۰
يکشنبه ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۴ ساعت ۱۱:۰۶

روحانی‌موتور‌خاموش را روشن‌کرد

«وزارت كشور دولت روحاني به 70-80 درصد مطالبات اصلاح‌طلبان پاسخ مثبت داده است. » اين جمله فردي است كه در سال‌هاي ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۲ مديركل سياسي وزارت كشور بوده است. محمد عطريانفر همچنين شوراي راهبردي اصلاح‌طلبان را عنصر رهبري اصلاح‌طلبان براي انتخابات مجلس دهم مي‌داند و مي‌گويد: اگر كسي بخواهد با عنوان اصلاح‌طلبي وارد انتخابات شود، بايد با اين شورا هم افق شود.
روحانی‌موتور‌خاموش را روشن‌کرد
در ادامه متن گفت‌وگوي با محمد عطريانفر را مي‌خوانيد.

مي‌خواهيم درباره انتخابات مجلس پيش رو صحبت كنيم. فكر مي‌كنيد با توجه به اينكه دوم خرداد جريان منتقد آقاي هاشمي بود، رجوع اصلاح‌طلبان به او و پيروزي گفتمان اعتدال براي اصلاحات موفقيت بود يا اينكه نوعي بازگشت به عقب محسوب مي‌شود؟
فكر مي‌كنم بهتر باشد از انتخابات سال ۸۸ شروع كنيم. حادثه انتخاباتي سال ۸۸ حادثه غم‌انگيزي در تاريخ سياسي ايران بود. به اين خاطر كه نخبگان چپ سياسي شكست خوردند. هركسي كه پيروز مي‌شود بايد بداند كه اين پيروزي براي او ابدي نيست و كسي هم كه شكست مي‌خورد بايد بداند كه اين شكست ابدي نيست. سال ۹۲ آزمون جديدي سر راه همه نيروها به ويژه اصلاح‌طلبان قرار گرفت كه آن مشاركت در انتخابات بود. برخي افراد باور داشتند اصلاح‌طلبان امكان معرفي يك نامزد واجد شرايط را ندارند و تبعا دچار شكست خواهند شد. در نتيجه طومار سياسي اصلاح‌طلبان براي هميشه بسته خواهد شد. اما اين تصور درستی نبود. مشكل جريان افراطي اين است كه فكر مي‌كند جريان اصلاح‌طلب انديشه خودش را مقيد در چهره‌هاي خاصي مي‌بيندو فكر مي‌كند اگر آقاي هاشمي يا دیگران به قدرت نرسند، كارشان تمام خواهد بود.



در صورتي كه اصلاح‌طلبان قبل از اينكه به مصاديق فكر كنند به فرآيند فكري و معنوي اين ساختار فكر مي‌كنند. اين هم برداشت صرفا سياسي نيست و يك برداشت ايدئولوژيكي است. اگر امروز آقاي هاشمي يا لیدراصلاحات نباشد، آيا اصلاح‌طلبان بايد گوشه‌نشين شوند؟ خير، آنها بايد به اقتضاي زمان تصميم بگيرند. ما در مقطع تاريخي ۹۲ باورمان اين بود كه آقاي هاشمي مناسب‌ترين گزينه بود. باور ما اين بود كه با حضور آقاي هاشمي به بسياري از كدورت‌هاي تاريخي پاسخ داده مي‌شود و او بين مردم الفتي خواهد بود و مي‌تواند كشور را از پیچ هایی كه در هشت سال به وجود آمده عبور دهد.



تبعا جرياني كه هسته مركزي اش را اصلاح‌طلبان تشكيل مي‌دادند، بايد باز به اقتضاي زمان تصميم مي‌گرفت و دست به انتخاب مي‌زد. در عين حال آقاي روحاني به عنوان گزينه مطلوب حمايت شد و الفت و همدلي كه بين لايه‌هاي مختلف اصلاح‌طلب پديد آمد بستر را براي پيروزي او فراهم كرد. در اين پيروزي عوامل متعددي موثر بودند. نكته ديگر اينكه انفعال و دلهره‌هايي كه جريان اصولگراي معتدل از دوران مديريت دولت های نهم و دهم داشت تصور مي‌كرد كه نبايد دوباره در راه مجدد احمدي‌نژاد گرفتار شود. مشخصا شخصيت‌هاي اصولگرايي كه در اين منظومه هشت نفره حضور داشتند، اين امكان را به اصولگرايان مي‌داد كه دست به گزينه ديگري بزنند. آن كساني كه از نظر اصولگرايان منطقي مردود قلمداد مي‌شدند، افراد محترمي مثل آقاي حداد عادل و جليلي بودند.



از قضا آقاي حداد عادل خودش را بازنشست كرد ولي تصوري كه در ذهن اصولگرايان منطقي بود اين بود كه به قدرت رسيدن آقاي جليلي وجه شبه زيادي با دولت احمدي‌نژاد دارد. به اعتبار نوعي توافق پيشيني كه بين آقاي جليلي، حداد عادل، قاليباف و آقاي ولايتي بود. تبعا اين اختلاف ديدگاه‌ها به طرفداران اجتماعي ايشان هم منتقل شد. بويژه موضع‌گيري‌هايي كه آقاي حداد عادل مي‌كرد پايگاه اجتماعي اصولگرايان را دچار ترديد كرد و بنابراين بين آقاي ولايتي و قاليباف بايد دست به انتخاب مي‌زدند.



بنابراين آراي آنها شكسته شده است. رويكرد تبليغاتي آقاي ولايتي هم به گونه‌اي بود كه اصولگرايان را تقريبا به توافقي مي‌رساند كه موضع‌گيري و رويكرد اجتماعي آقاي ولايتی با آقاي روحاني هم افق بود. از اين حيث آقاي ولايتي از سرفصل آن گروه به اين گروه منتقل شد. بدنه اصلاح‌طلبان هم كار شگرفي كردند. كار شگرف آنها يك پيمان شكست ناپذير بين رهبران سياسي اصلاح‌طلب و بدنه نخبگاني و پايگاه اجتماعي شان بود و اين بود كه آقاي هاشمي يا رئيس دولت اصلاحات وحدت نظري پيدا كردند. نقش آقاي عارف هم كم نبود. پس محصول اين مقدمات و سخنان به اين ختم مي‌شود كه هم آوايي اين پيروزي را براي آقاي روحاني ميسر كرد. بنابراين جواب سوال آري است. منطق حكم مي‌كند كه آقاي روحاني حرمت اين همدلي را به رسميت بشناسد.


اصلاحات دهه ۹۰ با اصلاح‌طلبي دهه ۸۰ چه تفاوتي كرده است؟
اصلاحات يك امر سلب و غيرقابل تغيير نيست. اصلا لفظ اصلاح يعني متغيري كه در يك سيرورت حاصل مي‌شود. اگر شما قصد كنيد از نقطه A به نقطه B برويد بايد مقصدتان يعني نقطه B را تعريف كنيد. اين مسير بايد گام به گام طي شود تا به مقصد برسيد. همچنين وقتي شما گام برمي‌داريد، گام بعدي تان منطقي‌تر مي‌شود. ممكن است براي گام‌هاي اول تازه نفس باشيد و تندتر حركت كنيد اما وقتي ببينيد راه طولاني‌تر است و دويدن نفستان را بند مي‌آورد بايد با منطق راه هماهنگ شويد.



اساسا مقوله اصلاحات يك مقوله تدريجي، قانونمند، غيرخشن و تابع شرايط زمان و مكان و معطوف به تامين منافع مردم در مقاطع تاريخي مختلف است. آنچه به‌عنوان اصلاحات در سال‌هاي ۷۶ و ۸۰ رخ داد، حركتي بود كه تكيه گاه خود آنها از سال‌هاي ۶۸ به بعد است. خيلي افراد مي‌گويند تولد اصلاحات از سال ۷۶ است، اما من اين را قبول ندارم. اصلاح‌طلبي به معناي روشن، خود انقلاب ايران است. حالا اگر بگوييم مدتي درگير جنگ بوديم و توجه مان معطوف به دشمن خارجي بوده مي‌توانيم بگوييم آغاز اصلاحات پايان جنگ است. اگر منطق آقاي هاشمي را تعقيب كنيد مي‌بينيد منطق او يك منطق اصلاحي است و اساسا ۷۶ محصول دوران قبل است. نمي‌خواهم صحبت حزبي كنم اما آنچه در سال ۷۵ به عنوان مقدمه ۷۶ رخ داد، تكيه گاه اصلي اش مجموعه تدابير سياسي‌ بود كه سال ۷۳ در قالب هويت حزب كارگزاران آغاز شد و تمامي نهادهاي پشتيبان در استان‌ها و شهرستان‌ها را همين تشكل فعال كرد و در خدمت منتخب مردم در سال ۷۶ قرار داد. پس اصلاحات يك sequence است و مي‌توان آن را به دوي امدادي تشبيه كرد كه بخشي از مسير را عده‌اي طي مي‌كنند و بخش‌هاي ديگر را افرادي ديگر.



آنچه ما در ظرف رفتار اعتدالي و عقلاني آقاي روحاني به رسميت مي‌شناسيم، ادامه همان تاريخ است. بطور كلي روند اصلاحي از ۵۷ شروع شده و تاكنون ادامه دارد اما بايد قطعه سال‌هاي ۸۴ تا ۹۲ را از آن جدا كرد و دو سوي ديگر قطعه را به هم متصل كرد.


قضاوت شما نسبت به دولت تدبير و اميد بعد از دو سال چگونه است؟
داوري يك دولت بعد از دو سال يك زمان معقولي است. اما طبيعتا با مجموعه مشكلاتي كه بر سر راه دولت جديد بوده و اينكه به آقاي روحاني سرزمين سوخته‌اي تحويل داده شده است، فكر مي‌كنم اگر بخواهيم يك قضاوت قطعي در حق دولت صادر كنيم مقداري راه صواب در پيش نگرفته باشيم. نكته ديگر اين است كه در مقام داوري دو كانون مهم وجود دارند كه داوري آنها مستحق، محق و مورد قبول همگاني است. كانون اول افكار عمومي است و ديگري رهبران جرياناتی كه در مقام حمايت از دولت گام برداشته‌اند. در اين كانون روايتگران ما داوري مثبتي دارند. رئيس دولت اصلاحات، آقاي هاشمي و نخبگاني در مجموع احساس مي‌كنند با توجه به محدوديت‌ها و مشكلاتي كه بر سر دولت‌ها وجود دارد و با توجه به اينكه دولت رويين تن نيست، گام‌هاي اصلاح‌طلبانه و قابل دفاعي برداشته شده است. در بحث افكار عمومي هم كه بسيار مهم‌تر از رهبران است، دولت در نقطه‌اي قرار گرفته كه نسبت به آن تصوير مثبت و منفي وجود دارد. نگاه مثبت افكار عمومي در اين خلاصه مي‌شود كه دلهره‌هايي كه آنان از آينده فرزندشان داشته‌اند به يك ساحل آرام رسيده و اين مورد قبول است كه دولت، دولتي جنجالي نيست. خود اين منش دولت به مردم آرامش مي‌دهد.



برخي اقدامات دولت مثلا در هسته‌اي يا كنترل تورم توانسته رضايت را به چهره مردم بياورد. البته چشم افكار عمومي در نقاطي هم غبارآلود است چرا كه اعتقاد مي‌رود آثار و نتايج اقدامات دولت در زندگي مردم ديده نشده است. اين حق با مردم است اما مي‌توان اين اميد را داشت كه اين نوع داوري مردم به سوي مثبت حركت كند. مثلا در بحث هسته‌اي پيش بيني نخبگان اين است كه آرامش اين مسير در سال ۹۵ براي مردم قابل مشاهده است. علت زمان بر بودن آن را هم مي‌توان با يك تمثيل گفت.



تصور كنيد وسيله نقليه سنگيني در يك جاده روشن است، موتور آن خاموش مي‌شود ولي تا مدتي طولاني حركت ادامه دارد تا به نقطه‌اي برسد و بايستد. موتور دولت درچندسال خاموش شد اما آثار حركت هنوز در آن به چشم مي‌خورد. كساني كه چشم بصيرت داشتند ،مي‌دانستند كه اين موتور خاموش شده است. در نهايت دولت قبل با موتوري خاموش به روحاني تحويل داده شد. به اين ترتيب روشن شدن اين ماشين و انتقال اينرسي و انرژي درون آن تا زماني كه بتواند حركت كند مستلزم يك گذشت زمان است و اين را شايد مردم نپسندند و تصور مي‌كنند به محض رسيدن به توافق بايد درهاي رحمت اقتصاد به روي ما باز شود.


رويكرد اصلاح‌طلبان نسبت به دولت آقاي روحاني چگونه است؟
نخستين رويكرد اصلاح‌طلبان نسبت به آقاي روحاني حمايت است. اين يك امر منطقي و لازم است. اگرچه مي‌توان در آن استدلال هم كرد اما چون يك امر پذيرفته شده و عمومي است، در مقام استدلال بر نمي‌آييم. علت آن هم مشخص است؛ دولتي بر سر كار آمده كه حداقل‌ها را دارد و قرار است مشكلات را حل كند. رويكرد دوم هم رويكرد نقد مشفقانه است.



اين منطق، منطق همه جريانات سياسي در حق همه دولت‌ها است؛ خواه دولت همراه، خواه دولت رقيب. اصلاح‌طلبان اين رويكرد را از طرف رسانه‌ها نشان مي‌دهند. رويكرد سوم هم اين است كه چون بين دولت آقاي روحاني و اصلاح‌طلبان يك حس همزادپنداري وجود دارد، احساس شكست روحاني شكست اصلاح‌طلبان و احساس پيروزي او احساس پيروزي براي آنها خواهد بود. يعني الزام به مشاوره‌هاي كارشناسانه و صلاحديد امر حكومت. به طرق مختلف هم با توجه به روابطي كه وجود دارد اين را نشان داده‌اند. اين رويكرد از طرق غيرعلني و غيرعمومي به دولت منتقل مي‌شود.


گروهي معتقدند رويكرد آقاي روحاني در سياست داخلي و وزارت كشور رويكرد همراهي نبوده است. نگاه شما در اين خصوص چيست؟
وزارت كشور وزارت مادري است كه در تمام دولت‌ها منشأ دعواها بوده است و علت آن هم اين است كه وزير کشور در مقام انتخاب نمايندگان استاني و شهرستاني خود با مسائل زيادي دست به گريبان است. وقتي نماينده‌اي را انتخاب مي‌كند نخستين مساله اين نماينده، نمايندگان مجلس هستند. اين نمايندگان هركدام از يك حوزه انتخاب شده‌اند. تعدادي از نمايندگان هم ذهنيت‌شان معطوف به آينده است كه در حوزه انتخابيه شان شرايط به گونه‌اي باشد كه بتوانند دوباره انتخاب شوند.



همچنين بايد در نظر داشت خود انتخاب‌هاي وزارت كشور بايد به گونه‌اي باشد كه دولت قانع شود. لذا مي‌توان گفت سختي كار در وزارت كشور مثل اين است كه به يك جوان دبيرستاني بگوييم مثلثي رسم كن كه چهار ضلع داشته باشد. بنابراين بايد به دوستان اصلاح‌طلب متذكر شويم كه نبايد چنين توقع داشت كه فضاي عمومي كشور كه هنوز در اختيار دولت قبل است، عوض شود.


آيا اصلا حركتي براي تغيير فضا ديده مي‌شود؟
اطلاعاتي كه از وزارت كشور به ما مي‌رسد اين است كه آقاي رحماني فضلي به بيش از ۷۰ -۸۰ درصد توقعات اصلاح‌طلبان پاسخ مثبت داده است. البته مواردي هم وجود داشته كه صورت نگرفته بنابراين فكر مي‌كنم كساني كه در مقوله اصلاح‌طلبي وزارت كشور را خوب بشناسند حتي در اين نقطه هم ايراد چنداني نمي‌گيرند. ضمن اينكه بايد اين تفكر ايجاد شود كه كسي كه انتصاب مي‌شود حتما نبايد دوست و آشنا باشد ،بايد واجد صلاحيت باشد.


برخي مي‌گويند انتخاب بخشداران و فرمانداران با نمايندگان مجلس با هماهنگي وزير كشور صورت مي‌گيرد و اين مي‌تواند منجر به اين شود كه در انتخابات آينده مجلس كارآمدي مجلس قبل را نداشته باشد.
در طول تاريخ بعد از انقلاب وزارت كشور، از زمان وزارت آقاي ناطق نوري (سال‌هاي ۶۰ تا ۶۴) تا به امروز همه دولت‌ها بنا به صلاحديدهاي سياسي با نمايندگان گفت‌وگو مي‌كردند و هيچ استثنايي هم وجود نداشته است. اين هم اصلا ايرادي ندارد. چون نماينده مجلس در آنجا راي مردم را آورده و در پيشرفت و توسعه استان موثر بوده و بايد همراه باشد.



حداقل اين اقدام هم حرمت گذاشتن به نمايندگان مجلس است. اين بحث هماهنگي هم از جنس ساختار آمر و مامور نيست كه كسي دستور بدهد و ديگري به آن عمل كند. وقتي وزارت كشور دست به يك انتخاب مي‌زند از منظر يك سليقه سياسي درست وزير محترم كشور بايد بتواند با زبان اقناع نمايندگان مجلس را توجيه كند. علاوه بر اين، همه نمايندگاني كه در يك استان انتخاب مي‌شوند، در يك منظومه فكري واحد نيستند كه مثل هم فكر كنند. استاني كه ۱۷ نماينده دارد اگر وزير بخواهد با آنها براي انتصاب‌هاي خود هماهنگ باشد، نمي‌تواند ۱۷ نفر را راضي نگه دارد. اما اينكه چرا به روي وزارت كشور توجه ويژه‌اي مي‌شود هم اين است كه نمايندگان از تريبون‌هاي رسمي به آن مي‌پردازند. وگرنه ممكن است عملكرد وزارتخانه‌هاي ديگر نامطلوب‌تر از وزارت كشور باشد اما كسي از داخل آنها خبري ندارد.


آيا قرار است براي انتخابات مجلس آقاي هاشمي و اصلاح‌طلبان هماهنگی داشته باشد؟
تجربه موفق انتخابات سال ۹۲ به ما نشان مي‌دهد هر مقدار اصلاح‌طلبان به عقلانيت و اعتدال پايبند باشند و منطق گفت‌وگو را ملاك تصميم‌گيري‌هاي خود قرار دهند به پيروزي و موفقيت نزديك‌تر خواهند بود.



بر پايه اين امر كلي چنين به نظر مي‌رسد كه در انتخابات پيش رو انتخابات به مفهوم مصداقي و به مفهوم تعيين شخصيت‌هايي كه به صحنه بيايند در خود شهرستان‌ها و استان‌ها بسته خواهد شد. در واقع پيامي از مركزيت اصلاحات داده شده كه ما فكر مي‌كنيم دوستان و همفكران ما در خود استان‌ها آنقدر قابليت رشد سياسي پيدا كرده‌اند كه خودشان مي‌توانند به بهترين گزينه‌ها دست پيدا كنند. اين امر بسيار زيبا و شكوهمندي است و اين نكته نزد چهره‌هاي شاخص اصلاح‌طلب رسميت پيدا كرده و پذيرفته شده است.



البته به جهت دفع ضرر احتمالي هم‌ساز و كارهايي تعبيه شده كه اگر در استاني مثلا به توافق دست پيدا نشود، چگونه بايد از آن مشكل خارج شد. بنابراين در اين زمينه چشم‌انداز روشني وجود دارد. علاوه بر اين جريان اصلاح‌طلبي پيامي هم به رقيب اصولگرا دارد. همانطوري كه اين پيام بارها مطرح شده ما از يك حضور نيرومند معتدل و معقول استقبال مي‌كنيم و به همين جهت بارها پيام‌هايي به صورت كاملا صميمانه و صادقانه براي حضور آقايان ناطق نوري و لاريجاني فرستاده شده است.



آن چيزي كه الان مي‌توانيد روي آن حساب كنيد اين است كه شخص آقاي هاشمي در جزييات و مسائل جاري انتخابات حضور ندارند و سوا از اينكه هيچ علاقه‌اي به اين مساله ندارند، صلاح هم نيست كه داشته باشند. مركزيت و تكيه گاه اصلي جريان اصلي انتخابات تنها لیدر اصلاحات است. همه شخصيت‌هاي مطرح هم اين را پذيرفته‌اند و موقعيت به رسميت شناخته شده است. آنها شوراي راهبردي را تعريف كرده‌اند كه مجموعه‌اي از شخصيت‌هاي موثر انديشه اصلاح‌طلبي چه به صورت گروهي و چه به صورت فرد حقيقي هستند.



اين افراد نشست‌هاي خود را دارند و ذيل اين شورا كميته‌هايي شكل گرفته‌ كه نقش آفرينند و كار خودشان را اكنون آغاز كرده‌اند. از جمله اين اقدامات سفرهاي استاني خودشان بوده كه دست به توافق و همفكري با شخصيت‌هاي استاني زده‌اند. در واقع متناظر با شورايي كه در تهران فعاليت مي‌كند، در استان‌ها و شهرستان‌ها گروه‌هاي صاحب نفوذ انتخاب شده‌اند و امر انتخابات را در امر تعيين مصاديق و نامزدها سامان مي‌دهند.


يعني از الان مشخص شده چه كساني براي كدام شهر و استان كانديدا مي‌شوند؟
نه. فعلا ساختار اين تشكيلات تدارك ديده مي‌شود. الان هم‌زماني نيست كه بياييم روي مصادیق حرف بزنيم. فعلا در مقام بنا كردن خانه‌اي هستيم كه قرار است مشخص شود سقف و ديوار آن چگونه باشد تا فردا افرادي به اين خانه براي زندگي دعوت شوند.


گفتيد بين بزرگان اتفاق نظري وجود دارد اما آقاي منتجب نيا اعلام كرده‌اند كه شوراي راهبردي مسيري انحرافي طي مي‌كند.
كسي كه فضاي اصلاح‌طلبان را درك مي‌كند مي‌داند كه تكيه گاه اصلاحات، تكيه گاه بزرگي است و در كنار او آقاي هاشمي قرار گرفته است. افراد شاخص اين جريان هم اين واقعيت را به رسميت مي‌شناسند. اما سوالي كه پيش مي‌آيد اين است كه اگر كسي بخواهد شوراي راهبردي و به تبع آن تکیه گاه اصلاحات را خلع يد كند، چه چيزي را مي‌خواهند جايگزين آن كنند؟ اگر نظر آقاي منتجب نيا اين است كه احزاب ۱۸ گانه اصلاح‌طلب كه در گذشته نشستي با عنوان گروه‌هاي اصلاح‌طلب داشتند بايد انتخابات را مديريت كنند بايد گفت تا جايي كه ما مي‌دانيم چهره‌هاي شاخص احزاب و گروه‌هاي سياسي دوم خرداد به حضور بزرگان اصلاحات افتخار مي‌كنند.


نقش شوراي هماهنگي جبهه اصلاحات كه آقاي رهامي مسئوليت‌دار آن است چه نقشي دارد؟
اين شورا همان جبهه‌ایی است كه آقاي منتجب نيا به آن اشاره مي‌كنند كه بايد بر روند انتخابات مديريت داشته باشد. ولي درون مجموعه شوراي هماهنگي جبهه اصلاحات كساني هستند كه با رئيس دولت اصلاحات همسو هستند، در شوراي راهبردي نيز حضور دارند. البته بايد يادآور شويم كه آقاي رهامي هم كه در دوره‌اي مسئوليتي داشتند با ماموريتي كه رئيس دولت اصلاحات براي آن تعريف كرد آن مسئوليت را عهده‌دار شد. در واقع نبايد فراموش كرد كه آقاي رهامي هم نبايد استقلالي براي خود قائل باشند. چرا كه وقتي شخصيت جريان‌سازي مثل آقاي هاشمي در كنار اصلاحات قرار مي‌گيرد كه روزي خود در اردوگاه خود آقاي هاشمي بوده باعث تعجب مي‌شود اگر ديگر عزيزان بخواهند ساز استقلال بزنند.


اصلاح‌طلبان پس كي مي‌توانند به صورت مستقل نه با عنوان اعتدال وارد انتخابات شوند؟
الان اصلاح‌طلبان به صورت جبهه‌اي با هم كار مي‌كنند و در قبال تابلوي حزب فعاليت ندارند. آنها انديشه‌هاي متكثري هستند كه در بخش بزرگي با همديگر، هم عقيده‌اند. وضعيت امروز ما با سال ۷۳ مشابهت دارد. آن سال بعد از جنگ و در آستانه انتخابات مجلس، پديده‌اي به نام كارگزارن شكل گرفت. كارگزاران يك حزب نبود، بيشتر شبيه به يك جنبش فكري بود.



كارگزاران يك پروژه بود تا پروسه. اين افراد مي‌خواستند بگويند جنگ تمام شده و بايد به سمت توسعه حركت كنيم و دليلي ندارد كه نهادهاي منتخب ما كه نيازمند انتخابات است هميشه چهره‌هاي ثابت و تكراري باشند. آنها با اين منطق ظاهر شدند و در سال‌هاي ۷۶ و ۷۸ ديديم از دل اين جنبش ملي اصلاح‌طلبي احزاب مختلف شكل گرفتند. همه اين احزاب در سال ۷۳ با آن نظريه همراه بودند و اجازه دادند اين قضيه شكسته شود. الان به همان نقطه اوليه رسيده‌ايم و بنابراين با انديشه اصلاح‌طلبي كار را پيش مي‌بريم.



چون در ايران هنوز احزاب به معناي واقعي خود را پيدا نكرده‌اند. نكته ديگري هم كه وجود دارد اين است كه افرادي مانند آقاي خرازي كه حزب تاسيس كرده‌اند يا آقاي عارف، اگر مي‌خواهند در عرصه سياست نقش موثري ايفا كنند، بايد بيايند به اين كاروان بپيوندند و اگر بخواهند كوس استقلال بزنند شكست خواهند خورد. البته در انتخابات مجلس آينده انديشه اصلاح‌طلبي نمايندگان موفقي را خواهد داشت.


برنامه اصلاح‌طلبان اين است كه با اصولگرايان ميانه رو مثل ناطق نوري يا علي لاريجاني ائتلاف كنند؟
چنين برنامه‌اي نيست و ما همچنين چيزي را توصيه نمي‌كنيم. اينها تبليغاتي است كه جبهه پايداري مي‌كند. اصلاح‌طلبان نمي‌گويند اصولگرايان بيايند در ما ادغام شوند. اصلاح‌طلبان اين افراد را دعوت مي‌كنند تا رقابت سالمي با آنها داشته باشند، چرا كه مي‌خواهند شأن رقابت را بالا ببرند. ما مي‌گوييم اگر شخصيت وزيني مانند آقاي ناطق نوري پيروز شود ما خوشحال مي‌شويم اما اگر اصلاح‌طلبان پيروز شوند، خوشحال‌تر خواهيم شد.


بنابراين سرليستي اصلاح‌طلبان با آقاي عارف خواهد بود؟
هنوز زمان پاسخ دادن به اين سوال نرسيده است.


اما آقاي عارف فعال‌ترين فرد در اصلاح‌طلبان است به نظرتان با توجه به از خودگذشتگي كه در سال ۹۲ كرد، نمي‌توان سرليستي او را حدس زد؟
آقاي عارف اگر بخواهد توفيق داشته باشد نبايد فراموش كند كه بايد ذيل جبهه اصلاحات فعاليت كند تا از او حمايت شود. اگر كسي بگويد من كاري با شوراي راهبردي ندارم، قطعا رقيب تلقي خواهد شد. بنابراين آقاي عارف هم براي ادامه فعاليتشان بايد خودشان را با شوراي راهبردي هم افق كنند. درباره انصراف آقاي عارف از كانديداتوري رياست‌جمهوري در سال ۹۲ هم بايد گفت كار او از خودگذشتگي نبود، بلكه يك تصميم عاقلانه بود چرا كه او جز اين مسير، مسير ديگري نداشت.



آقاي عارف بر سر يك سه راهي خوب، بد و راه وسط نبود. او بر سر دوراهي خوب يعني خروج و بد به معناي ماندن و تقبل شكست بود. بنابراين اينگونه نبود كه اگر او در صحنه مي‌ماند نفرين اصلاح‌طلبان نصيب فرد ديگري به جز او مي‌شد. از اين جهت ما آقاي عارف را ستايش مي‌كنيم كه به فهم درست دست پيدا كرد و از صحنه خارج شد. اگر آقاي عارف انصراف نمي‌داد چه مي‌شد؟ قطعا براي آينده سياسي ايشان هم بد بود و سخت‌تر از همان بلايي كه سال ۸۴ بر سر آقاي هاشمي آوردند او را مورد نقد قرار مي‌دادند. از اين حيث تنها راه منطقي ايشان همين بود.


چقدر احتمال داردكانديداهاي اصلاح‌طلبان بتوانند صلاحيتشان را احراز كنند؟
اظهارنظر قطعي نمي‌توان كرد اما با توجه به اينكه در انتخابات ۹۲ كه سرنوشت مردم يك‌باره به نفع مظلومان سياسي رقم خورد، مي‌توانيم ادعا كنيم كه در مجلس آينده هم نيروهاي تندرو و راديكال جاي فراخي نخواهند داشت. پيش بيني ما اين است كه مجلس آتي مجلسي خواهد بود كه با مجلس پنجم كه اكثريتي از اصولگرايان معقول در اختيار داشت مشابهت دارد.


چرا در پيش بيني تان مجلس ششم نيست كه اكثريت اصلاح‌طلب بودند؟
مجلس ششم مجلس شاخصي كه ما بتوانيم چيزي را با آن بسنجيم نيست. مجلسي است كه در طول حيات چهارساله خودش دستاوردي كه به نفع مردم داشته باشد نداشت. چرا كه وقتي به عنوان يك قطعه در پازل قدرت قرار مي‌گيريد بايد تناسب خودتان را داشته باشيد. بهترين شاهد اين گفته رئيس اصلاحات است. او گفته بود: ما در طول فعاليت در دولت هفتم هيچ‌وقت با مجلس پنجم كه به اصولگرايان تعلق داشت مشكلي نداشتيم و در مقابل با مجلس ششم كه متعلق به خودمان بوده مشكلات زيادي داشتيم.


اصلاح‌طلبان براي مجلس از نيروهاي كمتر شناخته شده استفاده مي‌كنند يا نيروهاي قديمي؟
اين به شرايط استان‌ها بستگي دارد. چند ركن وجود دارد كه در گزينش افراد موثر است. اول اين است كه كسي كه مورد نظر شوراي استاني قرار مي‌گيرد، بايد درك مفهومي از مديريت ملي و كلان كشوري داشته باشد. دوم اينكه در برخي حوزه‌ها صاحب نظر و تخصص باشد. سومين شرط خوش نامي فرد است.



چهارم اينكه فرد از وجاهت و اقبال مردمي برخوردار باشد. علاوه بر اين برنامه اثباتي و طراحي هوشمندانه، لازم است به عوامل پيراموني همراه يا مزاحم نگاه شود. مثلا اگر گروه‌هاي فشار وجود دارند بايد آنها را به عنوان يك عامل پيراموني براي كانديداها در نظر گرفت. چرا كه لحاظ نكردن آنها به اين معنا است كه ما سياست ورزي نكرده‌ايم. در صورتي كه سياست ورزان در هر شرايطي بايد سياست ورزي كنند، حتي اگر كسي در حال غرق شدن در دريا است بايد اين اميد را داشته باشد كه نجات پيدا خواهد كرد.


احمدي‌نژاد همچون اصلاح‌طلبان كه شوراي مشورتي خيابان ياسر، دفتري در ولنجك براي خودش دست و پا كرده كه براي انتخابات مجلس فعاليت مي‌كند. ظهور دوباره او را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟
بسياري افراد از اصولگرايان تا اصلاح‌طلبان درباره ظهور دوباره احمدي‌نژاد ابراز نگراني كرده‌اند اما من فكر مي‌كنم اين نگراني بيجا است. انديشه اصلاح‌طلبي حق تحرك براي احمدي‌نژاد را هم به رسميت مي‌شناسد.


احمدي‌نژاد سال ۸۴ چندان شناخته شده نبود و راي آورد.
او اين دوره را طي كرده، منطق اصلاح‌طلبي اجازه مي‌دهد كه هر شخص با هر انديشه‌اي در چارچوب ضوابط تلاش كند. احمدي‌نژاد هم از اين مسير مستثني نيست. اتفاقا مي‌تواند مايه تحرك شود چون اگر اينگونه افراد باشند نمايندگان هوشمندانه به فكر خواهند آمد.

اخبار سیاسی - ارمان
کد مطلب: 45637
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *