صبح روزی که رئیسجمهور، رد صلاحیتشده، از خانه بیرون میروید؛ خنکای هوای بهاری، جانتان را خنک میکند؛ پرندهها آواز میخوانند؛ مردم شهر همه زیبا شدهاند و به هم لبخند میزنند؛ مثل اینکه همه از این مردودی بزرگ، خوشحالاند!
آنها که میگویند «الان مشكل اصلی ما این شخص نیست و او دیگر تمام شده»، نمیدانند مردمی که روزانه هزار تحلیل جور و واجور از اوضاع مملکت را در صفحات مجازیشان نمیخوانند، تحلیلشان، آن چیزی است که مشاهده میکنند؛ وجود یک یا چند جوان بیکار در خانواده یا دریافت یارانه از این موارد است. امورغیرمستقیم هرچند در زندگی تاثیری حیاتی داشته باشند، به اندازه آنچه مستقیم دریافت شده و بوی اسکناس هم میدهد، تاثیرگذار نیست. مردمانی که پیگیری خبر در سبد برنامههای روزانهشان جای ندارد، مالیاتی که اضافه میشود یا تزریق تدریجی رشد قیمتها و انواع قبوضشان را نمیبینند و به این نکته توجه ندارند که بعد از تمامشدن دولت یارانهبده، درست است قیمتشان پایین نیامد اما زیاد هم نشد.
جامعه ما جامعه «هزارتحلیل» است؛ خوراک فکری آدمهای مختلف با هم فرق میکند؛ عدهای از مردم، اخبار خود را از شبکههای ماهوارهای دریافت میکنند؛ ممکن است تحلیلشان در نهایت به اینسو برود که ما(مردم) تاثیرگذار نیستیم؛«دربان»عوض میشود و هردربان وظیفهاش باز و بستهکردن در است؛ ممکن است روشها فرق کند اما همه مثل هماند؛ شکلشان فرق دارد؛ مثل غذاخوردن است؛ «غذا را همه میخورند اما هرکسی یک چیزی میخورد؛ یکی کتلت میخورد و یکی دیگر چلوخورشت و دیگری یک چیز دیگر». شنونده که باشی حرفشان را تایید میکنی اما یادت میرود بگویی که بعضیها چیزی برای خوردن ندارند و به جایش بعضیها خیلی چیزهای مختلف، میخورند!
تحلیل آدم ها متفاوت است و شاید تفاوت و تناقض شرایط جامعه، آینهای است برای این فرق گستردهای که به مرور، روحیه را بدبین میکند؛ ممکن است که در اصل دلیلی برای بدبینی وجود نداشته باشد اما چه میشود کرد؛ شرایط بر رفتار و گفتار آدمها تاثیرگذار است؛ وقتی رئیسجمهور یارانهبده رد صلاحیت میشود، نه تنها کسی ناراحت نمیشود که بارقههای امید و زندگی در چشمان و صحبتهای مردم قابل مشاهده هم میشود.
همین رئیسجمهور مردود که حالا، هم مردم، هم مسئولان و هم دوستان سابقش، از نقدهای تند و تیز بینصیبش نمیگذارند، در بحبوحهای از اعتراضات و تجمعها و (ما تو را نمیخواهیم) های مردمی برای بار دوم رئیسجمهور شد. آنزمان، رای بالای او در پاسخ به انتقاد رایدهندگان به کاندیدای رقیب، با هزار توجیه و توضیح، قبولانده شد و حالا سوال اینجاست که؛ آن آدمهای زیاد که به او رای داده بودند حالا کجا رفتهاند؟! گمانهزنی نخست، ایجاد شائبه یا شککردن به سیستمهای شمارش آرا نیست؛ البته که با ابلاغیههای ریز و درشتی که به رسانهها برای پوشش اخبار داده شده، نخستین گمانهزنی ریزش طرفداران او خواهد بود.
او رئیسجمهوری بود با بالاترین درصد اختیار در برخورد با همه آدمهایی که در تمامی سطوح نظام فعال بودند و بیشترین سهم را در تحتتاثیرقراردادن افکار عمومی یارانهای داشت. شاید عدم تذکر به او سبب شد خودش هم نداند به کدام سو پیش میرود؛ او آموزش ندیده بود و درطول همان هشت سال هم نه تنها منعی برایش به وجود نیامد که تشویق هم شد؛ خودتان را جای او بگذارید؛ چه میکردید؟ بعد از هشت سال که هرکاری دلتان خواست کرده بودید، یکباره، منع میشدید، آنموقع چه میکردید؟
وقتی مردود میشدید، و هیچکدام از آنها که درسراسر کشور شما را رئیسجمهورکرده بودند، نه سراغی از شما میگرفتند و نه هوادارهایتان در سکوتی ممتد، میدان تهرانپارس تا آزادی تهران را کیپ می کردند؛ آنموقع چه میکردید؟!