وجوه مختلف اندیشه، شخصیت، دانش و عملکرد امام خمینی(س) از چنان سابقه روشنی برخوردار است که ایجاد ابهام در هر یک از وجوه مذکور کار آسانی نیست.
به دلیل ویژگی شفافیت و صداقت در ارتباط با مردم، مواضع ایشان در دسترس همگان هست اما امام راحل به همان اندازه که دوستان دلداده فراوانی دارد، دشمنان کینهتوز بسیاری نیز دارد که از هر وسیلهای برای ایجاد شبهه در اندیشه و عملکرد آن بزرگوار استفاده میکنند.
وقتی از اهل شام میپرسیدند: این ابوتراب که او را لعن میکنید کیست؟ پاسخ میدادند: «درست نمیدانیم اما گویا یکی از دزدهای شرور عراق است».
در مورد جنگ تحمیلی چنان تولید محتوا میشود که اگر صدام را از زیر خاک بیرون بیاورند و از او بخواهند درباره علل و عوامل وقوع جنگ بگوید و بنویسد معلوم نیست تا این حد غیر منصفانه بگوید و بنویسد!
جنگی که از اسناد شورای امنیت تا منابع مستقل داخلی و خارجی و خود صدام حسین تردیدی در تحمیل آن به انقلاب نوپای ایران ندارند، با سرهمبندی مطالب چنان تعریف میکنند که انگار این امام خمینی(س) بود که قرارداد الجزایر را پاره کرد، این ایران بود که در مرزها شرارت میکرد، این شهرهای عراق بودند که توسط ایران اشغال شدند!
چه میتوان کرد که خوابیده را میتوان بیدار کرد اما کسی که خود را به خواب میزند نمیتوان بیدار کرد. چرا که در این زمینه کتابهای مستدل و مقالات منطقی و نیز خاطرات عناصر مطلع در این زمینه نوشته و گفته شد که برای منتقدین منصف کمتر ابهامی باقی میماند.
برای بررسی منصفانه علل آغاز جنگ تحمیلی به چند نکته اشاره میشود.
نکته اول اینکه اگر تجربه امروز را داشتیم میتوانستیم از بروز جنگ جلوگیری کنیم؟
این جمله منسوب به مرحوم هاشمی رفسنجانی است که «اگر با تجربههای امروز بخواهیم انقلاب را شروع کنیم، شاید تلاش کنیم که نگذاریم جنگ شروع شود». جملهای که آن مرحوم پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل در مصاحبهای مطرح کردند. طبیعی است وقتی تجربه کمتر از ده سال از زمان پیروزی انقلاب تا پایان جنگ میتواند برای پیشگیری از بروز جنگ مؤثر باشد، تجربه بیش از چهل سال قطعا تأثیر بیشتری دارد.
هر پدیدهای را باید در ظرف زمان و مکان خاص خودش ارزیابی و درباره آن قضاوت کرد، نه در ظرف زمانی چند دهه بعد از آن پدیده که از قدیم گفتهاند معما چو حل گردد آسان شود.
نکته دوم درباره سابقه تاریخی اختلافات ایران و عراق است که پس از یک دوره جنگ بین دو کشور در زمان پهلوی دوم در ملاقات و مذاکرهای بین شاه مخلوع ایران و صدام حسین در الجزایر منجر به امضای قرارداد الجزایر در سال ۱۹۷۵ میلادی شد.
اما نشانههایی از شرارت بعثیها در مرزها پس از امضای قرارداد در دوره پهلوی و عدم رضایت آنان از مفاد قرارداد الجزایر وجود دارد که ردپای این شرارتها را در متون تاریخی، از جمله یادداشتهای علم میتوان مشاهده کرد.
براساس سابقه مذکور شواهدی وجود دارد که فروپاشی رژیم سلطنتی و ایجاد فضای انقلابی در ایران و وقوع درگیریهایی در مناطق مختلف ایران، برای حزب بعث فرصت طلایی برای نقض قرارداد الجزایر فراهم کرده است.
علاوه بر شواهد و قرائن بسیار، ماجرای ملاقات ابراهیم یزدی وزیر خارجه دولت موقت انقلاب با صدام در هاوانا و اظهارات صدام پس از این ملاقات خواندنی است.
ابراهیم یزدی، وزیر امور خارجه دولت موقت روز ۱۰ شهریور ۱۳۵۸ در حاشیه اجلاس سران جنبش عدم تعهد در هاوانا پایتخت کوبا، با صدام حسین، دیدار و گفتوگو کرد. نشریات وقت محورهای دیدار و گفتوگوی یزدی با صدام را پیرامون مسائل مربوط به خوزستان، کردستان و تبلیغات مطبوعاتی دو کشور عنوان کردند و به نقل از یزدی نوشتند فضای حاکم بر کنفرانس و صراحت در بیان مسائل از جانب دو کشور رضایتبخش و این دیدار، سازنده بوده است.
صلاح الدین عمر العلی - سفیر عراق در سازمان ملل در سال 1358 با ذکر جزئیات ملاقات صدام و یزدی وزیر امورخارجه دولت موقت، به موضع صدام پس از این ملاقات میپردازد و میگوید: «صدام به من گفت این فرصت به دست نمیآید مگر در هر صد سال، یک بار و ما سرهای ایرانیان را خواهیم شکست و هر یک وجب خاکی را که اشغال کردهاند باز پس خواهیم گرفت و شطالعرب را بازپس میگیریم.» این اظهارات صدام در چه تاریخی بیان شده است؟ دهم شهریور.
نکته دیگر انتساب نامه امام(س) به ملت عراق و درخواست مخالفت عشایر و ارتش علیه حکومت عراق است.
در بررسی آثار امام(س) سه نامه منسوب به ایشان خطاب به ملت عراق وجود دارد که در تاریخ ۲ مهر، ۱۲ مهر و ۲۴ مهر ۱۳۵۹.
البته در برخی سخنرانیها اشاراتی به رژیم عراق شده که در یادداشت جداگانه به همراه اقدامات ایذایی ارتش عراق در مرزهای ایران اسلامی بررسی خواهد شد.