انقلاب ها در همه اعصار تاریخی، همواره نشانگر دگرگونی های عظیم در روحیات و ذهنیات مردم بوده اند. از انقلاب های کلاسیک مثل انقلاب روسیه و انقلاب کبیر فرانسه گرفته تا انقلاب های نزدیک به دوران ما، جملگی چرخشگاه تاریخ یک سرزمین و حتی جهان بوده اند. در میان وقایع تاریخی ایران، انقلاب مشروطه سزاوارانه از حیثیت بالایی برخوردار است. واقعه مشروطه مالامال از شکست ها و پیروزی های بزرگ است که هر یک درس های نابی برای گرفتن دارند. مشروطه دروازه ورود جامعه ایرانی به جامعه حقوق محور و سیاسی است. تا پیش از مشروطه جامعه ایرانی تنها یک ماهیت آماری بود اما، با انقلاب مشروطه، از خواب گرانبارِ قرن ها و سده ها برخاست وهمانند طفلی که تازه راه رفتن آموخته، افتان و خیزان پای در مسیر دموکراسی خواهی و مطالبه حقوقش گذارد. آثار سیاسی، اجتماعی و حتی به تعبیری اخلاقی این رویداد سترگ آنچنان در جامعه ایرانی لمس پذیر و زنده است که انگار همین پار و پیرار بود که ستارخان و باقرخان از تبریز به سوی تهران تاختند! مشروطه به یک تعبیر، زنگار جامعه ارباب_ رعیتی را که قرن ها با خیال راحت این فرصت را داشت تا پای خود را در جامعه ایرانی استوار سازد، زدود و روزنه تازه و افق دیگری در برابر چشمان بهت زده ایرانیانی گشود که تا آن روز جز «بله قربان» گفتن در برابر ارباب و هر قُلدر و قلندر پُر مدعایی چیز دیگری نمی شناختند. به بیان دیگر، انقلاب مشروطه سرآغاز هر امر تازه ای بود که در صد سال بعد در اقتصاد، سیاست، اجتماع و هنر رخ داد. اراده استوار بر پایه ریزی نظام اداری جدید، نوآوری هایی که در ادبیات خاصه در شعر نو پدید آمد، بالیدن روزنامه ها و روزنامه نگاری و شاید از همه اینها مهم تر و اساسی تر، پایه ریزی نقد اجتماعی، همگی وامدار انقلاب مشروطه هستند. به زبان دیگر، تنها پس از مشروطه بود که پدیده ای به نام «افکار عمومی» ولادت یافت و نظرات انتقادی مردم در امر حکومت داری نرم نرمک از سوی صاحبان قدرت، به رسمیت شناخته شد. مشروطه و آرمان هایش چنان در کشور ما حی و حاضراند که شاید زمانی که مظفرالدین شاه بیمار و فرتوت، با دستان لرزانش فرمان مشروطه را که با خط زیبای احمد قوام (که خود بعدها یکی از سیاستمداران نامی شد) امضا می کرد، هرگز به مخیله اش خطور نمی کرد که فرمان اش در میان روح و روان نسل های پیاپی ایرانی اینچنین ماندگار باشد! اگرچه آنچه با عنوان «انقلاب مشروطه» می شناسیم از نظر حقوقدانان و علمای علم سیاست نه یک انقلاب بنیان افکن که بیشتر یک جنبش سیاسی و حقوقی بود و ساختار قدرت و دودمان پادشاهی قاجارها در آن دست نخورده باقی ماند اما، تاثیر ژرفی که بر روان های آماده و پذیرنده ایرانیان آن زمان گذارد و دگرگونی عمیقی که در اذهان استبداد زده پدید آورد،به حق شایسته نام انقلاب است وبه راستی چه انقلابی مانا تر و دیرپاتر از انقلابی که در افکار و روان یک ملت پدید می آید!