۰
شنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۰۴:۳۵

انتخابات ۲۰۲۰ آمریکا و ترامپیسم

احمد چمران
انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰ آمریکا، از جهات بسیاری در تاریخ ۲۳۱ ساله‌ ایالات متحده ویژه بود.
انتخابات ۲۰۲۰ آمریکا و ترامپیسم
انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰ آمریکا، از جهات بسیاری در تاریخ ۲۳۱ ساله‌ ایالات متحده ویژه بود. در ظاهر یک کشاکش شدید میان دونالد ترامپ و جو بایدن، و در نگاهی محتاطانه‌تر میان حزب جمهوری‌خواه و حزب دموکرات بود. اما اگر به کنه رخدادهایی که از ژانویه ۲۰۲۰ تا سوم نوامبر و تا همین امروز در جریان هست نگاه کنیم، پی می‌بریم موضوع ژرف‌تر از آن است که کشاکش دو فرد یا دو حزب آن را توجیه کند.
از یک سو مواضع دونالد ترامپ و حامیان او که بی‌پرده و با لحن تند و خشن ایده‌های خود را ارائه می‌دهند؛ از سویی موج نظرسنجی‌ها و حملات رسانه‌ای بی‌سابقه به ترامپ و جریان او که روشن شده تا کجا اغراق‌آمیز بوده، بازتاب فوران تضادهای سرکوب‌ شده سالیان طولانی در ایالات متحده است.
کوتاه سخن: این وضعیت می‌تواند و شاید آغاز افول ابرقدرت حاضر باشد. اما چرا؟
 
جورج واشنگتن که به‌عنوان نخستین رئیس جمهور آمریکا در سال ۱۷۸۹ سوگند یاد کرد،‌ به‌هیچ حزبی تعلق نداشت. اما چندی بعد اختلافات سیاسی میان پدران بنیانگذار آمریکا باعث پیدایی دو حزب «دموکرات-جمهوری‌خواه» به رهبری جفرسون و حزب فدرالیست به رهبری همیلتون شد.
در دهه دوم سده‌ ۱۹ رخدادها به سمتی رفت که حزب فدرالیست از صحنه خارج شد و حزب «دموکرات-جمهوری‌خواه» نیز دچار شقه گردید. اینجا نقطه‌ پدید آمدن دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه بود که تا امروز میدان‌داران اصلی صحنه سیاسی آمریکا هستند.
طی دو سده حزب جمهوری‌خواه حافظ منافع طبقه و اقشاری است که از نظر اقتصادی به‌تولیدات انبوه، کارتل‌های تسلیحاتی، شرکتهای بزرگ کشتی‌سازی و... تعلق دارند؛ از نظر ایدئولوژیک نیز دیدگاه سنتی-مذهبی آمریکاییان سده ۱۸ و ۱۹ را حفظ کرده و مخالفت آن با قانون سقط جنین و عدم حمایت از همجنسگرایان، از این موضع است.
در مقابل حزب دموکرات حافظ منافع طبقه و اقشاری است که از نظر اقتصادی به تولیدات کوچک‌تر، اما گسترده‌تر وابسته هستند. صنایع مواد بهداشتی، صنایع نفتی، تولیدی‌های کوچتر و البته غول‌های رسانه‌ای. از نظر ایدئولوژیک نیز حزب دموکرات بیشتر تمایل به سمت چپ طیف در دستگاه سرمایه‌داری دارد.
پایه‌های حزب دموکرات از زمانی تقویت شد که پس از بحران اقتصادی ۱۹۲۹ که می‌رفت به فروپاشی بسیاری از پایه‌های سرمایه‌داری بینجامد،‌ روزولت (دموکرات) به حمایت دولتی از صنایع کوچک، بانکها و اقشار کم درآمد دست زد. این اقدام هر چند بر خلاف دیدگاه خاص کاپیتالیستم بود، اما به میزان زیادی آمریکا را از سقوط بیشتر در دره بحران نجات داد. همچنین باعث پیدایی یک قشر بزرگ از طبقات کم درآمد شد که حامی حزب دموکرات هستند. طبقه‌ای گسترده که تا امروز نیز پایگاه اصلی این حزب است و بسیاری از سیاستهای حزب دموکرات، در حمایت از این طبقه است؛ مانند طرح بیمه‌ «اوباماکر» یا سایر مزایایی که برای اقشار کم درآمد در نظر می‌گیرند.
در مقابل، حزب جمهوری‌خواه بر این باور است که این اقدامات باعث تضعیف کاپیتالیسم و بر هم خوردن اصل «عرضه و تقاضا» می‌شود. از این رو ترامپ با شدت با طرح اوباماکر مخالف است.
 
این اختلافات طی چند دهه ادامه داشت و گام به گام عمیق‌تر شد.  منافع دو حزب نه مسیر تخفیف تضاد، بلکه جاده تشدید تضاد را پیمود.
با ورود جهان به هزاره‌ جدید، دیگر عمق تضادها در آمریکا به نقطه‌ای رسید که یک پوسته‌شکنی، جهش و موتاسیون سیاسی-استراتژیک در تقدیر داشت. آغاز دوران ریاست‌جمهوری اوباما استارت این جهش بود. در کمیته‌های مختلف مجلس نمایندگان و مجلس سنا، شدت کشاکش بر سر بیمه‌های درمانی و سایر خدمات اجتماعی، بیش از هر زمان اوج گرفت.
دولت اوباما همچنین کوچک کردن ارتش و صرف هزینه‌های آن برای خدمات اجتماعی را اجرا کرد. روندی که تأثیر مستقیم بر سیاست خارجی دولت اوباما گذاشت و مسیر تعامل با کشورهای متخاصم آمریکا،‌ از جمله ایران را در پیش گرفت. روندی که در مورد ایران، به توافق اتمی ۲۰۱۵ انجامید.
در ژانویه‌ ۲۰۱۶ و روی کار آمدن دونالد ترامپ، کشاکش درونی در ایالت متحده باز هم اوج گرفت، با این تفاوت که این بار حزب جمهوری‌خواه دست بالا را داشت. به ویژه اینکه در دو سال اول ترامپ اکثریت هر دو مجلس نمایندگان و سنا و در دو سال دوم، اکثریت مجلس سنا دست جمهوری‌خواهان بود.
ترامپ و حزب جمهوری‌خواه جلوی بسیاری لوایح بیمه و خدمات اجتماعی را گرفتند. ترامپ بار دیگر بودجه‌ ارتش را افزایش داد، بر گستردگی آن افزود و روند نوسازی ارتش را آغاز کرد. از این رو در سیاست خارجی هم با اتکا به قدرت نظامی، خط تخاصم و رویارویی سخت با کشورهای متخاصم، از جمله ایران را در پیش گرفت. خروج از برجام، اعمال تحریم‌های بی‌سابقه و ترور قاسم سلیمانی نمودهای این سیاست بود.
تندروی ترامپ چه در مسائل داخلی (مانند کشیدن دیوار در مرز مکزیک و مخالفت شدید با بیمه‌های درمانی) و چه در مسائل سیاست خارجی (خروج از توافق آب و هوایی پاریس، خروج از یونسکو، خروج از برجام و...) بسیاری را به این فکر واداشت که ترامپ فردی غیر متعادل است. اما این نگرشی بسیار سطحی است. ما با فرد ترامپ روبرو نیستیم؛ با جریانی به نام ترامپیسم روبرو هستیم.
 
ترامپیسم جریانی از سرمایه‌داری است که بر نرمهای معمول کاپیتالیسم، چه از نوع دموکرات و چه از نوع جمهوری‌خواه خروج کرده است.
حزب دموکرات و حزب جمهوری‌خواه در هر موضوعی تضاد داشته باشند، بر سر اصول کاپیتالیسم یکپارچه هستند. اکنون نیز سرمایه‌داری فاز سوم خود، یعنی مرحله‌ «امپریالیسم» را طی می‌کند، مرحله‌ای که ویژگی‌ آن «صدور سرمایه‌» است. بر سر این اصول، تا پیش از ورود ترامپ هیچ شکافی میان دو حزب دیده نمی‌شد.
صدور سرمایه یعنی سودآوری هر چه بیشتر. یعنی به جای دادن ساعتی ۱۴ دلار به کارگر آمریکایی، سرمایه را راهی کشورهای توسعه‌نیافته می‌کند و به کارگر ساعتی ۱ دلار می‌دهد و سود نهایی کالا را چند برابر می‌کند.
اما این دکترین دهه‌هاست جامعه‌ آمریکا را دچار بحران کرده است. نخستین نمود این بحران نیز، بیکاری دهها میلیون آمریکایی و در پی آن گسترده‌شدن باندهای مواد مخدر، بزهکاران، سارقان مسلح و سایر بحران‌های اجتماعی است. این بحران که به شدت مورد سانسور غول‌های رسانه‌های آمریکا قرار می‌گیرد، اکنون یک تهدید جدی درونی، برای کاپیتالیسم و قلب آن، یعنی آمریکا و وال استریت شده است.
اینجاست که جریان ترامپیسم ورود می‌کند. جریانی که خود از بزرگ‌سرمایه‌داران تشکیل شده که به‌شدت نگران بر هم خوردن نظم کاپیتالیستی درون آمریکا هستند. این جریان که تئوریسین‌هایی مانند نیوت گینگریچ (رئیس پیشین مجلس نمایندگان آمریکا)، رودی جولیانی (مشاور و وکیل ترامپ)، سناتور لیندزی گراهام و یک دوجین ابر سرمایه‌دار، اصول آن را تدوین کرده‌اند، بر این باور است که ولو به بهای سود کمتر، اما باید سرمایه‌ را در خود آمریکا به‌کار گرفت و از شدت بحرانهای بیکاری و اجتماعی کاست. در غیر این صورت تمامی پایه‌های کاپیتالیسم در خطر است.
با روی کار آمدن ترامپ، ترامپیسم با در دست داشتن بالاترین اهرمهای اجرایی کشور، صدور سرمایه‌ را محدود کرد و اصل را بر اشتغال شهروندان آمریکا گذاشت. بی‌جهت نیست که از دوران نیکسون تا کنون، هیچ زمانی سطح اشتغال در آمریکا در سطح کنونی نبوده است. البته این سیاست امواج دشمنی و مخالفت داخلی با ترامپ را فراهم کرد و خود تبدیل به یک بحران سیاسی فراگیر برای آمریکا و کاپیتالیسم شد. چرا که جریان مقابل، دموکراتها با همراهی بخشی جدی از جمهوری‌خواهان و نئوکان‌ها، با تمام قوا در برابر ترامپیسم سد بستند. این جریان نمی‌خواهند ترامپیسم اصول پایه‌ای آنها را در هم بشکند. از این رو شاهد بودیم که از چند ماه پیش از انتخابات، با موج گسترده‌ رسانه‌ای و نظرسنجی‌های غیر دقیق و البته هماهنگ، زمینه کنار زدن ترامپ را مهیا کردند.
این رویارویی باعث تضعیف ترامپیسم شد. البته طرف دیگری که باعث ضعیف شدن این جریان شد، مقابله‌ کشورهایی مانند ایران، ونزوئلا و چین با سیاست‌های ترامپ بود. چرا که ترامپیسم برای تقویت سیاست خود و وارد کردن سرمایه داخل آمریکا، نیاز به ایجاد بحران‌هایی در سطح جهانی داشت؛ و کشورهایی بهتر از ایران و ونزوئلا که با فشار حداکثری به آنها و تلاش برای در هم شکستن‌شان، هم بحران ایجاد کند و هم با اعلام موفقیت در «مهار کشورهای متخاصم آمریکا»، اعتبار کسب کرده و آن را پشتیبان سیاستهای داخلی خود کند.البته مقاومت و ایستادگی ایران طی ۴سال گذشته، ترامپ و جریان او را از داشتن این اعتبار محروم ساخت.
 
تمامی این وضعیت نشان می‌دهد آمریکا و کاپیتالیسم فراتر از کشاکش‌ها میان ترامپ و بایدن، حزب دموکرات و حزب جمهوری‌خواه، به دوران بحرانهای عمیق رسیده است. چه اینکه حتی در نهایت بتوانند از شر ترامپ خلاص شوند، اما با جریانی روبرو هستند که چندی بعد در ظاهری دیگر در برابرشان خواهد ایستاد و اصول سنتی آنها را زیر ضرب خواهد برد؛ پس باید منتظر بحرانهای باز هم بیشتری باشیم که کاپیتالیسم آمریکا با آن روبرو خواهد شد و روند افول ابرقدرت کنونی را تسریع خواهد کرد.
 
کد مطلب: 139699
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *