بعد از حادثه آتش سوزی و فرو ریختن پلاسکو نماد مدرینیته در تهران، و گذشت چند روز هیجانی و پر از احساس، و خروج جامعه از شوک متحمل شده، به نظر می رسد تحلیل ها به سمت عقلانی تر شدن می رود و نخبگان جامعه به دنبال درس گرفتن از این وقایع هستند.
موضوعی که تاکید فراوانی بر آن می شود، حضور ورزشی ها در شورای شهر و بر شمرده شدن این عامل به عنوان یکی از نقاط ضعف مدیریت شهری است. هر چند که در نگاه اول این ادعا منطقی به نظر می رسد اما برای واکاوی و قضاوت نیاز به بررسی بیشتری دارد.
اولین نکته، این است که بدانیم زندگی روزمره ما تا حد زیادی وابسته به حاکمیت است، از آموزش و پرورش، بهداشت و درمان گرفته تا ورزش و فرهنگ و هنر؛ از امنیت، تجارت، قانون و قضا گرفته تا صنعت و معدن و همه و همه در ساده ترین و اولیه ترین شکل ممکن، نیاز به اخذ مجوز و هماهنگی و کسب اجازه از سازمان های دولتی و نهادهای حاکمیتی را دارند و دقیقا به همین خاطر است که مردم اینقدر از بروکراسی بیزارند و آن را معادل با کاغذ بازی می دانند.
ایجاد شوراهای شهر و روستا به عنوان نهادهایی تصمیم ساز و گردانندگان شهر برای کوتاه شدن پروسه اداری و همچنین بومی سازی برخی قوانین و مقررات و در جهت بالا بردن جمهوریت نظام و بالا بردن سهم مردم و مردم سالاری بیشتر، با پیگیری های رئیس دولت اصلاحات سید محمد خاتمی پایه گذاری شد و بدون اقرار یکی از شاخص ترین اقدامات آن دولت بود.
هر چند طی سالیان گذشته مفهوم مدیریت شهری به مدیریت شهرسازی و به تبع آن نقش وظایف شورای شهر به شورای شهرداری ها افول کرد و این نهاد نتوانست در انجام رسالت خود موفق باشد و از فلسفه تاسیس و راه اندازی خود دور شد که می توان علل متعددی را برای آن بر شمرد.
همه ما به یاد داریم که در هیاهوی ایجاد شده بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ بخش بزرگی از جامعه دچار دلخوری بود و همین سرخوردگی می توانست موجبات پائین آمدن مشارکت مردم در انتخابات را فراهم آورد و همچنین فعالیت قسمتی از فعالان سیاسی و رسانه ای تعلیق شده بود و امکان حضور در فضای انتخاباتی برایشان مهیا نبود. در چنین شرایطی ورزشکاران و هنرمندان که همواره یادآور روزهای خوب و خاطرات شیرین برای مردم بودند و موفقیت هایشان منجر به افزایش غرور ملی شده بود، توانستند نقش میانجی را در این قهر بر عهده بگیرند، افرادی که جناحی نبودند و توافقی نانوشته در پذیرش آن ها در بین طرفداران جناح ها وجود داشت و همین موضوع باعث تغییر ذائقه انتخاباتی مردم و ورود یکباره این قشر به شوراها شد.
حال با توجه به عوامل بالا یعنی افول مفهوم #مدیریت_شهری به #مدیریت_شهرسازی، تبدیل شورای_شهر به شورای_شهرداری و ورود افراد غیرمتخصص در این حوزه می توان نتیجه گرفت که چرا فاجعه پلاسکو و هزار معضل و مشکل دیگر شهری که علاجی برای آن نمی یابیم به وقوع می پیوندد.
مفهوم و پیام این یادداشت اصلا و ابدا این نیست که نباید اهالی ورزش و فرهنگ به شوراها راه یابند، بلکه برعکس، جامعه باید به سمتی پیش رود که به مدیران متخصص شهری که بخشی از آن مدیران ورزش و فرهنگ هستند، توجه بیشتری کند.
اما، صرف اینکه یک شخص تکنیک های ورزشی را خوب اجرا می کند و بالاتر از آن چند مدال هم دارد یا اینکه کسی که صدای خوبی برای آواز خواندن دارد و حتی در چند جشنواره برنده حوایزی شده است، معیار و ملاک مستدل و منطقی برای انتخاب نیست.
شهر به مدیران ورزشی و فرهنگی نیاز دارد که برنامه ریزی ورزشی بدانند، توانایی سازماندهی و نیرو گزینی داشته باشند، بتوانند ورزش و فرهنگ شهر را راهبری و هدایت کنند، از عملیات بودجه ریزی و مدیریت مالی اطلاعات کافی و وافی داشته باشند و همچنین خود را در برابر مردم پاسخگو بدانند.
کاش به روزی برسیم، که بجای احساسی شدن در برخورد و مواجه با وقایع به دنبال تحلیل و ریشه یابی عمیق آن ها برویم و به جای زندگی با احساساتمان، روزگار را با درس هایی که از زندگی می گیریم بگذرانیم.