فیلم مستند «مشق امشب» همانطور که از عنوانش پیداست، متاثر از فیلم «مشق شب» عباس کیارستمی است. از پلان ابتدایی که درواقع افتتاحیه فیلم «مشق شب» است تا انتهای آن، دنبالهروی آن فیلم بوده و در شیوه کارگردانی نیز همان الگو را پیروی کرده است. مستندی گفتگو محور که سوژه را مقابل دوربین قرار داده و از او سوال میپرسد. اما برخلاف فیلم کیارستمی که بر محوریت یک موضوع تمرکز داشت و تاثیر تکلیفهای بسیار و خشونت در مدارس را بررسی میکرد و به نقد سیستم آموزشی میپرداخت، در این مستند بر یک موضوع و مسئله مشخصی تمرکز نمیشود. به مسائل بسیاری اشاره میکند و بدون اینکه از طرح آنها به رهیافتی برسد، تنها به مطرح کردن آن بسنده میکند. در «مشق امشب» دو گروه طبقاتی اجتماعی را به نوعی مقابل یکدیگر قرار میدهد و سعی دارد با سوالات متعدد و گاهی بی ربط، تاثیر جایگاه طبقاتی را در میان محصلان بسنجد. برای نمونه خود از دو طیف بچههای متمول و کودکان کار استفاده میکند. ملاک را بر مقایسه میان آنها قرار میدهد و روایت خود را با پراکندگی پیش میبرد. تا میانه فیلم، سوالاتی که از دانشآموزان هر دو طیف پرسیده میشود، برگرفته از مستند «مشق شب» است و به نظر میرسد قصد دارد سیستم تنبیه و تشویق را در دهه نود بررسی کند. اما در ادامه بحث به فاصله طبقاتی میرسد و سوالات متعددی را از دانش آموزان در مورد شغل پدر مادر، نوع ماشین، تفریحات، سفر خارج، آرزوها، غذای مورد علاقه و... مطرح میکند و در پلانهای متعدد، جواب دو طیف از دانشآموزان را در مقابل یکدیگر قرار میدهد و گویی سعی دارد به شکاف طبقاتی و فاصلهای که در میان آنهاست بپردازد. نکتهای که میتوانست بدون مطرح شدن سوالاتی در مورد تکلیف و تشویق و تنبیه مطرح شود. یا اینکه اگر قرار است در محیط مدرسه به این سوالات پاسخ دهند، بحث عدالت آموزشی و برخورداری از امکانات نابرابر تحصلی را بیان کند. که چنین انتظاری از فیلم بیهوده است. ضمنا طرح این سوالات برای بچهها و نشاندن آنها مقابل دوربین برای بیان زندگی شخصیشان که مربوط به خانواده و جایگاه طبقاتی آنهاست، ورود به حریم خصوصی آنها محسوب میشود. حتی در مواردی کودکان طلاق از اختلافات و مسائل خانوادگی خود بازگو میکنند و ثبت آنها بدین شکل و عرضه آن در فضای ارتباطی امروز، امنیت روانی آنها را در آینده نزدیک به مخاطره میاندازد. در کنار جدی نگرفتن چنین موضوعی، کارگردان بدون دلیلی که در مستند به آن اشاره شود، به دنبال دانشآموزان مستند «مشق شب» رفته و پس از گذشت تقریبا سی سال دو نفر از آنها را مقابل دوربین میآورد و گفتگوی آنها را در دوران کودکیشان بازروایت میکند. اساس این کار که بدون توجیه در مستند رخ میدهد، بر نگرانی از سرنوشت دانشآموزان امروزی که چنین بی پروا وارد حوزه خصوصی آنها شده، میافزاید.
عموما در شرایطی که فیلم از محور اصلی و سوال اصلی پژوهش خود دور میشود، نتیجه مشخصی از تماشای آن نیز به دست نمیآید. به نظر میرسد کارگردان در میانه کار با جذاب شدن موضوعات دیگر در حین تحقیق و فیلمبرداری روبروست. شاید در ابتدا قصد داشته همان مسائل سیستم آموزشی و نقد نظام آموزشی را در مورد دانشآموزان امروزی بررسی کند، اما در ادامه مسیر روایتش را براساس جذابیتهایی که میبینید، تغییر میدهد و از هر نکته جذابی و البته بی ربطی در فیلم استقبال میکند.
اخیرا در میان مستندها، جستجو برای یافتن شخصیتهایی که تا پیش از این در قاب دوربین ثبت شدهاند، مورد توجه مستندسازان قرار گرفته است. نمونههای بسیاری از این گونه در سینمای مستند وجود دارد. در مستند «مشق امشب»، در کنار پراکندگی سوالات و عدم تمرکز بر موضوعی خاص، این شیوه نیز مورد استفاده قرار میگیرد. در پلانهایی، فیلمبردار مستند «مشق شب» در خیابانها به دنبال همان مدرسهای میگردد که سالها پیش این مستند در آنجا ساخته شده. اما عملا این جستجو نیز ارتباطی با دیگر موضوعاتی که در مستند مطرح میشود ندارد و به طولانیتر و بلند شدن فیلم انجامیده است.
مستند «مشق امشب» میتوانست به نقد سیستم آموزشی یا نحوه نظارت خانوادهها در عملکرد تحصیلی دانشآموزان بپردازد. آن را در بستر اتفاقات و وقایع امروزی با کودک فعلی بسنجد و از طرح آن به نتیجهای قابل بررسی و استناد دست یابد. اما عملا به نظر میرسد بدون برنامهای مشخص، دست به طرح سوالاتی میزند که نمیتواند منجر به طرح موضوعی در زمینه آموزش محصلان شود. ضمن اینکه در کنار این مسئله، سوالاتی از قبیل: بزرگترین سوال زندگی شما چیست؟ یا فکر میکنید زندگی چه معنایی دارد؟ یا خوشبختی را تعریف کن و... مطرح میشود و در این بخش ضمن خفیف شمرده شدن دغدغههای کودکان کار، کودکان متمول واجد جهانبینی و وسعت دیدی معرفی میشوند که فرسنگها با دنیای کودکان کار فاصله دارد. در حالی که از ابتدا نگاه مارکسیستی فیلم به محصلان متمول، مخاطب را با کودکان کار همراه میکرد اما در پایان حتی این نگاه هم بر ضد خود تبدیل میشود. کودکان کار، عملا در نسبت با همسالان دیگر خود، نه تنها چشماندازی برای آینده ندارند، بلکه جهانبینی و تعریفشان از خوشبختی و زندگی نیز کاملا پوچگرایانه و متاثر از شرایط بد اقتصادیشان است. عملا آنچه مطرح میشود اصالت و جایگاه تعیین کننده اقتصاد در ساختارهای پیچیده اجتماعی است که میتواند افراد را در دستهبندیهای خود به فرادست و فرودست تقسیم کند. در این مستند شان و جایگاه انسانی افراد با توجه به برخورداری مادی از اهمیت چندانی برخوردار نیست.
رویا سلیمی