پس از سالیان سال اکنون دریافتیم که مدارس ما نه تنها گام های چشمگیری را در جهت پرورش نیروی جوان بر نداشته است بلکه حضوری که می توانست در جامعه متجلی و زایا شود به اخطار و هشدار بدل ساخت. از بزرگ ترین معضلات آموزش و پرورش به گفته مدیران با سابقه این مرکز، ارجح سازی کنکور است. فرزندان ما در میدان مسابقه بدون این که بدانند برای چه به رقابت می پردازند بی نفس به رقابت می افتند. رقابتی که جز آسیب برای آنان نداشته است. نخست این که هیچ کدام از فرزندان ما در مدارس توانایی هایشان کشف و شناخته نمی شود تا پرورش یابد و دوم این که کسانی هم که در رقابت جانکاه به سکو می رسند با تنی نیمه جان و با نفسی به شماره، وارد کارزاری می شوند که از آن چیزی نمی دانند. جامعه ما چندیست تبدیل به کارزار شده است و همچنان، رقابت در آن حکم فرماست بجای همیاری، همکاری و هم اندیشی. از وظایف مهم آموزش و پرورش ارزیابی معضل کارزار شدن جامعه و ریشه یابی آن است. جامعه باید با توجه به بحران ها، بزه ها و آسیب های جدی توسط نهادی که وظیفه ی آموزش و پرورش نسل را به عهده دارد بازنگری شود. آموزش و پرورش با دیدن توانایی های فرزندانی که سال به سال به هیاهوی کارزار، اضافه می شوند، علاوه بر ایمن کردن و تجهیز کردن آن ها، باید از این ورودی نیروی هایی بسازد برای مرمت و ترمیم جراحت هایی که زخمی جدی بر پیکره جامعه است. دریغ که همچنان زخم ها و جراحت ها در جامعه نه ریشه یابی شده است و نه حتی از طرف مدیران درک شده است.
این که جامعه نیازمند جبران چه فقدانی است و این فقدان چگونه باید در مدارس جبران شود، هنوز مورد توجه واقع نشده است. ما همچنان آسیب می بینیم و همچنان آسیب خواهیم دید آن هنگام که جوانان بدون آشنایی با نقش های خود به عنوان شهروند، مسئول، نماینده، مدیر، همسر، مادر یا پدر در جامعه حضور می یابند و تنها سرافرازی آنها گرفتن رتبه قابل قبول پزشک، یا مهندس شدن است! چه بیشمار دانش آموخته های دانشگاه ها در رتبه های پر افتخار وارد زندگی شدند و دریافتند آن افتخار فریبی بیش نبود بلکه افتخار، میزان فهم و مسئولیت برای ادامه زندگی از سر آگاهی، احترام، فروتنی و مهر است تا رودی را از خود با زاد و رود و یا نه زاد، فقط رود در جامعه جاری سازند. این مهم هنوز دست نیافته است چرا که هنوز فرزندان ما با مهم ترین وجه وجودی خود، وجود زایا که آفرینندگی و میل به آفرینش است بیگانه اند. هنر این گوهره تابناک، وجود آفرینندگی و پروردگاری انسان را زنده و جوشان می کند اما دریغ و درد که همچنان هنر در دستور کار مدیران و سیاست گزاران پایگاه پرورشی، فاقد اعتبار و اهمیت است. ما همچنان به واسطه ی آموزش فرزندانمان به بیگانه سازی و غریبه شدن با خودیت خودِ آن ها، مشغولیم. بدون در نظر داشتن توانمندی های فردی در مدارس، گام به گام او را از خود دور ساخته و به یک بی خودی، تبدیل کرده ایم و این بحران را آمار بالای اعتیاد و فساد در جوانان دختر و پسر در سنین دانش آموزی در جامعه، فریاد می زند. در آماری دیگر میزان بالای طلاق های عاطفی و نه طلاق های ثبت شده است که چه بسا آسیب طلاق های عاطفی، خطری جدی تر از طلاق برای ماندگان به وجود می آورد. هنر ماوای درونی را موجب می شود و این مهارت را به دانش آموز می دهد تا بتواند خود را روایت کند، خود را بگوید و در نتیجه مهم ترین عنصر تعامل و امنیت جامعه؛ گفتگو، که نبودش آسیبی جدیست، فرهنگ سازی شود. ما هر کدام تبدیل شده ایم به تک گو هایی که فقط حق را به جانب خود می بینیم و این آسیب بزرگ سیستم آموزشی ما است که بر مونولوگ و تک گویی بنا شده است. حضور مربی در مدارس به یک پایگاه مونولوگ و حذف مهم ترین عنصر ارتباطی؛ دیالوگ، واداشتن دانش آموز به هر آن چه که مربی امر می کند. آن چه که با زایش هر جان در جهان مورد اهمیت است چرا که باید در جهت رسیدن به ارزش خود و جامعه حفظ و بارور شود؛ خلاقیت است. خلاقیت در هر فرد از گوهره های ارزشمند به شمار می آید که باعث تعالی و رشد خود و جامعه می شود. این گوهره در نخستین سال های زندگی کودک توسط آموزش به والدین، حفظ می شود و سپس در مدارس به شکل تخصصی با اجرای هنر بارور می شود. در جوامع پیشرفته روشی که باعث پیشرفت شان شده است دریافتن ارزش خلاقیت کودکان و نوجوانان و پاس داشتن آن است. خلاقیت در افراد باعث مهارت زیستی فرد و در نتیجه تکامل می شود. این مهم جز از راه آموزش هنر، میسر و امکان پذیر نیست. با آموزش هنر و آفرینش اثر هنری می توان علاوه بر تقویت خلاقیت دانش آموز، او را به نزدیکی و انس با خود ترغیب و تشویق کرد تا ما با خودِ حقیقی فرد در جامعه مواجه شویم نه یک حضور بی خودی که در مراحل زندگی هیچ مهارتی برای دستاورد و توانایی ایمنی در برابر آسیب ندارد. حال نظری بیندازیم به جایگاه هنر در مدارس؛ همچنان نیروی دانش آموخته هنرمند در مدارس به شدت کم و تا جایی غیر قابل باور است. با وجود هزینه های گزاف و سنگینی که خانواده ها برای حضور فرزندانشان در مراکز دانشگاهی هنر پرداخت می کنند کمتر کسی از نیرو های متخصص، جذب آموزش و پرورش می شود. این در حالی است که ما شاهد هستیم که ناظمین مدارس که در رشته ای به جز رشته هنر، دانش کسب کرده اند شوربختانه برای آموزش هنر بکار گرفته می شوند و حتی سایر مربی ها که به تدریس در دروس تخصصی خود مشغول هستند به این مهم می پردازند. این که همچنان هنر را می توان بی شان و منزلت دید که از توان هر کسی این مهم ترین گوهره ساخته است، سنگ بنایی که رو به واژگونی بر سر فرزندان مان است، نهاده می شود و ما مواجه می شویم با افراد بی هدف در رشته هنر و سپس معرفی این رشته مهم برای بودن از سر هیچ! در دانشگاه ها نیز دیده می شود فرزندانی که از رشته هنر ورود کرده اند اما شوربختانه هیچ سنخیتی با این رشته ندارند. همچنان گزارش می شود در مدارس دخترانه با وجود چهل دانش آموز در متراژ کوچک کلاس درس، از سر نبود نیروی آموزشی هنر به دانش آموزان خردسالی که مهارت استفاده از اسباب و وسایل خطر ناک مانند سوزن و میل بافتنی ندارند، دوزندگی و بافندگی آموزش داده می شود! همچنان دیده می شود در مقطع دبیرستان دوره اول، دانش آموز از هنر چیزی جز بطالت نمی داند و باید در انتخاب رشته دوره دوم مقطع تحصیلی، به هنر هم بیندیشد! همچنان نیروی بس عظیم نوجوانی و جوانی به جای پرورش با هنر برای بروز دادن و تشخص خود با سرکوب و منکوب با ساختارهای توبیخ و تنبیه در مدارس قربانی می شوند و ما خیل وسیعی از نیروهای افسرده را وارد اجتماع بزه و آسیب می کنیم. این که با وجود اساتید بزرگ هنر در دانشگاه ها و جهانی شدن هنر ایران زمین در دنیا همچنان مراکز آموزشی ما بدون پرداختن به درس هنر به شکل جدی و با عدم بکارگیری نیروی آموزشی متخصص به این مهم، بی توجه است از آسیب های جدی جامعه امروز ماست. فرزندان ما با این فقدان دردناک از بنیاد وجودی خودشان؛ آفرینندگی دور و دورتر می شوند. نکته در این جاست هنگامی که نوجوانان و جوانان، بدون داشتن مهارت، بیگانه با هنر در دسته بزهکار به بازپروری و زندان، فرستاده می شوند در آن مکان اقدام به آموزش هنر می کنند تا بتوانند با خود انس بگیرند و با خود ماوا کنند. این تزکیه و پالایش در آموزش هنر سال هاست اثبات شده است که ایمنی جامعه را از بزه تضمین می کند. نکته مهم اینجاست که این شیوه آموزشی که کاملا باعث تزکیه فرد می شود از چه روست که در مدارس اجرا نمی شود تا علاج واقعه پیش از وقوع شود! نکته ای دیگر؛ آموزش موسیقی در مدارس ممنوع است اما هنرستان موسیقی در مراکز آموزش و پرورش فعال است و هنرجو می پذیرد از چه روست که کودک با این مناجات نوا و نغمه نمی تواند ماوا داشته باشد؟
نیروی با ارزش جوان را برای تولید انسان در جامعه دریابیم و با فقدان های موجود قربانیان ضعف مدیریتی را بیشتر نکنیم.