"خاپ"ها شوراهای محلی غیررسمی در شمالغربی هند هستند. این شوراها برای مشخص کردن قوانین ازدواج و کاستها تشکیل جلسه میدهند، و از جمله محافظهکارترین نهادهای اجتماعی در هند به حساب میآیند. این شوراها ازدواج میان افرادِ متعلق به کاستهای مختلف را ممنوع کرده و افراد محکومند که با فردی از روستای خودشان ازدواج کنند. این شوراها متهمند که برای حفظ جایگاه خود که توجیه قانونی ندارد، دستور قتلهای ناموسی را صادر میکنند. دادگاه عالی هند قبلاً خواسته بود که خاپها "بدون هیچ ملاحظهای برچیده شوند." با این همه، در آوریل سال ۲۰۱۴، "خاپ ساترول"، بزرگترین خاپ در "هاریانا" (که یکی از ثروتمندترین ایالات هند است) ممنوعیت ازدواج میان کاستی را برداشت، و با این کار روستاییان راحتتر میتوانند با ساکنان روستاهای مجاور ازدواج کنند. ایندر سینگ، رییس خاپ ساترول، در این رابطه گفته بود: "این اقدام تغییری انقلابی در هاریانا رقم خواهد زد."
او میپذیرد که دلیل این تصمیم "به هم خوردن نسبت تعداد مردان به زنان در ایالت" بوده است. پس از سالها سقط جنین دختران، در حال حاضر هاریانا نامتوازن ترین نسبت مرد به زن را دارد: ۱۱۴ مرد در برابر هر صد زن. مردان در جستجوی همسر روز به روز بیشتر از مرزهای کاست، ناحیه و ایالتشان خارج میشوند. سینگ میگوید: "این تنها راهی است که برای حفظ سنتهای قدیمیمان داریم. به جای اینکه مجبور شویم از خارج از ایالت عروس بیاوریم، که البته جا افتادنش در ایالت ما زمان میبرد، ترجیح دادیم که میزان نواحی ممنوع را کمتر کنیم."
بازنگری در رسمی ۵۰۰ ساله، آن هم توسط شورایی که وظیفۀ حفظ آن را دارد، نمادی است از تغییر عمیقی که البته تنها مختص هند نیست. این تغییر نمایانگر دو حقیقت است: وجود مردان زیادی که در میان زنانی اندک به دنبال یافتن عروسند و پیامدهای آن در کشورهایی که ازدواج همواره مسئلهای همگانی بوده است. انتخاب جنس نوزادی که قرار است به دنیا بیاید در چین و هند امری متداول است. پدیدۀ فرار از ازدواج که در آن زنان دیرتر ازدواج میکنند، یا اصلاً ازدواج نمیکنند، مدتهاست در ژاپن و کرۀ جنوبی جا افتاده است. اما تا همین اواخر چین و هند اثرات عدم توازن میان جنسها را در ازدواج احساس نکرده بودند. حال مشکلات خود را نشان دادهاند.
این وضعیت احتمالاً دو دهه به طول خواهد انجامید، و پیش از آنکه اوضاع به سوی بهتر شدن پیش برود، بدتر خواهد شد. این پدیده باعث خواهد شد، دو کشور با جمعیت مجموعاً ۲.۶ میلیارد نفر که یک سوم جمعیت جهان را تشکیل میدهند، با اوضاعی عجیب و غریب دست به گریبان شوند. ازدواج در چین و هند، همواره شرط لازمی برای پذیرفته شدن در جامعه بوده است. هیچکس نمیداند، وقتی ازدواج در این کشورها از هیبت مسئلهای همگانی خارج شود، چه پیش خواهد آمد. اما احتمال روی دادن پیامدهای ناخوشایند وجود دارد. در هر جامعهای، تعداد زیادِ مرد جوان، مجرد و دور از خانواده، یکی از فاکتورهای رقم زنندۀ میزان غیرعادی جرم و خشونت محسوب میشود.
دختران گمشده، عروسان گمشده
ریشههای قحطی عروس به یک نسل قبل بازمیگردد. سقط جنین با توجه به جنس جنین، در دهۀ نود میلادی در چین باب شد. علت این امر از سوی سیاست سختگیرانۀ کشور با عنوان هر زوج یک فرزند و از سوی دیگر علاقۀ سنتی چینیها به پسر داشتن بود. چند سال بعد این پدیده در هند نیز رواج یافت. بخش جمعیت سازمان ملل، در گزارش مربوط به سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۵ خود اعلام کرده که در چین به ازای هر صد نوزاد دختر، ۱۱۶ نوازد پسر به دنیا میآیند. در هند این میزان ۱۱۱ به ۱۰۰ است.
با وجود اینکه این نسبتها، در قیاس با دورۀ اوج خود، کاهش یافتهاند، همچنان در مقایسه با نسبت طبیعی که ۱۰۵ به ۱۰۰ است بسیار بالاترند.
در نتیجۀ انتخاب جنسیت نوزاد، حال در جمعیت زنان با کمبود مواجه است. بر پایۀ گزارش صندوق جمعیت سازمان ملل در سال ۲۰۱۲، اگر جمعیت چین نسبت جنستی نورمال داشت، در سال ۲۰۱۰ میبایست ۷۲۱ میلیون زن و دختر در چین وجود میداشتند. اما در حقیقت، جمعیت زنان و دختران چین تنها ۶۵۵ میلیون نفر است که با رقم مناسب فاصلهای ۶۶ میلیونی دارد.
نسبت جنسیتی در هند به این بدی نیست. این کشور برای رسیدن به رقم نورمان، ۴۳ میلیون زن کم دارد. سایر کشورها هم از تعیین جنسیت نوزاد استفاده میکنند، اما میزان استفاده از این متد در این دو غول آسیایی، سایرین را کمرنگ میکنند. این دو کشور روی هم ۱۰۹ میلیون از ۱۱۷ میلیون کمبود زن در جهان را به خود اختصاص دادهاند. محاسباتی که کریستوف گیلموتو از موسسۀ تحقیقات توسعه انجام داده است نشان میدهد که الگوهای ازدواج تا سال ۲۰۱۰ همچنان در چین و هند نورمال بوده است. اما این الگوها تا سال ۲۰۲۰ به شدت به هم خواهند خود.
"زنان گمشده" (اصطلاحی که به دخترانی که بر اثر انتخاب جنسیت فرصت تولد نیافتند اتلاق میشود) تنها بخشی از دلیل این وضع هستند. کشورهایی که نسبت جنسیتی نورمال دارند، چنانچه نرخ زاد و ولد به سرعت در آنها سقوط کند، ممکن است با مشکل مواجه شوند. نرخ زاد و ولد از این جهت اهمیت دارد که مردان تمایل دارند با زنانی ازدواج کنند که چند سال از خودشان کوچکتر باشند.
در هند، میانگین سن ازدواج برای مردان ۲۶ و برای زنان ۲۲ سال است. یعنی وقتی که نرخ زاد و ولد در کشوری رو به کاهش بگذارد، دستۀ زنانی که در اوایل ۲۰ سالگی خود به سر میبرند کوچکتر از دستۀ مردانی که قرار است با آنها ازدواج کنند خواهد بود. ممکن است در نگاه اول این مسئله چندان بغرنج به نظر نرسد. اما در واقع مابین سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۰ تعداد مردان هندی بین ۲۵ تا ۲۹ سال، ۹.۲ میلیون نفر افزایش یافته است. این در حالی است در مدت مشابه، تعداد زنان بین ۲۰ تا ۲۴ سال، تنها ۷.۶ میلیون نفر افزایش داشته است.
حتی اگر نسبت جنسیتی نوزادان در هند به میزان نورمال بازگردد و نورمال بماند، تا سال ۲۰۵۰ تعداد مردان مجرد مشتاق به ازدواج سی درصد بیش از زنان خواهد بود. دلیل این موضوع به سقوط نرخ زاد و ولد در هند بازمیگردد. در چین نیز همین درصد در سال ۲۰۵۵ تکرار خواهد شد. کاهش زاد و ولد از طرفی به کشورهای در حال توسعه کمک میکند، هرم جمعیتی متوازنتری داشته باشند، ولی از طرف دیگر باعث میشود قحطی ازدواج در این کشورها ظهور کند.
مشکل قحطی ازدواج، بر اثر "تاثیر صف سازی" تشدید هم میشود. طول یک صف به تعداد افراد ورودی به صف و افرادی که از آن خارج میشوند، و همچنین مدت زمانی اعضای صف حاضر به معطل شدن هستند، بستگی درد. به همین ترتیب، تعداد ازدواجها نتیجه تعداد افرادی که به سن ازدواج میرسند (ورودیها)؛ تعداد کسانی که ازدواج میکنند (خروجی ها) و مدت زمانی که افراد حاضرند برای ازدواج صبر کنند است. در هند و چین، ازدواج جزو عرفهای جامعه است، در نتیجه مردان سالها برای ازدواج تلاش میکنند.
بدین ترتیب، صف ازدواج در چین و هند در حال شکل گیری است. در مرحلۀ اول دستهای از زنان به سن ازدواج (مثلاً بین ۲۰ تا ۲۴ سال) میرسند، آنها با دستۀ مردانی که در سن ازدواج قرار دارند (بین ۲۵ تا ۲۹ ساله) ازدواج میکنند. اما تعداد مردان اندکی بیشتر از زنان است، در نتیجه بعضی از اعضای دستۀ مردان همچنان در انتظار ازدواج باقی میمانند. سپس دستههای جدیدی به سن ازدواج میرسند. این بار مردانی که از مرحلۀ قبلی باقی ماندهاند (و در اوایل سی سالگی خود هستند) همچنان دنبال زن میگردند و با دستۀ مردان جوانتر رقابت میکنند. زنان از این گروه بزرگتر شوهرهایشان را انتخاب میکنند. بنابراین، بعد از مرحلۀ دوم تعداد مردان باقیمانده بیشتر هم میشود. و قس علی هذا. در نتیجه تعداد مردان مجرد روز به روز بیشتر میشود. همانطور که در صفها، عدم توازن میان افراد ورودی به صف با افراد خروجی از آن به طویل شدن صف میانجامد، در ازدواج هم تفاوت کوچکی در نسبت جنسیتی بزرگسالان میتواند به ایجاد جمعیت بزرگی از مجردها دامن بزند به این جور آدمها. در چین "گوانگگون" (شاخۀ برهنه) و در هاریانای هند "ملنگ" میگویند و در پنجاب هم لقبشان یک فحش است.
از بدشانسی مردان اینکه، در کشورهای ثروتمند آسیایی زنان در حال رویگردانی از ازدواج هستند. زنانی که مدرک دانشگاهی دارند، بیشتر از زنانی که تحصیلات ابتدایی دارند، احتمال دارد که دیر ازدواج کرده یا اصلاً ازدواج نکنند. زنانی که در شهر زندگی میکنند و شاغل هستند، نسبت به زنان روستایی یا زنان خانه دار دیرتر و کمتر ازدواج میکنند. همه جا، میزان ازدواج زنان در حال کاهش و سن ازداج در حال بالاتر رقتن است. در چین، زنانی که ثروتمندتر و تحصیلکرده تر میشوند، رفتار خواهران ژاپنی و کرۀ جنوبیای خود را تکرار میکنند و بدین ترتیب شمار مردان مجرد را بالاتر هم بردهاند.
همۀ این موارد در چین و هند، باعث شده قحطی ازدواج شدیدتر از وضعیتی باشد که تنها در صورت وجود عامل به هم خوردگی نسبت جنسیتی پدید میآمد. گیلموتو محاسبه کرده است که ممکن است در سالهای ۲۰۵۰ تا ۲۰۵۴ به ازای هر صد زن خواهان ازدواج، ۱۸۶ مرد خواهان ازدواج وجود داشته باشد. این محاسبه با این فرض انجام شده است که نسبت جنستی نوزادان تغییری نکند. اما حتی اگر این نسبت در سال ۲۰۲۰ به میزان نورمال بازگردد (که غیرمحتمل است) هم قحطی ازدواج همچنان شدید خواهد بود و در سال ۲۰۳۰ به اوج خواهد سید و رقم مردان خواهان ازدواج در مقابل هر صد زن خواهان ازدواج در چین و هند به ترتیب ۱۶۰ و ۱۶۴ خواهد بود.
کمبود
تخمین گیلموتو از وضعیت نسبت جمعیت مردان به زنان تا سال ۲۱۰۰ در چین و هند
قحطی ازدواج با این شدت در چین و هند بیسابقه بوده و در کل تاریخ هم به شدت کم نظیر بوده است. غرب وحشی آمریکا (داکوتای شمالی امروزی) یکی از مثالهای نادرِ جامعهای با تعداد زیادی مرد زیاد از حد است.
این موضوع ممکن است پیامدهای مثبتی هم داشته باشد: مثلاً، کمبود عروس درهند باعث شده، قیمت جهیزیه در برخی از نواحی هند پیایین بیاید.
در کل، تاثیر این موضوع به احتمال قریب به یقین بیشتر منفی خواهد بود. در تحقیق که در دانشگاه کلمبیا انجام شد، نشان داد که مابین سالهای ۱۹۸۸ تا ۲۰۰۴ هر واحد افزایش در فاصلۀ نسبت جنسیتی، نرخ جرائم خشن و دزدی را در چین شش تا هفت واحد افزایش داده است. دزدیدن زنان برای فروش به عنوان عروس در حال افزایش است. این عدم توازن تقاضا برای فاحشگی را هم افزایش داده است.
چند راهکار مشخص برای این معضل وجود دارد. اگر دختران زودتر ازدواج میکردند، نرخ ازدواج بالا میرفت، اما در عین حال بر سر راه پیشرفتی که زنان در اشتغال و تحصیلات بدست آوردهاند، مانع ایجاد میکند. میتوان از کشورهای همسایه عروس وارد کرد. روستاهایی در جنوب غربی چین در استانهای یونان و گویژو وجود دارند که اکثر زنان جوان در آنجا ویتنامی و برمهای هستند، چرا که دختران روستا برای کار به شهر رفتهاند.
پکن نیوز، یک روزنامۀ دولتی چینی، اخیراً در مقالهای در کشور مطلوب را برای یافتن همسر معرفی کرده بود (طبق این مقاله ظاهراً اکراین موقعیت اکازیونی دارد). اما این راهکار تنها باعث خواهد شد مشکل از جایی به جای دیگر منتقل شود. چین و هند آنقدر بزرگ هستند که منطقاً با واردات عروس نمیتوان مشکلشان را حل کرد.
شاخههای برهنه در شجرۀ خانوادگی
اگر (یک اگر بزرگ) ازدواجها متقارنتر شود (یعنی مثلاً فاغ التحصیلان دانشگاه با هم ازدواج کنند و مواردی از این قبیل) بار عدم ازدواج به طور متوازنتر میان گروههای مختلف پخش میشد. اما در هند و چین زنان تمایل دارند تا "رو به بالا" ازدواج کنند. مثلاً زنان بیسواد با مردان با تحصیلات ابتدایی ازدواج میکنند و زنان با تحصیلات ابتدایی با مردانی با تحصیلات راهنمایی و دبیرستان ازدواج میکنند. در نتیجۀ این امر، مردانی که در پایین هرم قرار دارند و زنانی که در نوک هرم قرار دادند، در یافتن همسر به دشواریهای بیشتری برمیخورند. بنابراین، قحطی ازدواج همه را علیالسویه درگیر نمیکند. تاثیر آن بر مردان بیسواد بیشتر خواهد بود و در عین حال انگیزۀ تحصیل را از زنان میگیرد.
اما در کل، تغییر دادن الگوهای ازدواج تنها میتواند اندکی قحطیای که ممکن است برای دههها ادامه بیابد را معتدلتر کند. چین سختگیری خود را در مورد سیاست تک فرزندی کمتر کرده و نسبت جنسیتی نوزادان در حال کمتر شدن است. اما به خاطر اینکه در قحطی ازدواج، عوامل دیگری نیز تاثیرگذارند، حتی در صورتی که نسبت جنسیتی به میزان نورمال نیز بازگردد نیز مشکل ادامه خواهد یافت. اگر نورمال شدن نسبت جنسیتی به حقیقت پیوندد، باز هم بنا بر تخمینهای آقای گیلموتو، در سال ۲۰۷۰، ۲۱ درصد مردان چینی در ۵۰ سالگی مجرد خواهند بود. این میزان در هند تقریباً ۱۵ درصد خواهد بود. تاثیر سقط جنین بر اساس جنس جنین، همچنان تا سه نسل پس از آن جریان ادامه خواهد یافت.
هند و چین همچنان با ثروتمندتر شدن و تحصیلکردهتر شدن در دهههای پیش رو تغییرات عظیمی را از سر خواهند گذراند. اما تغییرات اندکی میتوانند به اندازۀ تغییری که در حال حاضر در این کشورها در آستانۀ آغاز است، این کشورها را تحت تاثیر بگذارد: اینکه همه متاهل باشند، به خاطرهای دوردست بدل خواهد شد.