حزبي شدن انتخابات؛ آرزويي است که شايد به اين زوديها به فضاي سياسي ايران رخ ننمايد. ايران در طول تاريخ سياسي خود هرگز حزبي ماندگار و تاثيرگذار به خود نديده است. با نگاهي ريشه اي تر حتي ميتوان ادعا کرد کشور ما هرگز جامعه مدني به خود نديده است که حزبي بتواند از دل آن بجوشد و تاثيري بر سياست بگذارد. جرقههاي جامعه مدني در ايران به دوره مشروطه باز ميگردد، هنگاميکه در پي کتک خوردن تاجران در بازار تهران، مردم با پيشگاميروحانيون خواستار تاسيس عدالت خانه شدند و هنگاميکه اين امتياز را از شاه گرفتند در گاميبلندتر توانستند قدرت مطلقه شاه را کاهش دهند و حکومتي مشروطه را جايگزين حکومت مطلقه کنند. اما هنوز اين نيمچه جامعه مدني شکل نگرفته بود، در نطفه خفه شد! مجلسي که از دل انقلاب مشروطه بيرون آمد به توپ بسته شد و در سالهاي بعد که محمدعلي شاه برکنار و بهارستان دوباره جايگاه مجلس ملي شد، تنها نمايشي از پارلمان به اين مردم رسيد. اين اولين تلاشها به قول مدرس چيزي نشد که چيزي باشد و جامعه مدني در ايران جوانمرگ شد. در سالهاي بعد از انقلاب نيز آنطور که بايد شاهد تشکيل جامعه مدني نبوديم. در نبود جامعه مدني توقع انتخاباتي که در ذات نشانگر دموکراسي باشد بعيد به نظر ميرسد.
اگر به انتخابات کشورهاي اروپايي نگاه کنيم، متوجه نقش جدي احزاب و در سياست آنها ميشويم. در کشورهايي مانند انگليس و آمريکا هريک از سياست مداراني که در انتخابات شرکت ميکنند پايگاه حزبي مشخص و سوابق شفافي دارند. در چنين شرايطي مردم ميتوانند انتخابي آگاهانه داشته باشند چرا که پايگاه اوليه کانديدا را ميشناسند، از سوابق وي اطلاع دقيقي دارند و با توجه به حزب متبوع کانديدا ميتوانند عملکرد وي را در جايگاه مورد نظر پيش بيني کنند. در اين فضا اين امکان وجود ندارد که فردي به ناگاه در زمان انتخاب پيدا شود، وعدههايي بدهد و در عرض يک شب منتخب مردم شود. ميتوان گفت آنچه در کشورهاي اروپايي تحت عنوان دموکراسي وجود دارد با دموکراسي کشورهاي جهان سوم فاصله زيادي دارد. دموکراسي هنگاميمعنا مييابد که انتخاب کنندگان در هنگام انتخاب آگاه باشند چه کسي را انتخاب ميکنند و اين انتخاب چه عواقبي براي آنها دارد. دموکراسي در صورت وجود آگاهي و شفافيت معنا مييابد، در غير اين صورت هر گونه حضوري در پاي صندوق راي ابدا نشان دهنده ماهيت دموکراسي نيست. هنگاميکه حزب به معناي واقعي کلمه وجود نداشته باشد، کساني با راي مردم به قدرت ميرسند که پس از انتخاب به راحتي ميتوانند وعدههاي خود را فراموش کنند و حتي پايگاهي که از آن آمده اند را انکار کنند، چراکه هيچ مرام نامه مشخص و قابل اعتنايي وجود ندارد که فرد را ملزم به پايبندي کند.