۱
دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۱ ساعت ۱۸:۲۵

عبور از اخلاق

مهدی قوامی پور
عبور از اخلاق

با توجه به اتفاقاتی که در عرصه سیاسی کشور در هفته های اخیر رخ داده است بحث نسبت اخلاق و سیاست یک بار دیگر در فضای رسانه ای و در بین تحلیلگران و فعالان سیاسی مطرح شده است . طیف وسیعی از این تحلیلگران و فعالان سیاسی در هیئت واعظان اخلاق درآمده از حسن و قبح اخلاقی گفته اند و بر رثای اخلاق محتضر در فضای سیاسی کشور نوحه سر داده اند و به سیاست مداران و سیاست پیشگان پند و اندرز داده اند که حریم اخلاق را پاس دارند و جامه از بی اخلاقی پاک نمایند . این طیف وسیع هنوز براین باور است که با پند و اندرز می توان صاحبان قدرت را اصلاح نمود و به رفتار از سر انصاف و عدل ملزم کرد . در حالی که ادبیات ما مشحون از پندنامه ها و اندرزنامه ها به حاکمان و صاحبان قدرت است و اگر قرار بود با پند و اندرز حاکمان اصلاح شوند پادشاهان و حاکمان پیشین ما می بایست بهترین و منصف ترین و عادل ترین حاکمان می بودند اما تاریخ به خوبی بر عدم این موضوع گواهی می دهد. پس ناکارآمدی موعظه های اخلاقی در اصلاح سیاستمداران و صاحبان قدرت نکته ای نیست که درکش نیاز به تامل بسیار داشته باشد. از این منظر شاید نصایح ماکیاولی به شهریار پیش از آن که نصایح ای اخلاقی یا ضد اخلاقی باشد تصویرگر ماهیت حقیقی قدرت و حاکمیت بود. لذا نیچه می گفت با هر ایده و عقیده ای وارد سیاست شوید به ناگزیر ماکیاولی وار رفتار خواهید کرد. در این مرحله است که الزامات قانونی و نظارت همگانی از طریق رسانه ها و مطبوعات مهم ترین عامل تنظیم و تحدید سیاستمداران و صاحبان قدرت است. در این سطح از بحث لازم است گفته شود که سیاستمداران نه لازم است و نه شایسته که لباس معلمان اخلاقی جامعه را به تن کنند و در نقش مربیان و مروجین اخلاقی جامعه ظاهر شوند چرا که نه تنها خدمتی به اخلاق نمی کنند بلکه موجب تضعیف اخلاق عمومی نیز می شوند. اما در مقابل طیفی از تحلیلگران نیز هرگونه نسبتی بین اخلاق و سیاست را انکار کرده و گفته اند شانه های نحیف اخلاق توان بار سنگین سیاست را ندارد پس برای اخلاق و سیاست بهتر آن است که هر یک به راه خود رود و کار خود پیش گیرد . به نظر می رسد این گروه دو سطح بحث را با هم یکی کرده و از مقدمات بحث در یک سطح به نتایجی در سطح دیگر رسیده اند . آیا اگر گفتیم سیاستمداران عموما اخلاقی رفتار نمی کنند و یا حسن و قبح ها و مواعظ اخلاقی از بازدارندگی کافی در سیاست ورزی برخوردار نیستند می توانیم نتیجه بگیریم که پس هیچ نسبتی بین اخلاق و سیاست نیست یا نباید باشد ؟ اگر چنین است پس سیاست ورزی به چه کار می آید ؟ آیا عدالت خواهی و آزادی خواهی آرمان های مهم اخلاقی نیستند که مهم ترین انگیزه های کنش سیاسی هستند ؟ آیا ما همواره قوانین را با معیار و محک عادلانه / ناعادلانه اخلاقی مورد قضاوت و داوری قرار نمی دهیم ؟ شاید برخی با تاسی به هابز در پاسخ به این پرسش بگویند اصولا در غیاب قدرتی عمومی و فقدان قانون ، عدالت هیچ مفهومی ندارد و این قانون است که به عادلانه / ناعادلانه معنا می دهد . در واقع هابز بر این باور بود که عادلانه حقی است که قانون برای فرد لحاظ کرده است و نقض آن قانون یا حق قانونی ناعادلانه خوانده میشود . اما این تلقی بورژوامنشانه پیشاپیش هرگونه تلاش و مبارزه ای برای تحقق عدالت و آزادی را منتفی می کند در حالی که ملت ها همواره در راه تحقق عدالت و آزادی مبارزه کرده و هزینه ها پرداخت کرده اند. البته باید بپذیریم انسان ها بر اساس نظام های اخلاقی و فرهنگی مختلف، درک متفاوتی از عدالت و آزادی دارند ولی نمی توان انکار کرد که مفاهیم اخلاقی همواره مهم ترین انگیزه های کنش سیاسی ما بوده است. آیا این که ما حکومت های استبدادی را نامطلوب و حکومت های دموکراتیک را مطلوب می دانیم یک قضاوت اخلاقی نیست؟ یقینا با جدایی اخلاق از سیاست ، سیاست و کنش سیاسی بی معنا خواهد شد و این دقیقا همان چیزیست که برخی می پندارند با قرار دادن سیاست در ذیل اخلاق برای سیاست رخ خواهد داد چرا که تنها با درک سیاست در ذیل اخلاق است که سیاست و کنش سیاسی معنا می یابد. بنابراین در یک سطح ما سیاست و کنش سیاسی را در ذیل اخلاق معنادار می بینیم و بر این باوریم که علم سیاست در ذیل اخلاق و فلسفه اخلاق قرار دارد و در سطح دیگر بر این باوریم که با تفکیک سیاست ورزی و آموزش اخلاقی جامعه و واگذاری آن به نهادهای مدنی در سایه یک حکومت دموکراتیک اخلاق اجتماعی مجال رشد خواهد داشت و رفتارهای سیاست مداران به اخلاق اجتماعی آسیب نخواهد زد. همچنین می پذیریم که با توصیه های اخلاقی نمی توان سیاستمداران را ملزم به رفتارهای اخلاقی نمود و برای این منظور یا حداقل برای تنظیم رفتارهای آنان الزامات قانونی و نظارت همگانی و حساسیت های عمومی مهم ترین و کارآمدترین ابزارهای شناخته شده امروزی هستند. فی الواقع در حالی که سیاست و علم سیاست در ذیل فلسفه اخلاق قرار دارد کنشگر سیاسی نه می تواند معلم اخلاق باشد و نه شایسته چنین مقامی است و برای تنظیم روابط کنشگران سیاسی توصیه های اخلاقی ناکارآمد بوده و به الزامات قانونی و نظارت همگانی نیاز است. فلذا نمی توان از فقدان رفتارهای اخلاقی سیاستمداران به این رسید که اصولا اخلاق و سیاست هیچ نسبتی با هم ندارند و بهتر آن است که هر یک به راه خود رود.

کد مطلب: 23409
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *