حاج سیاح در کتاب خاطرات خود از دوران ناصرالدینشاه قاجار چنین نقل میکند: "ایرانیان در بیسوادی و فقر مطلق زندگی میکنند، این بیچارگان آنقدر سرگرم زندگی رعیتی خود شدهاند که نمیدانند چه بلایی بر سر آنها آمده است. اشخاصی بیسواد و زورگو و فاسد بر آنها حکومت میکنند و کسانی که سواد و فکری خلاق دارند یا در سکوت به سر میبرند و یا مجبور به ترک وطن میگردند. در این اوضاع و احوال اگر شخصی هم برای رفاه آنها تلاش کند، با اشاره آن فاسدان و زورگویان همین مردم چنان بلایی به سرش میآورند که از نیکیهای خود پشیمان شده و سکوت اختیار میکند"
این روزهای تئاتر ایران به این نقل قول که مرتبط با یک قرن پیش است بیشباهت نیست. تئاترهایی که حرفی برای گفتن دارند و به نوعی برخاسته از تفکری خاص هستند به جرم همراه نبودن با بعضی از تفکرات توقیف میشوند و شرایط به شکلی شده که هرچه تئاتر بیمحتواتر و خالی از اندیشه باشد بیشتر بر روی صحنه به اجرا میپردازد.
تئاتر عاشقانههای خیابان با موضوعی اجتماعی و معاصر به کارگردانی شهرام گیلآبادی که در تماشاخانه ایرانشهر به روی صحنه رفته بود با دم دستترین ایراد این روزهای شورای نظارت یعنی عدم همخوانی نسخه بازبینی شده با آنچه اجرا شده است توقیف و لغو مجوز شد. همین موضوع باعث شد تا حرف و حدیثهایی پیرامون این تئاتر اجتماعی شکل گیرد.
عدهای به حمایت از گروه اجرایی برخاسته و توقیف این تئاتر را نشانه کج سلیقگی و باندبازی و سیاست دانستند و در کل توقیف تئاتر را محکوم کردند. اما در سمت مقابل این نظرات عدهای هم توقیف این تئاتر را دستاویزی برای انتقام از کارگردان عاشقانههای خیابان قرار دادند.
شهرام گیلآبادی جدا از چهره هنری خود سابقه کار در شهرداری تهران، مجمع تشخیص مصلحت نظام و... را دارد و همین مساله در این مقطع زمانی دستمایه منتقدان وی شده است. این دسته از منتقدان بدون توجه به اصل موضوع که همان توقیف یک تئاتر است با حمله به سابقه گیلآبادی در پستهای مدیریتی به نوعی سعی بر انتقامگیری از وی را دارند.
حال توقیف عاشقانههای خیابان بهانهای شده است که در نقدهای مختلف خارج از اصل موضوع به مواردی اشاره کنند که هیچ ارتباطی به تئاتر و صنف آن نداشته و تنها و تنها شخص شهرامگیل آبادی را هدف قرار داده است.
در یکی از نقدهایی که برای شهرام گیل آبادی به رشته تحریر درآمده، وی را یک بورژوا معرفی کردند که با استفاده از نام کارگران برای خود ثروتاندوزی میکند، هنگامی که مقالات مخالفان گیل آبادی را می خوانید بیشتر به یاد شوآفهای حزب کمونیست در زمان شوروی سابق می افتید. مقالاتی که در لابهلای آن شاید کمتر بتوانی نقد به اجرا و تفکر کارگردان بیابی و تماما حمله به جایگاههای مدیریتی و تفکرات سیاسی او را خواهید یافت.
در این میان یک سوال به ذهنها متبادر میشود و آن این است که چرا به جای آنکه اصل تئاتر و بررسی چرایی عملکردهای چندگانه شورای نظارت مورد بررسی قرار گیرد، تنها و تنها شخص و تفکر گیلآبادی مورد هجوم قرار میگیرد؟
این عده بدون توجه به این قضیه که شهرام گیلآبادی جدا از شخصیت حقیقی خود یک شخصیت قابل توجه در تئاتر دارد به تخریب وی پرداخته و به نوعی در کشتی که همه تئاتری ها بر آن نشستهاند، در حال سوراخ کردن جایگاه خود هستند و صحبتهای حامیان تئاتر هم نیز در آنها اثر ندارد.
این گروه با رقص بر پیکر یک تئاتر توقیف شده در فکر منافع همفکران سیاسی خود هستند، تفکراتی که تئاتر ایران را خالی از فکر، خلاقیت، روشنگری و... میخواهد. همان تفکری که باعث شد تا سال گذشته بسیاری از کارگردانان تئاتر به دادگاه احضار شوند و حتی تا بازداشت مدیر یکی از بزرگترین مراکز تئاتر کشور هم پیش رفت. تفکری که تولید فکر و اندیشه در جامعه برایش سم مهلکی است و به هر روشی جلوی آن را می گیرد.