چند هفته گذشته فضای مجازی محلی بود برای جدال منتقدین نفت و آنهایی که معتقد بودند هورالعظیم بر روی سیلاب توسط نفت بسته شده است، با افرادی دیگر که سعی می کردند با استفاده از دلایل و مستندات خود خط بطلانی بر فرضیه مذکور بکشند.
بسیاری دوربین به دست به منطقه رفتند و از خشکی تالاب و عدم آبگیری فیلم تهیه کردند و تعدادی دیگر بر روی جاده ها و پل ها مدعی شدند که اینجا گلوگاه عبور آب است. بگذارید پیش از آنکه وارد اصل داستان شوم این را بگویم که غالب این گزارشات فریبی بیش نبوده است. برای مثال جفیر 20 کیلومتر دورتر از هور است و طبیعی است که خشک باشد و یا به سادگی نشان داده شد که مثلا از فلان تابلو محیط زیست اگر تنها تا 20 بشماری و به سمت غرب دور شوی دریایی از آب مواج ظاهر خواهد شد. اما چرا این دروغ ها و بازار گرمی ها به این سادگی باور شد؟
در این اوضاع هر روز عده بیشتری از خبرنگاران و عکاسان به منطقه می امدند تا از حقیقت جریان مستندی بسازند. اما انتشار فیلم های هوایی و همچنین عکسها نتوانست تمام موج به راه افتاده و افکار عمومی را قانع کند که آنچه می بینند حقیقت جریان، بدون هیچ حقه تصویری است. البته این را بگویم که گاهی دلایلی که توسط مردم دهان به دهان می گشت آنقدر دور از مطالعه و بی پشتوانه بود که آدم می ماند چگونه ممکن است چنین نظریه ای بدون ذره ای انصاف و تفکر دهان به دهان بگردد؟
برای مثال می گفتند حوضچه چهار و پنج بسته است! کجای حوضچه بسته است؟ دریچه ها، کدام دریچه ها؟ نمی دانستند. شطعلی بسته است! شطعلی کجاست؟ و چند ارتباط با حوضچه مجاورش دارد؟ دقیقاً کجایش بسته است؟ نمی دانستند. فقط تکرار می کردند و زیر پست ها کامنت می گذاشتند.
در گرماگرم نبرد با آب و فضای مجازی بودیم که عده ای از فعالین فضای مجازی خصوصاً اینستاگرام به دعوت نماینده مدیر عامل شرکت متن در کنترل بحران یعنی آقای طواف به منطقه آمدند و من از آنجایی که تصور می شد سنخیت بیشتری با دوستان اهل رسانه دارم مامور شدم تا هر جا را که می خواهند نشانشان دهم.
دوستان از ابتدا به دیده تردید به حرف ها و دلایل من می نگریستند و اصرار عجیبی می کردند که قبول کنم نفت هور را خشکانده و اصرار از آنها و انکار از من ساعتی به درازا کشید؛ اما کم کم که بیشتر به دور هور گشت زدیم هم من بیشتر با آنها اخت شدم و هم آنها بیشتر به من اعتماد کردند.
نکته عجیبی در صحبت های اهوازی ها به چشم می خورد، جمله ای که برای کسی چون من که سابقه رفت و آمدش به خوزستان به بیست سال می رسید غریب بود. برای من که میان خوزستانی ها در امیدیه نفت خوانده بودم و بعدها پنج سال در آبادان و اهواز در کنارشان زندگی کرده بودم عجیب بود. جوری می گفتند نفت می خواهد فلان کند و بهمان کند که انگار نفت چیزی جدای از ملت است. واقعیتش را بگویم عصبی و کلافه از آفتاب داغ هور و نفت گفتن های عمیق میهمانان، کار بازدید را با غروب افتاب به پایان بردم.
فردا اما با منتشر شدن گزارشهای دوستان شوک دیگری به من وارد شد، چیزی که با توجه با شناختی که از خوزستان و خونگرمی و محبت مردمانش داشتم در باورم نمی گنجید. با انتشار ویدئو ها و توضیحاتم، به عنوان یک کارشناس که کم و بیش با توسعه آشنا بود، حجم زیادی از کامنت ها و اظهار نظرها از سوی مخاطبان ابراز شد مبنی بر اینکه "اصلا این بابا کیه؟، اینها اختلاس گرن! از همون نفتی هاست! پول گرفته اینارو بگه! خوبه خودش اعتراف کرد که فلان و..." باورم نمی شد. من و هر کارمند دیگر پیش از آنکه از نفت و نیرو و ثبت احوال و نیروی انتظامی باشیم، ایرانی هستیم، خوزستانی هستیم، شیرازی هستیم و مهم تر از آن جزو مردم هستیم. نمی توانستم باور کنم که عده ای من را جزو مردم نمی دانند، نمی توانستم باور کنم که کسی مرا و امثال مرا بدخواه خوزستان یا هور بداند. ولی مگر گناه کارمندان نفت چه بود؟
اما آیا این بی اعتمادی از سوی مردم تنها به نفت است؟ قطعاً چنین چیزی نیست. این روزها بسیاری از مردم حتی اعتماد نمی کنند تا کمک های خود را به هلال احمر که اصلی ترین متولی رسیدگی به آسیب دیدگان است تحویل دهند. مگر هلال احمر تا کنون کم به کشور و حتی آسیب دیدگان برون مرزی خدمت کرده است؟ برای باقی بدنه دولت نیز همین است. در واقع ما در حال درو کردن طوفانی هستیم که دولت هایمان در کنار صدا و سیما به صورت باد کاشتند. ما در حال درو کردن طوفانی هستیم که با بازی های سیاسی، تکذیب کردن های دروغین، رانت ها و اختلاس ها به صورت باد کاشته شده اند.
مردم ایران چنان اعتماد خود را از دست داده اند که حتی به یک کارمند و متخصص ساده که از خودشان است در لباس پاسخگو به دیده تردید می نگرند. بگذارید از طرف یک ایرانی فاجعه از دست رفتن اعتماد مردم را از هزاران فاجعه چون سیل مخرب تر بدانم.