اوکراین همچنان بدون هیچ چشمانداز روشنی در آتش جنگ نیابتی غرب و شرق میسوزد. سرزمینی که از میانههای انقلاب صنعتی در استراتژی کلان بریتانیا لقب «هارتلند» را به لحاظ ژئوپلیتیک و خاک منحصر به فرد یدک میکشد؛ در دوران پساشوروی نگاه طرفین قدیمی جنگ سرد را معطوف به خود کرده است.
هرکس سهمی از اوکراین میخواهد اما کییف از ثروت این کشور نهتنها بهرهای نمیبرد که خونبهای سنگینی هم تا اینجای کار پرداخته است. گروهی معتقدند که اوکراین تاوان اعتماد به غرب را میپردازد که تا حدودی هم درست است. گروهی دیگر هم میگویند که روسیه مقصر اصلی کشتار در اوکراین است که این هم تاحدودی صحیح است.
فارغ از نگاههای سیاه و سفید، چرایی شکلگیری جنگ اوکراین در تدوین سیاست خارجی جمهوری اسلامی میتواند دارای اهمیت باشد. روسیه آن چیزی که «عملیات ویژه» میخواند را آغاز کرد تا پاسخی به معمای امنیت کرملین داده باشد. «هنری کیسینجر» پدرخوانده سیاست خارجی ایالات متحده در سال 2014 وقوع جنگ در اوکراین را پیشبینی کرده بود. در منظر رئالیستی برهم خوردن توازن قدرت و تهدید مسالهای است که در نهایت روسیه را ناچار به یک اقدام تهاجمی بیبازگشت کرد. مسکو در سال 2018 هم با رزمایش «زاپاد» نخستین سیگنال جنگ را به غرب مخابره کرد اما کسی در اروپا این مهم را جدی نگرفت. لیبرالیستهای بروکسل با آن تیپهای اتوکشیده معتقد بودند که سازوکارهای اقتصادی و صلح کانتی مانع تهاجم روسیه خواهد شد و آنها همچنان میتوانند ناتو را به سمت شرق گسترش دهند اما این یک گاف بزرگ بود. مساله اینجاست که معمای امنیت هر معادلهای در جهان را تحتالشعاع قرار میدهد. واقعیت امروز این است که اروپا هم گرفتار هزینههای سنگین اقتصادی و امنیتی جنگ اوکراین شده است. اروپا تا همین دیروز در رویای ارتش مستقل بود؛ حالا باید به دیکتههای ناتو تمکین کند تا عملا زیر چتر پنتاگون محصور باشد.
در میان معادلات کلوپ قدرتمندان، کییف بهدلیل عدم فهم درست روابط بینالملل در شکلگیری جنگ اوکراین متهم ردیف اول محسوب میشود. در طول سالیان پساشوروی، سیاستمداران روسوفیل اوکراینی و سیاستمداران آمریکوفیل اوکراینی منجر به رفتار نامتعارف کییف در تعامل با غرب و شرق شدند.
آن چیزی که تحت عنوان انقلابهای مخملی نارنجی در سال 2005 با تکیه بر ضعفهای روسوفیلها انجام شد یا بازگشت روسوفیلها مبتنی بر بیتوجهی به خواسته روستبارها عملا فضای اوکراین را برای انفجار در انقلاب آبی فراهم کرد. بررسی مجموعه رفتارهای «ولودیمیر زلنسکی» رئیس جمهوری اوکراین نشان میدهد که کییف به شوق وصال با اروپا و ناتو تعمدا «ولادیمیر پوتین» را تحریک کرده است.
آرزوی محال غربگرایان برای الحاق به ناتو آنچنان پررنگ بوده است که آنها را به سمت تهاجم انتحاری در ضدحملات بهاره سوق داد که تا اینجای کار چیزی جز تحمل تلفات سنگین و انهدام تسلیحات لاکچری غربی در پی نداشته است.
شاید اگر فرهنگ سیاسی اوکراین گرفتار دوقطبی رادیکال غربگرا یا شرقگرا نبود؛ کییف میتوانست منافع حداکثری در روابط کلوپ قدرتمندان را مطالبه کند یا حداقل مانع شکلگیری جنگ نیابتی شود. نگاه سیاه و سفید مطلق مبتنی بر نگاه احساسی یا تحلیلهای ایدئولوژیک در روابط بینالملل مسالهای است که پای کشورهایی نظیر اوکراین یا حتی ایران را گرفتار تله معماهای امنیتی میکند که در نهایت تاوان سنگینی ایجاد میکند. اقتدار مبتنی بر نگاه خاکستری به معادلات غرب و شرق در کلوپ قدرتمندان امکان بازی و نقشآفرینی بهتری را فراهم میکند.