می گویم : دعوت نکرده را به فطاری چه حاجت است / باده نیار، ماله بیار کاستمالت است
گرچه دورهٔ دعوت و دعوت بازی به افطاری گذشته است، اما داغش به دل ما مانده است. حالا ما را به افطاری دعوت نمیکنید؟
من که جیک و جیک میکردم برات، رأی توی خیک میکردم برات، سنتی شیک میکردم برات، افطاریت نیام بذارم برم؟
من که هیس و هیس میزدم برات، صدها کاسه لیس میزدم برات، هی آفیس و فیس میزدم برات، تبلیغ تمیس میزدم برات؟ افطاریت نیام بذارم برم؟
من که اصولگرا بودم، اصلاحطلب میشدم برات پر از تاب و تب میشدم برات، سر ظهری شب میشدم برات، افطاریت نیام بذارم برم؟
من که ابلوموف میشدم برات، ویرجینیا وولف میشدم برات، بکت و چخوف میشدم برات، افطاریت نیام بذارم برم؟
البته دعوت هم می کردید عمرا اگر میآمدم. چرا دریاچهٔ ارومیه را نبردید وسط کویر؟ چرا یک دستگاه تصفیهٔ هوا در آسمان بورکینافاسو نصب نکردید که ذرات غبارش به تهران، خیابان پامنار، کوچهٔ سید ملک خاتون ، شمارهٔ ۱۳منهای ۱ به علاوهٔ ۲ نرسد.حالا یا آزادراه تهران-شمال را باز میکنید یا فطریهٔ منو به گردن میگیرید. وگرنه بعد از عید سعید فطر من تمام دعوت هایتان را به افطاری رد میکنم.