محسن هاشمی اصلا برای شهردارشدن آمده؛ این حرفی است که این روزها از زبان خیلیها شنیده میشود؛ گرایش «مردم شهر» هم به این بوده حتی به قیمت اینکه چمران بیاید تو ی شورا؛ «بعد هم چمران «یک نفره» چهکار می تواند بکند؟» آنوقت است که بحثهای راستگوییسم (عبارتی برگرفته از نام الهه راستگو؛ بانوی اصلاحطلب عضو شورای شهر دوم که اصولگرا از آب درآمد) و اینها مطرح میشود؛ «خُب یک راستگو، دو راستگو، اصلا سه راستگو؛ مگر چند راستگو میخواهد درست بشود؟ هویت اصلاحطلبی چه میشود؟»
به نظر میرسد که حضور محسن هاشمی در لیست هم به دلیل سنگینوزن کردن لیست بوده؛ ایام انتخابات، عده زیادی از مردم تهران، ری و تجریش میگفتند «پسر آقای هاشمی در لیست است و ما به آن لیستی که محسن توی آن است رای میدهیم». عبارت آن لیستی که محسن توی آن است، به این دلیل به کار برده میشود که خیلی از کاندیداهایی که توی لیست نبودند اسم و عکس خود را دوتایی دوتایی گذاشتند کنار اسم و عکس محسن و خودشان را به او چسپاندند.
حالا عدهای منتقدند که نباید به رای مردم خیانت کرده و به خاطر شهردارشدن، شورا را ترک کرد؛ آنها معتقدند که نباید اجازه داد چمران به شورا بیاید. اگر حافظه تاریخی افراد درست کار کند، شاید این سماجت در حذف و راهندادن دیگران برایشان با خاطرات نه چندان شیرینی همراه باشد.
سال 76، سید محمدخاتمی در رقابت با علیاکبر ناطق نوری، رای بالایی را کسب کرد اما به هر حال حدود 7، 8 میلیون نفر هم به ناطق رای داده بودند و هنوز هم که هنوز است کارشناسان امر میگویند که یکی از اشکالات دولت اصلاحات راهندادن جریان مقابل، هرچند با رای حداقلی به اداره و اجرای امور بوده؛ ایراداتی که چوب آن را جریان اصلاحطلب خورد و در نهایت در سال 92 با کمک همان نیروها توانست بار دیگر قد راست کند؛ البته اصالت جریان حداقلی آن دوره و اصولگرابودن ریشهای آنها را هم باید در نظر گرفت.
زمانی که ما به رای مردم و رایدادن قاطع آنها به لیست امید باور داریم باید این نکته را هم قبول کنیم که نمیشود تنها تا نفر بیست و یکم، لیست را قبول داشته باشیم؛ نفر بیست و دوم را هم مردم انتخاب کردهاند؛ فرقی ندارد که چمران و دبیر و طلایی باشند یا هر آدم دیگر.
حالا آقای چمران نفر بیست و دوم است و حتی اگر اصولگرای واقعی هم نباشد، این قدری رای داشته که بتواند با عقیده و نظر مردم(هرچند در اقلیت کمی) شانس ورود به شورا را داشته باشد؛ و باز هم هرچند خود آقای چمران مایل به ورود به شورایی نباشد که همه لیست اصلاحطلبی را یکجا با هم دارد؛ چمرانی که نمادی بر صندلی ریاست شورا شده بود آنقدر که بر آن تکیه زده بود و یک جورهایی به آن چرمهای کنده شده سبز و کِرم، خو کرده بود.