صبح از خواب بیدار می شوی و قصد بازار می کنی تا کالاهای مورد نیازت را خریداری کنی. قدم به بازار میگذاری و هرچه که جلوتر می روی بر میزان حیرتت افزون گشته و مات و مبهوت می شوی، گویی که تو فقط از دیشب تا به امروز صبح را در خواب سپری نکرده ای بلکه مانند اصحاب کهف، سالها را در غاری مشغول خواب بوده ای و الان بعد از سالیان، بیدار شده و این چنین مات و مبهوت و متحیر می شوی.
قیمت های سر به فلک کشیده ی انواع کالاهای غیر خوراکی را که می بینی، آهی کشیده اما در دل خود زمزمه می کنی که مشکلی نیست و مثلا با همین البسه ی فعلی می سازم و خرید را به جای چند هفته یا چند ماه یکبار، به سالیانه تغییر می دهم و سپس باز در دل خود نجوا می کنی که اشکالی ندارد، کفش و لباس و امثالهم که نان و خوراک نمی شود، برای آن موارد فعلا به همین داشته های فعلی اکتفا کرده و بیشتر از آنان مواظبت می کنم که دیرتر نیاز به تعویض داشته باشند. با این خود گول زدن ها، وارد بازار غذا و خوراکی می شوی. هر چه که پیشروی می کنی و قیمت کالاهای خوراکی را جویا می شوی، کم کم دود از سرت بلند می شود. روزگاری قیمت گوشت قرمز جهش فوق العاده ای پیدا کرد و به شدت گران شد و تقریبا از سبد غذایی قشر مستضعف جامعه تا حد بسیار زیادی حذف شد، اما هنوز دلخوشی هایی وجود داشت که اگر قیمت گوشت قرمز افزایش پیدا کرده است، جایگزین های ارزان تری هست که اگرچه طعم گوشت قرمز را نمی دهد، اما به هر حال توانایی سیر کردن شکم را دارد. کم کم جلوتر آمدیم و متوجه شدیم همان جایگزین ها هم می رود که برای قشر مستضعف به خاطره تبدیل شود. از اینکه الان قیمت گوشت مرغ را ذکر نمی کنم به این خاطر است که واهمه دارم که نکند از زمان نوشتن این سطور، تا زمان انتشار این مطلب، دوباره قیمت رو به افزایش گذاشته باشد. بعد از گرانی مرغ، مردم گفتند حالا چاره ای نیست، اگر مرغ را از ما گرفتند، تخم مرغ که هست و با آن هم می سازیم. اما دیری نپایید که تخم مرغ هم به مرغ پیوست و دست در دست یکدیگر، پرواز کردند و بسیج کردن یک کابینه هم نتوانست سر و سامانی به مرغ و تخم مرغ بدهد! از قدیم رسم بود وقتی کسی می خواست تواضع به خرج داده یا به رسم درویشی، به کسی تعارف خوردن طعامی را بکند، می گفت: بفرمایید به صرف نان و پنیری، نان و ماستی، خیار و گوجه ای در خدمت باشیم. اما حال ببینیم اوضاع پنیر و ماست و خیار و گوجه به کجا رسیده است. بازار لبنیات که تقریبا هفته ای نیست که مزه ی افزایش قیمت را نچشد و حال به قول امروزی ها، دیگر نان و پنیر نه یک طعام درویشی بلکه یک طعام لاکچری به حساب می آید! از قیمت میوه و صیفی جات که دیگر نمی دانم چه باید گفت و همان خیار و گوجه هم حال دیگر رویایی شده است. امیدوارم دولتمردان بزرگوار، لحظاتی با خود بیندیشند که این مردم مستضعف چه برایشان مانده است که بخورند و شب را به روز برسانند؟! بزرگواران! همه ی ما به نیکی می دانیم که کشور زیر شدیدترین تحریم ها قرار گرفته است، اما واقعیت این است حتی با نگاهی سرسری به بازار، متوجه می شویم که همان محصولاتی که تولید داخل است و ربط چندانی به تحریم ندارد، چند برابر کالاهای خارجی که به تحریم مربوط می شوند، گران شده است. در این نوشتار اسمی از طبقه ی متوسط نیاوردم زیرا بر این اعتقادم که طی این چند سال اخیر، با شرایط نامناسب اقتصادی، عملا قشر متوسط رو به زوال رفته و به قشر مستضعف پیوسته است. دولتمردان بزرگوار! با خود بیندیشید و ببینید که این کشور سراسر ثروت، چرا باید به این روز برسد که بخش قابل توجهی از مردمش به نان شب محتاج شوند؟! آیا می دانید طی این سالیان چه تعداد پدرانی بوده اند که همواره شرمنده ی زن و فرزندان خود شده اند؟! نگذارید بیش از این عرق شرم بر جبین پدران زحمتکش و شرافتمند این سرزمین جاری شود. مسئولان گرامی! اگر توان اصلاح کلی امور، به نحو احسن را ندارید، تو را به خدا حداقل فقط قیمت یک کالای اساسی را برای این مردم مستضعف کنترل کنید که اوضاع فعلی این مردم،سخت، آزاردهنده و ناراحت کننده است.