«کسی که یک نفر را بیگناه بکشد، چنان است که همه مردم را کشته باشد»؛ حکومت ما به نام دینی است که در مورد قتل چنین صریح و سهمگین سخن گفته است؛ اینکه به نام اسلام، به عنوان ارشاد و توجیه، کسی را بکشند، کشتن همزمان دین و جامعه است.
بی اعتنایی به حفظ خون بیگناهان را میتوان در اطلاعیه پلیس بعد از افشای به کما رفتن «مهسا امینی» به روشنی دید: به جای اینکه به مردم و خانواده او این اطمینان داده شود که موضوع به طور دقیق بررسی میشود و از مجرمان احتمالی نخواهند گذشت، بدون هیچ تحقیق همه جانبه، وضعیت او حاصل سکته یکباره اعلام میشود تا مبادا گردی بر دامن پلیس بنشیند!
با این کار نه جامعه آرام میشود، نه پلیس احترام مییابد و نه حقی به صاحب حقش میرسد.
مصلحتسنجی سالهاست که خرده خرده ریشه عدالت و مردانگی را خورده و آن را خشک کرده است. برای همین دیگر کسی امیدی به هیچ محکمهای ندارد...
خدمت و انسانیت هزارها نفر نیروی پلیس- که بچههای همین مردمند - قربانی توجیه رفتار چند نفر میشود؛ قانون کشور بازیچه دست
کسانی میشود که مثلا میخواهند امر به معروف کنند و در باطن، خواستههای قلوب بیمار خود را طلب میکنند. زخم روی زخم میآید و کینه روی کینه و درد روی درد...
اگر بعضیها اعتقادی به آخرت دارند، بدانند که ندای «بای ذنب قتلت» همه آنهایی را که در خونی شریک هستند، به مواخذه میکشد.
اگر زیارت عاشورا میخوانند ببینند که آنهایی که به کمترین کاری، ستم را تائید کردند هم نفرین شدهاند. اگر این روزها در اربعین حسین (ع) سیاه پوشیده اند بدانند که سکوت در هر ستمی، رفتن در سپاه یزیدیان است.
حیف که حقیقت خواهی و ظلم ستیزی به مناسکی تبدیل شده است که به فلسفه آن توجه نمیشود، والا امروز باید موجی راه میافتاد که سردمدار آن راهپیماییکنندگان اربعین بودند؛ که روح راهپیمایی اربعین، ستم ستیزی است.