگویی به سخنان موسوی خویینی نیست بلکه «نیت خوانی» است. اصلاح طلبان سالها است گرفتار این معضل هستند که هر حرف و سخنشان را با نیت خوانی پاسخ می دهند. مثلا هر انتقادی که اصلاح طلبان می کنند فورا به تلاش برای براندازی متهم می شوند. عجیب است که حالا در مقابل سخنان موسوی خویینی به همین حربه متوسل شده اند!
3-در گفتگوی موسوی خویینی، بخش هایی هست که کمتر به آن پرداخته شده و سعی شده که دیده نشود. مهمترین آن، این سخن است که «نه فقط آقای هاشمی، هر کسی در هر زمانی و به هر شکلی. همهمان قانون را رعایت نکردیم و برایش توجیه آوردیم؛ گاهی گفتیم انقلاب است، گاهی گفتیم اسلام زیر و رو میشود. این در حافظه مردم جمع شده است و بیاعتمادی امروز مردم به مسئولان را شکل داده است». در واقع اگرچه موضوع این گفتگو هاشمی بوده اما موسوی خویینی، در واقع انتقاد را به همه و از جمله خودش می داند. واقعا چرا این بخش گفتگو دیده نمی شود یا در مورد آن سخن گفته نمی شود؟ جالب است که صادق زیباکلام که منتقد این گفتگو است، همین حرفهای موسوی خویینی ها را به نوعی دیگر می گوید اما متوجه نیست که دارد حرفهای موسوی خویینی را تکرار می کند: «آقای موسوی خوئینی ها در ردیف انقلابیون تندرو و رادیکال اوایل انقلاب و دهه شصت بود. برخلاف او اینقدر انصاف دارم که بگویم در آن سال ها چه کسی رادیکال و انقلابی نبود و به حاکمیت قانون احترام می گذاشت. برای کدامیک از آقایان سید محمد خاتمی، بهزاد نبوی، سعید حجاریان، مصطفی تاجزاده، محسن آرمین، حسین کمالی، ابراهیم اصغرزاده، محسن میردامادی، عباس عبدی، میرحسین موسوی، عبدالله نوری، موسوی لاری، علی اکبر محتشمی پور، مهدی کروبی، هادی غفاری و در رأس همه آقای موسوی خوئینی ها حاکمیت قانون اهمیت داشت که بگوییم برای آقای هاشمی رفسنجانی اهمیت نداشت؟ برای هیچ کدام ما این موضوع اهمیتی نداشت، البته هاشمی رفسنجانی را هم می توان به لیست این افراد اضافه کرد.»
4-سخن آخر و از همه مهمتر اینکه نوع مقابله با سخنان موسوی خویینی است. همان طور که موسوی خویینی قابل نقد است، هاشمی رفسنجانی هم قابل نقد است. اما گویی ذهنیت بت ساز بعضی ها می خواهد کوچکترین اعتراض و نقد به هاشمی را در نطفه خفه کند. با این حال مگر می شود تاریخ را از یک زمان خاص شروع کرد و سالهای دهه 60 و 70 را فراموش کرد؟ برای قضاوت در مورد هر شخصی باید تمام زندگی او را مورد قضاوت قرار داد، مگر رفتارهایی که آن شخص از آنها برائت جسته باشد. هاشمی از کدام یک از رفتارهایش از مردم عذرخواهی کرد؟ در کدام یک از نوشته هایش «انتقاد از خویش» دیده می شود؟ و با این حال عجیب است که بعضی ها اصرار دارند که هاشمی را متولد 1388 بدانند. نقد هاشمی، شروع مبارکی است که از سوی محمدموسوی خویینی آغاز شده و باید آن را پاس داشت. مطمئنا موسوی خویینی آنقدر باهوش هست که بداند این قطار که راه بیفتد، به ایستگاه او هم می رسد، اما ساکت نمانده است؛ اینجاست که باید او را ستود و از سخنانش به شدت استقبال کرد.
محمدحسین روانبخش