حاشیه های فیلم لانتوری در این چند روزی که از زمان اکرانش می گذرد هیچ کم نبوده است! امری که دست بر قضا توانسته اشتها و حس کنجکاوی سینما رو ها را تیز تر کند تا بدان جا که برخی لانتوری را «پدیده فروش» سینمای امسال نامیده اند!
تن زدن برخی سینماهای تهران از نمایش آن و ممنوعیت اکران فیلم در برخی شهرها و انگ سیاه نمایی که به دست اندرکاران فیلم در همان آغاز اکران چسبید، حاشیه هایی است که به فیلم درمیشیان سنجاق شده است. فیلم اما، ماجرای «مریم» دختر روزنامه نگاری است که تنها عشقش دیدن و خواندن و نوشتن است. مریم دختر فعالی است با سری پُر باد که علاوه بر کار روزنامه نگاری به حوزه مددکاری اجتماعی هم سرک می کشد. تلاش برای رضایت گرفتن از خانواده مقتولان و برگزاری کمپین در رثای بخشش و دوری از خشونت از جمله کارهای اجتماعی او است. در طرف دیگر داستان «پاشا» است. مرد جوانی بزرگ شده در پرورشگاه که کار و کاسبی مشخصی ندارد و به دستیاری دوستانش که به گروه «لانتوری» مشهور اند؛ از راه دله دزدی و کلاشی و زورگیری نان می خورد. پاشا در اثنای زندگی پرماجرایش دلبسته مریم می شود. مرد جوانی که به سبب تقدیرش جای پای محکمی در زندگی نداشته، حالا شیفته و واله دختری شده است که از زمین تا آسمان با او تفاوت دارد. عشقی یک طرفه که گهگاه با خشونت مریم و بی اعتنایی خُردکننده او رو در رو می شود. دختری که در نوشته ها و گفته هایش همواره از عدم خشونت و بخشش دم زده است، در مواجه با سماجت کودکانه عاشقش از اعمال خشونت کلامی و حتی فیزیکی ( درصحنه سیلی نواختن به صورت پاشا) و درک متقابل عاجز است و با رفتارهای اهانت بارش عشق او را پس میزند و در آخر کار با شیشه اسید و البته به گزاف تقاص کم محلی ها و اقبال بدش را می پردازد. مریم پس از بستری شدن در بیمارستان و از کف دادن زیبایی اش انگار تازه با مقوله بخشش آشنا می شود و آنچه را که در طول تمامی سال های فعالیتش در تاریکی کاویده بود اگرچه به قیمت از دست دادن چشمانش این بار در روشنایی می بیند و در می یابد که مسئله گذشت و بخششِ خطاکارانی که دانسته و نادانسته جگرهای بسیاری را به آتش می کشند، مقوله ای است بسیار تو در تو و ژرفناک!
در باب بخشش فیلسوفان زیادی گفته و نوشته اند اما این همه سبب نشده است که پاسخ سر راستی برای آن پیدا شود. با این وجود، به نظر می آید فیلم در لایه های زیرینش انتقادی به «روانشناسی گرایان» و «جامعه شناسی گرایان» وارد می کند که در کند و کاو هایشان در زندگی اجتماعی و روانی مجرمان، نقش اختیار، آزادی و تصمیم فردی را در این دست ماجراها کم رنگ می شمارند و همانند آن ستاره شناس شعر سعدی در نظر بازی های دور و درازشان از آنچه نزدیک شان می گذرد بی خبرند! هر انسانی هرچند گرفتار انواع و اقسام کم اعتنایی های اجتماعی و کُمپلکس های روانی باشد، باز هم در همه حال محکوم به انتخاب میان نابکاری و درست کاری است. به تعبیر اگزیستنسیالیست ها انسان محکوم به آزادی است و در هر شرایطی حتی اگر سپیده دمان روز اعدام باشد، آزاد است که برگزیند با شجاعت بمیرد یا با بُزدلی!
در بزنگاه های زندگی نیز و در بدترین دوران ها باز این انسان است که بر می گزیند چگونه با مشکلات و بغرنج هایش رو در رو شود. اسید پاشان البته تخته بندِ مشکلات روانی و اجتماعی هستند اما، از هر گوشه که بنگریم «آزادی و انتخاب» آنها بر ستاندن زندگی دیگران چشم ناپوشیدنی است. امری که مسئله بخشش را به مسئله ای چند سویه و چند لایه بدل می سازد. نوشتن و دم زدن از بخشش از جایگاه یک روزنامه نگار یک چیز است اما، بخشیدن گناهکار در مقام قربانی و فراموشی آزادی و انتخاب او در حین ارتکاب جرم، چیزِ دیگر. نکته ای که به یک اعتبار ماجرای اصلی فیلم تازه علیرضا درمیشیان را شکل می دهد.