يکي از متغیرهای مهم در ارتباط با شکل گيري تحولات در سراسر جهان، رسانهها هستند؛ به گونهای که تاثير رسانه و به ويژه شبکههاي اجتماعي در سرعت اطلاع رسانی تحولات در کشورها انکارناپذير است. رسانهها آگاهي از این تحولات را در بين اقشار مختلف کشورهاي درگير بالا برده و فرايند تحولات را تسهيل و تسريع خواهند کرد و بعضا به این تحولات نیز جهت میدهند. بنابراین میتوان رسانهها را یکی از عناصر قدرت تلقی کرد که نمیتوان تاثیرگذاری عمیق آنها بر روند تحولات شکل گرفته در کشورها را انکار کرد.
دیپلماسی رسانهای نیز با تاثیرات وسیعی که بر روابط میان کشورها دارد شکل مراودات میان رهبران و سیاستمداران را به منظور تحلیل و پیشبرد دیپلماسی و سیاست خارجی توصیف و شکل دهی میکند؛ به گونه ای که امتداد دیپلماسی و سیاست خارجی در هر کشور به ساختار رسانهای در آن نظام سیاسی گره خورده است و در ادامه یک دیپلماسی رسانهای موفق با برد جهانی بالا قادر است در هر نقطه ای از جهان حداقل بخشی از توان سیاست خارجی خود را به تصویر بکشد. بنابراین رسانهها از جمله بازیگران مهم و تعیین کننده در نظام بینالملل محسوب میشوند که نمیتوان تاثیرگذاری عمیق آنها را نادیده گرفت.
اینکه افکار عمومی در هر نقطهای از این جهان خاکی از تحولات در کشورها و نظامهای سیاسی مختلف آگاه میشود و در ادامه به آن اتفاق واکنش نشان میدهد یعنی رسانهها به عنوان ابزاری برای اعمال قدرت حاکمان توانسته اند به رسالت خود عمل کنند. به هر میزانی که کشورها در عرصه رسانه و اطلاع رسانی بتوانند پیام خود را به مخاطبان بیشتری در سراسر جهان برسانند قطعا کنش و واکنش آنها را به دنبال دارد و پس از آن میتوانند افکار عمومی را به نفع خود همراه داشته باشند. البته این چرخه ارتباطی در نظام بینالملل در شرایطی محقق خواهد شد که رسانهها زیر تیغ بایکوت قرار نگرفته باشند و معضل سانسور حکمفرما نباشد.
با مقایسه نقش رسانهها در نظام بینالملل و نقاط استراتژیک جهان میتوان به این موضوع پی برد که هرکجا که بایکوت رسانهای حاکم بوده است بدترین جنایات در آن جا زیر تیغ سانسور سر بریده میشوند و در حداقلی ترین حالت ممکن جنایت اعمال شده توسط حاکمان به امری عادی و روتین تبدیل خواهد شد.
آنچه توجه نگارنده را در راستای نگارش این یادداشت جلب کرده تفاوت واکنش افکار عمومی نسبت به وقایع مختلفی است که در جهان سیاست در نقاط مختلف دنیا مانند خاورمیانه و اروپا رخ داده است. از زمانی که روسیه حملات خود علیه اوکراین را آغاز کرده رسانههای مختلفی در جهان اخبار لحظه به لحظه از تحولات اوکراین مخابره میکنند؛ از رسانههای معتبر بینالمللی گرفته تا افراد تحلیلگری که صرفا به انتشار یک متن در خصوص این بحران بسنده کرده اند. بخشی از واکنشها به این مسئله مربوط میشد که همزمان در نقاط مختلفی جنگ و غارت و تجاوز صورت میگیرد مانند حملات مکرر متجاوزین به یمن، اقدامات تروریستی در آفریقا و تحولات افغانستان و ....چرا فعالان مجازی صرفا بر اوکراین تمرکز دارند؟ این که واکنش افکار عمومی به این وقایع یکسان نیست امری طبیعی است اما دلیل آن جدا از اهداف و منافع سیاستمداران آغازگر جنگ، از نگاه عموم مردم قطعا تفاوت در نوع بشریت نیست که مثلا افرادی که در اروپا مورد ظلم و تهاجم روسیه قرار گرفته اند به مراتب از کودکانی که روزانه بر اثر حملات مکرر ائتلاف متجاوز کشته میشوند دارای اهمیت بیشتری هستند. صرف نظر از هر دلیل سیاسی که برای آغاز یک تهاجم در جهان وجود دارد رسانهها یکی از دلایل متفاوت بودن واکنش افکار عمومی به وقایع رخ داده در جهان از جمله جنگ هستند. اینکه ظلم و تجاوز در افغانستان و یمن و نیجریه و حتی میتوان گفت خاورمیانه آنگونه که باید رسانه ای نمیشود علت آن ضعف و زیان بایکوت رسانههای این کشورها در به تصویر کشیدن تحولات درونی شان است. جنگ در هر نقطه ای از جهان محکوم است اما میتوان گفت یکی از علل بروز واکنشهای منفی افکار عمومی به وقوع تحولاتی از قبیل جنگ در جهان به کشش رسانه ای و قدرت مانور کشورها در این زمینه در عرصه بینالملل باز میگردد. مطمئنا رنگ چشم انسانها معیار مناسبی برای ارزشگذاری آنها نخواهد بود اما این رسانهها هستند که به فکر و ذهن مخاطبان خود در هر نقطه ای از جهان جهت میدهند. در جهان امروز نقش رسانهها اگر بیشتر از قدرت نظامی کشورها نباشد کمتر نیز نیست.