گویا برخی نهادهای حکومتی برای گفتار و رفتارشان تحلیل هزینه، فایده نميکنند و چه بسا موجب هزینههای سنگینی از جیب ملت ميشوند. ای کاش بجای بگیر و ببند و ایجاد دو قطبیهای سیاسی و اجتماعی به ندای دلسوزان و علاقمندان به ایران و اسلام لبیک ميگفتند و دیدگاهها و مواضع مختلف را به رسمیت ميشناختند و رسانه ملی را محل گفتوگوی صاحب نظران نحلههای مختلف جامعه و رای مردم را فصل الخطاب قرار ميدادند.
جای تاسف است که بجای استفاده از ظرفیت منتقدان دلسوز نظام، برای حل مشکلات کمر شکن، همچنان راه حل را در تقابل با اصحاب فرهنگ و اندیشه ميدانند. بازداشت فعالان سیاسی و مدنی و نیز اصحاب فرهنگ و هنر از یک سو و ممانعت از فعالیت جدی احزاب، تشکلهای سیاسی و نهادهای مدنی از سوی دیگر موجب عدم شفافیت فضای عمومی شده و در چنین فضایی بجای انعکاس صدای نهادها، صدای اشخاص به گوش ميرسد. در این میان و در بهترین حالت، میدان سیاست در اختیار زنان و مردانی قرار ميگیرد که به صورت شفاف نسبت به وضع موجود انتقاد ميکنند و مطالبات عمومی را در قالب افکار و اندیشه خودشان سامان دهی ميکنند. و در فقدان احزاب مسئول به عنوان لیدر و سخنگوی جناحهای سیاسی شناخته ميشوند و در بدترین حالت عناصر فرصت طلب و غیر شفاف با روش پوپولیسم و لمپنیسم، ذهن و روان جامعه را به بیراهه ميبرند.
به نظر ميرسد نهادهای مسئول باید قدردان عناصر شجاع و دارای مواضع شفاف باشند و اجازه بدهند مواضع آنها در فضای آزاد ارائه و از طریق گفت وگو و نقد منصفانه صیقل بخورد.
اما متاسفانه برخی نهادهای حکومتی در چنین شرایطی هم چوب را ميخورند، هم پیاز را!
چرا که اولا اجازه فعالیت شفاف به احزاب و جبهههای سیاسی درون نظام را نميدهند و با اندک بهانهای درب احزاب را گل ميگیرند و جامعه را در میدان پر تنش اجتماعی و سیاسی به حال خود رها ميکنند، خب در چنین فضایی مردم دنبال قهرمانان و زنان و مردان شجاع ميگردند، در حالی که جبههها و احزاب رسمی چنین مواضعی را به صورت رسمی تصویب نکردهاند و این مواضع و دیدگاهها مواضع بخشی از هواداران یک جبهه است. چنان که سال گذشته گفته بودم جبهه اصلاحات طیفی گسترده بین المصطفین است از مصطفی کواکبیان تا مصطفی تاج زاده، اما همین جبهه وقتی برای انتخابات 1400 ریاست جمهوری چند کاندیدا معرفی ميکند همه آنها با عدم احراز مواجه ميشوند، چرا؟
از سوی دیگر مروری بر وقایع تلخ تیرماه 1378 و حوادث پس از انتخابات 1388 موید این مطلب است که در فقدان احزاب و نهادهای قانونی و قوی مطالبات مردمی چنان مدیریت ميشود که حاصل آن تحمیل بازیهای دو سر باخت به نظام و مردم است، در حالی که در دهه نود با شکل گیری شورای سیاستگذاری اصلاح طلبان با همه کاستیهایش شاهد حاکمیت اعتدال و مدارا بر فضای سیاسی کشور شدیم، فضایی که در راس آن چهرههای صاحب تدبیری چون مرحوم آیتاللههاشمیرفسنجانی و سیدمحمد خاتمی قرار داشتند، چنین احساس ميشد که قطار اصلاحات در صدد سوار کردن مسافران بسیاری از قشرهای مختلف و گروههای معتقد به حاکمیت عقلانیت در اداره کشور است و نهادهای حاکمیتی نیز بنا را بر عبور از نزاعهای بی نتیجه دهه هشتاد گذاشتهاند و مسافران قطار اصلاحات راه و هدفشان را هم افزایی با ارکان حکومت برای عبور از چالشهای داخلی و بینالمللی تعریف کردهاند که آثار مثبت آن در عملکرد مجلس دهم و دولت هم سو با آن محسوس بود. اما با ایجاد خلل در روابط و مناسبات درون جبهه اصلاحات و رفتار خارج از استراتژی کلان این جبهه در تعامل با حاکمیت از سوی برخی اعضای این جبهه و در سوی دیگر خارج شدن میدان اصول گرایی از دست بزرگان عاقل و دور اندیش این جبهه و حاکمیت اندیشه سوپر انقلابی بجای اصول گرایی، صحنه سیاست از عقلانیت فاصله گرفت که نتیجه آن را در انتخابات مجلس یازدهم و ریاست جمهوری سیزدهم مشاهده کردیم.
کلید واژه یاران و همراهان عاقل در مجلس دهم تاکید بر گفت وگو و وفاق ملی و پرهیز از تنش در روابط داخلی و خارجی بوده است که مع الاسف گویا نان بعضیها در تنازعات و بگیر و ببند تعریف شده و بجای گفت وگو به کوفت و کوب معتقدند!
هم چنان معتقدم ظرفیت جمهوری اسلامی و قانون اساسی بسیار وسیعتر از نگاههای تنگ و تفسیرهای مضیق است و راه برون رفت از معضلات کشور را در شرح صدر و رفع محدودیتها و هم افزایی برای درمان دردهای مزمن اقتصادی، سیاسی، اجتماعی داخلی و خارجی ميدانم.
تا دیر نشده عفو عمومی اعلام و همه مردان و زنان دلسوز ایران و اسلام را مورد تکریم قرار دهیم و توجه داشته باشیم که جای دلسوزان کشور زندان نیست. و فعالان سیاسی و مدنی نیز مطالبات مردم را به نحوی مدیریت کنند که نا امیدی بر افکار عمومی حاکم نشود و گامهای اصلاحی را در چارچوب قانون اساسی و واقعیتهای حاکم بر عرصه سیاسی و اجتماعی سامان دهند.