عملکرد کی روش در فوتبال ایران چگونه بود؟
کارلوس کیروش پنجاه و یکمین سرمربی تیم ملی فوتبال ایران، دقیقاً ۱۰۰ بازی بر روی نیمکت ایران نشست. او که تاکنون طولانیترین دوره سرمربیگری تیم ملی را در ایران تجربه کرده است، ۶۰ برد، ۲۷ مساوی و ۱۳ باخت حاصل کارش شد. در این ۱۰۰ بازی، تیم ملی ۵۷ کلینشیت به دست آورد! بر اساس این آمارهای خام، او عملکرد موفق و حتی تحسینبرانگیزی داشته است. اما این آمارها همه چیز را روایت نمیکنند...
به گزارش
مردم سالاری آنلاین، اگر بخواهیم با معیارهای مدیریت ایرانی که بینظمی، عدم برنامهریزی و فقدان آیندهنگری شاخصههای اصلی آن است،
کارلوس کیروش را قضاوت کنیم، او مربی موفقی بوده است! کارلوس کیروش در حالی در فرودین سال ۱۳۹۰ سکان هدایت تیم ملی را برعهده گرفت، که ایران دورهای از ناکامی را پشت سر میگذاشت و تیم ملی تا جایگاه هفتم آسیا سقوط کرده بود.
کیروش اما بعد از دو سال، در اکتبر سال ۲۰۱۳ ایران را در رنکینگ فیفا، در رتبه نخست آسیا قرار داد و تاکنون نیز این رکورد حفظ شده است. قبل از کیروش حدود پنج سال بود که فوتبال ایران در بینظمی مطلق غوطهور شده بود. او بعد از سالها، به این بینظمی خاتمه داد و
نظم و دیسیپلین را به مهمترین خصیصه تیم ملی ایران تبدیل کرد. نتیجه این نظم و دیسیپلین در مستطیل سبز هم این شد که کارلوس کیروش دو بار تیم ملی را به آسانی به جام جهانی برد. با لحاظ کردن معیارهای مدیریتی که ما در دهههای گذشته داشتهایم، شک نکنید که این یک موفقیت است. ما تیمهای داشتهایم که به دلیل عدم ارسال بهموقع لیست بازیکنان خود از لیگ فوتبال قهرمانان آسیا کنار گذاشته شدهاند. دهها مثال برای بینظمیهای اینچنینی میتوان ردیف کرد. در قیاس با این بینظمیها و مدیریت ضعیف موجود در فوتبال ایران، کارلوس کیروش یک استثناء موفق بوده است.
اما وقتی معیارهای قضاوت را تغییر میدهیم، اوضاع فرق میکند. با معیارهای جهانی و حتی آسیایی، کارلوس کیروش موفقیت چندان بزرگی نداشته است. او علیرغم فرصت بسیار زیادی که در دست داشت، نه ایران را قهرمان آسیا کرد و نه توانست تیم ملی را به دور دوم جام جهانی فوتبال برساند. در هشت سال سرمربیگری تیم ملی، علاوه بر این که کارلوس کیروش سبک تحسینبرانگیزی برای بازی تیم ملی تدارک ندید، علیرغم بازی نتیجهگرای خود، افتخار خارقالعادهای نیز به دست نیاورد. با تیمهای بزرگ، تنها پلن، دفاع اتوبوسی بود؛ تیمهای کوچک را که همان تیمهای بینظم تماماً ایرانی هم میبردند؛ و در بازی با تیمهای همتراز هم (نظیر ژاپن)، هیچ برنامهای برای باز کردن دروازه حریفان وجود نداشت و تنها بازی مستقیم و انتظار برای اشتباه حریف، در دستور کار قرار داشت.
برای موفقیت در فوتبال چیزی بیش از نظم و دیسیپلین لازم است. موفقیت،
بازیکنان مستعد، تاکتیک و اشراف به سبکهای متفاوت فوتبالی میخواهد. بنا به معیارهای آسیایی، ایران بازیکنان مستعدی داشت اما تاکتیک و سبک بازیِ تحسینانگیزی نداشت. این فقدانها به پاشنه آشیل تیم کیروش تبدیل شدند.
کارلوس کیروش وقتی در فضای مدیریت فوتبال ایران قرار گرفت، رفته رفته به یک فرمانده اقتدارطلب تبدیل شد که پادگانی از سربازان همدل و متحد را شکل داده است و نسبت به هر عامل خارجی نیز به چشم دشمن مینگرد. قدرت بیحد و حصری که مدیریت فوتبال (فدارسیون فوتبال) در ایران به او داد، او را به یک دیکتاتور در فوتبال ایران تبدیل کرد؛ دیکتاتوری که بین سربازان خود و ستایندگان رسانهایش محبوب بود اما هرچه بیشتر در ایران میماند، از محبوبیت مردمیاش کاسته میشد. کار به جایی رسید که پیش از جام ملتها، استقبال از بازی دوستانه تیم ملی در تهران، از یک بازی باشگاهی نیز کمتر بود!
دیکتاتور شدن کیروش و یقهگیریهای مداوماش اما تنها یک نقطهضعف روانشناسانه فردی در او نبود. شاید اگر قدرت بیحد و حصر و نظارتنشدهای به هریک از ما داده شود، دیکتاتوری از درون ما زاده شود! این مدیریت ضعیف فوتبال ایران بود که دیکتاتورِ درون کیروش را زنده کرد و به آن پر و بال داد. قدرت نظارتنشدهای که فدراسیون به کیروش داد، او را به غولِ غیرقابلمهاری تبدیل کرد که سودای زمین زدن هر مخالفی را داشت. این غول، هر منتقدی را به مخالف و هر مخالفی را به دشمن تبدیل کرد و در نهایت آنچنان تکروی کرد و خود را به انزوا برد که قدرتش نیز تحلیل رفت.
جایی که این غول میبایست جام بیاورد، در حالی که کره جنوبی و استرالیا و عربستان سعودی حذف شده بودند و ژاپن نیز با مربیای جدید وارد مسابقات شده بود و قدرت چندانی نداشت، این غول در باد بردن تیمهای درجه دو و درجه سه آسیا خوابید و در مهمترین بازیاش تمام رکوردهای خود را ویران کرد و یکی از بدترین عملکردها در یک تکبازیِ مرحله حذفی جام ملتها را از خود برجای گذاشت.
اگر قرار است چیزی تغییر کند، در مرحله نخست آن
سبک مدیریتیِ بیقاعده و قانونی است که هم پول کلان و هم قدرت بیحد و حصر به کارلوس کیروش داد و موفقیتهای نسبتاً کوچک او (با توجه به معیارهای جهانی و حتی آسیایی) را آنچنان برجسته ساخت که گویی شاهکاری صورت گرفته است و همگان باید بیهیچ انتقاد دلسوزانهای، تنها سپاسگزار «کارلوسِ کبیر» و مدیرانی باشند که با او قرارداد امضاء کردهاند.