نهاد علم و دانش در قالب آموزش و پژوهش در نظام آموزش و پرورش و دانشگاه دارای وظایفی چون تربیت انسان شهروند و فرد متخصصدر وهله اول و ارتقاء فرهنگ و افزایش کارآمدی و ایجاد حس رهایی بخشی در وهله بعد است. اینکه چقدر در هر کدام این وظایف، موفق بوده مستلزم داده ها و اطلاعات آماری و تحلیل های کیفی فراوان است. اما الان بخاطر اشکالات و مشکلات زیادی که در کارایی و کیفیت زندگی اجتماعی ایرانیان وجود دارد، نقش اجتماعی علم مهم شده است.
اهمیت یافتن نقش اجتماعی علم، مسئله ای است که به دلایلی چون ناکارآمدی یا ضعف این نقش، برجسته شده است. مسئله مندی این موضوع می تواند دارای اهمیت باشد.
به عنوان مقدمه باید گفت که اولا دانش آموزی و دانشجویی در جامعه ایران در دهه های اخیر از لحاظ کمیت افزایش فراوان یافته است. ثانیا امروزه هر کاری نیاز به تخصص حداقل کارشناسی دارد. با این شرایط، اوضاع و کیفیت زندگی ایرانیان قاعدتا با این حجم مقدار از معضلات نباید همراه باشد اما هست. اشکال کار به کجا بر می گردد؟ طبعاعوامل فرهنگی، مدیریتی، سیاسی و حقوقی در بروز این معضل موثر هستند. در این نوشتار به بحث مدیریت فرایند علم با تاکید بر نظام ارتقاء اساتید پرداخته می شود.
مدیریت فرایند علم و نظام ارتقاء اساتید به گونه ای است که بر نقش مستقیم اجتماعی علم تاکید ندارد. هرچند در حال حاضر مدیریت و فرایند علم به گونه ای است که بر روی اکثر خروجی های مرسوم علم (کتاب، طرح، مقاله، همایش و غیره) تاکید دارد اما طبعا در موضوع نقش اجتماعی علم، دریافت بازخورد از جامعه مهم است؛ به این معنا که خروجی های علم باید به گونهای مطرح باشد که جامعه مستقیم بازخورد نشان دهد. یعنی جامعه باید میزان و نوع استفاده یا عدم استفاده از علم ارائه شده را نشاندهد اما اینگونه نیست.
در خروجی های علم که برای ارتقاء اساتید، مطرح شده، حضور مشهود جامعه وجود ندارد. هرچند در نظام پژوهشی موجود، حضور جامعه در مسئله مندی موضوعات پژوهشی یک بحث جدی است ولی به نظر، این نشان از حضور مستقیم جامعه که به علمِ عرضه شده واکنش نشاندهد، نیست.
مشکل فوق الذکر زمانی برجسته تر می شود که جامعه ایرانی عموما حوصله مطالعه ندارد چه برسد به اینکه کتاب و مقاله های بعضا مغلق را بخواند. حتی حوصله سخنرانی های علمی طولانی را هم ندارد. در چنین وضعیتی صرفا نمی توان گفت که دنیای دو طرف (اهل علم و جامعه) متفاوت است. یکی عالَم روشنفکری و دیگری عالَم زندگی روزمره؛ و هر کدام در دنیای خود سیر می کنند.در این صورت نقش اجتماعی علم چه می شود؟ که قاعدتا این مسئله مهم است و باید به آن فکر کرد.
دانشجو پروری و انجام طرح ها و پژوهش های دانشجویی در دانشگاه ها و انجام طرحهای پژوهشی در موسسات پژوهشی به صورت فردی انجام می شود اما نتایج و دستاوردهای این فعالیت ها که عموما هم فردی هستند در تعامل با جامعه قرار نمی گیرند تا قوت و ضعف آنها در وهله اول معلوم شود و در وهله بعد باعث آب دیده شدن آنها شود. یک خلا ارتباطی و تعاملی در این زمینه وجود دارد که البته این فاصله در بین خود اهل علم نیز وجود دارد که عموما با همدیگر نمی توانند ارتباط برقرار کنند. انگار علم در این کشور حوزه شخصی و حتی خصوصی هر کسی است و نباید و نمی شود از ظرفیت همدیگر استفاده کرد.هر کسی هم خود را معیار علم می داند و هر حرفی هم میزند بدون اینکه از واکنش دیگران واهمه ی علمی داشته باشد. این موضوع یک مشکل جدی است که به نظرم جنبه فرهنگی و مدیریتی دارد. نقد و گفتگو هم که اصلا وجود ندارد و اگر چیزی به نام نقد وجود دارد بیشتر تخریب است. حال باید توجه کرد که اهل علم و دانش که باید در تعامل و ارتباط با هم باشند از هم فاصله دارند و صرفا گاهی چند نفر دوست کارهای همدیگر را میخوانند و به هم نان قرض میدهند.مع الوصف چه انتظاری هست که جامعه ی نتیجه گرا با علم عموما در برج عاج قرار گرفته ارتباط برقرار کند!
مسئله خلا تعامل بین دستاوردهای علم و جامعه مصرف کننده باید برطرف شود و راهکاری هم کهداده می شود قاعدتا باید در ارتقاء اساتید، حضور مستقیم داشته باشد. نهادسازی، اصلاح مدیریت و فرهنگ سازی از جمله راهکارهای ایجاد ارتباط می تواند باشد که طبعا این نکته، کلی و مستلزم تدقیق و بیان جزئیات است. یک مثال را در ادامه مطرح میکنم. گفتمان سازی و جریان سازی امروزه در فضای مجازی و رسانه های عمومی در جامعه ایرانی صورت می گیرد و دانشگاه در آن حضور مستقیم ندارد و نقش اساتید و پژوهشگران در این عرصه خیلی کم است. یک دلیل آن می تواند بی تاثیری این نوع از فعالیت بر نظام ارتقاء اساتید باشد.
مشکل نقش اجتماعی علم، جدی است و باید در مورد آن فکر کرد و در این رابطه نسبت بین فعالیت و نظام پاداش و ارتقاء خیلی مهم است.